-
تردید؛سردرگمی
با سلام
مدت 9 ماهی هست که با یه دختر آشنا شدم وبا هم قرار ازدواج گذاشتیم؛ در ابتدابا مخالفت شدید خانوادم مواجه شدم دراین شرایط خواستم تمامش کنم ولی با توجه به درخواست دختر که ما باهم میتونیم راضیشون کنیم ادامه دادیم بعد از مشکلات فراوان خانوادم یه جورایی راضی شدن.ولی حالا من خودم سر در گم وتو شک افتادم.میتونم عاشقانه زندگی کنم؛آیا طرفم رو دوست دارم یا فقط چون هدفم راضی کردن بوده پی کار بودم؛دخترها که زود دلبسته میشن ؛ولی واسه من الان دیگه اهمیتی نداره که برسم یا نه شاید یه جورایی سرد شدم؛نمیدانم از حرف دیگران این جوریم، یا اینکه ...؛مادر دختر مریضی داره میترسم نتونم تو زندگیم یاریش کنم وزندگی اون وخودمو به تباهی بکشم.البته بگم همین الانم خیلی وابستم شده؛نمیدونم بکشم عقب؛یا اینکه پیش یرم ؛اگه پیش برم شاید کم بیارم؛راهنماییم میکنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:302:
-
RE: تردید؛سردرگمی
خب به نظر من باید بدون فکر کردن به دختر خاصی تمام انتظاراتی که از یک نفر به عنوان همسر داریو برا خودت بنویسی.
به طرف مقابلتم بگو همین کارو بکنه. بعد با مقایسه برگه های هم با معیارای خودتون میتونین نسبت به هم شناخت بیشتری پیدا کنین. شاید یه مقدار از شکت بر طرف شه.