نوشته اصلی توسط pooarot
خوب بزارین یکم مشکلمو بازتر بگم.
مادر من هم تو صحبتاش گفته هم توی ازدواج خواهر برادرام نشون داده که اگه مساله غیر از این در میون بود میتونست کنار بیادو به خاطر علاقه من از خواست خودش بگذره. ولی الان یه جورایی احساس میکنه که این یه وظیفه دینیه که به عهدشه وبه خاطر دینش داره مخالفت میکنه.
البته این خانومی که من انتخاب کردم هم وظایف دینی مثل نماز و روزه و بقیه مواردو به موقع انجام میده هم از لحاظ رفتار خیلی مراعات میکنه. وتعصب خواصی روی دین خودش نداره وبه خاطر ترس از طرد شدن از طرف خوانوادش روی مذهب خودش مونده.
من با مادرم زیاد صحبت کردم و همه جور دلیل و برهان براش اوردم که وقتی ما دو نفر با اینجور مسائل کنار میاییم تو زندگیه ایندمون نمیتونه تاثیر زیادی داشته باشه. ولی قبول نمی کنه.
در مورد اعضای دیگه خونواده هم باید بگم مادرم تو مسائل دینی حرف ما ها رو قبول نداره.
حتا با یه روحانی هم در این مورد صحبت کرده ولی اونا هم چون ترس از سنی شدن بچه های ما دارن این کارو صلاح نمیدونن.
اینه که دیگه نمیدونم باید چی کار کنم.