-
پنهانکاری همسرم
سلام می خواستم نظر شما دوستان عزیزم رو در مورد مشکلی که اخیرا متوجهش شدم بدونم.
همسرم موضوعی رو به مدت 2 ماه از من مخفی کرده. این موضوع مالی مربوط به کمک به یکی از اعضای خانوادش برای خرید یه وسیله ای میشه. ایشون و خانوادش نشستن با هم تصمیم گرفتن و سعی کردن که عروس ها و دامادها از این قضیه بویی نبرند. ولی از اونجا که ماه هیچوقت پشت ابر نمی مونه بالاخره من حدسایی زدم و با توجه به تمام حرفای ضد و نقیضشون متوجه شدم که این کمک (در اوضاع کنونی که ما خودمون برای خیلی از مشکلات به این مبلغ نیاز داریم) از طرف همسر من در اختیار ایشون قرار گرفته.
من دیروز متوجه این ماجرا شدم و حالم خیلی بد شد. از اینکه بهم دروغ گفته شده و خود همسرم و خانوادش سعی دارن با هماهنگی این ماجرا رو از من و جاریم و دامادشون مخفی کنن. تا دیروز هم خوب پیش رفته بودن ولی دیروز اتفاقی افتاد که من فهمیدم. و بابت دروغی که بهم میگن خیلی ناراحتم. اگه بهم می گفت و این کارو انجام میداد اینقدر ناراحت نمیشدم.
امروز همسرم علت گرفته بودن و ناراحتی منو می پرسید و با حرفایی که زدم فکر می کنم احتمال میده که من متوجه قضیه شدم.
به نظر شما الان باید چکار کنم؟
آیا بهش صمیمانه بگم و بخوام واقعیت رو بهم بگه؟ (می دونم که کاملا کتمان می کنه و منم مدرک معتبری ندارم. ولی اون اگه بخواد می تونه بهم ثابت کنه که کمک نکرده)
آیا هیچی نگم؟ که خودم از درون داغون میشم و بابت اینکه من رو ... فرض می کنن عصبانی میشم.
-
من با همسرم همیشه صادقانه رفتار کردم و هیچ بحث پنهانی مالی یا غیرمالی نداشتم. حتی اعضای خانوادم همه برنامه های مالی و ... خودشون رو برای ایشون تعریف می کنند. خیلی دلم گرفته از اینکه بحث به این مهمی رو از من پنهون کرده و مبلغ قابل توجهی رو بدون مشورت کردن با من در اختیار برادرش گذاشته. و از اون بدتر اینکه همه خانواده می دونن ولی من نمی دونم و همه پیش من فیلم بازی می کنن.
راستش من در حال حاضر با اطمینان خیلی بالایی مطمئنم که این قضیه اتفاق افتاده. ولی تقریبا راهی برای اثبات ادعام ندارم بجز پیگیری حساب و ... که اونم ایشون به هیچ عنوان زیربار نمیره که نشون من بده. در حال حاضر واقعا نمی دونم چه کنم.
-
سلام وقت بخیر
تجسس کار خوبی نیست
ممکن شما اشتباه حدس زده باشید
بنظرم زمان دهید تا خودشان برای شما بازگو کنند
این نوع برخورد با شما دو تا نکته دارد
١-پولی که رد بدل شده است.
٢-پنهانکاری که همسرتان دارد.
این یک زنگ خطر که همسرتان به شما نگفته اند
حالا دلایل مختلفی دارد شاید صمیمیت شما نسبت به همسرتان کم است
شاید همسرتان از شما میترسد
بنظرم از مشاورین میتوانید کمک بگیرید و کلا دلیل پنهانکاری شان را بفهمید
-
سلام
وقت بخیر،
یه نگاه کلی به موضوعات مطرح شده شما در تالار همدردی بیاندازیم متوجه میشیم که شما یه مشکل حل نشده ای رو سالیان دراز بر دوش خودتون حمل میکنید، هر از گاهی خسته میشید و به زمین می گذارید و دوباره این بار را از زمین بر داشته و به مسیر ادامه می دهید.
یکبار برای همیشه باید یاد بگیرید این وابستگی همسرتون به خانواده اش چه طور حل خواهد شد.
برای این منظور حتما از مشاورین کمک بگیرید.
........................
یه نگاه به گذشته که بیاندازیم، مثلا ممکن است این حس در خانواده ایشان وجود داشته که جمع صمیمی خانواده شان با حضور شما در کنار پسر این خانواده قراره کمرنگ بشه و شما نقش بر هم زننده این فضای رو دارید . ( البته این اتفاق به طور مثال زده میشه و ممکنه مربوط به شما نشه)
حال اگر عروس این خانواده به جای اینکه این حس رو در خانواده ایجاد کنه که پسرتون قرار نیست از بین شما بره و جمع صمیمی تون بهم بخوره، بلکه من هم قراره به جمع صمیمی شما وارد بشم. فقط قرار زندگی شخضی و تصمیمات شخصی خودمون رو ایجاد کنیم، به جای یک پسر در جمع صمیمی تون، قرار یک زوج در جمع صمیمی تون حضور داشته باشه، بیاد و در جهت عکس قدم برداره، از این صمیمیت بین آنها آشفته بشه، ابراز حسادت کنه، عصبی بشه، اعتراض کنه و خلاصه مهارت مدیریت رو بلد نباشه، نزدیکی پسر به خانواده اش بیشتر میشه و اگر پسر ضعف های شخصی هم داشته باشه خانواده اش سعی میکنند از اون در برابر مشکلات و حتی همسرش حمایت کنند و همه این ها باعث دوری میشه. در این بین اگر حساسیت های عروس بیشتر بشه، این روند در زندگی مشترک تبدیل میشه به ساخت یک مرد دروغگو، پنهانکار و حتی یک خانواده عصبانی و ......... میکنه
......................
در مثال بالا خودتون می تونید نتیجه بگیرید که بهترین تصمیم برای اون عروس چی هست!!! یکی از راه های برون رفت از این مشکل، گفتگو و مذاکره در جهت شکل گیری اعتماد و دادن حس امنیت به خانوده و مخصوصا پسر هست.
همزمان عروس باید یاد بگیرید یک ازدواج وصلت دو خانواده است و نه وصلت دو فرد، به همین ترتیب از حساسیت های خود نیز کم کند و در مذاکرات خود بتواند این قضیه را مدیرت کند. مثلا پس از اینکه اعتماد رو تامین کرد، برای اینکه این وابستگی ها تاثیر منفی در زندگی دو نفره شان نگذارد، در گفتگو هایشان از پیامد های تصمیم ها و آثار دخالت به صورت کاملا محبت آمیز و بدور از نام بردن و مقصر دانستن شخصی مطرح گردد و تنها هدف مذاکره بهبود زندگی شان باشد و کسب تجربه از تصمیمی که بر اثر دخالت خانواده ای گرفته شده است.
حفظ عزت و اعتماد به نفس مرد و مردانگی و قدرت تامین کنندگی مرد همیشه باید در دستور کار قرار گیرد.
.........................
ببخشید که مستقیما به پرسش شما نتونستم پاسخ بدم، چرا که ایمان داشتم مشکل فعلی شما به طور ریشه ای باید حل شود.
-
سلام تشکر می کنم بابت پاسختون
خادم رضای عزیز ممنون
دلیل پنهانکاریش واضحه. اون نخواسته من بدونم چون فکر می کرده من مخالفت می کنم و مجبور میشه با نارضایتی من پول رو بهش بده. همینطور اینکه خواسته این قضیه پنهانی باشه که برادرش مثلا بما(یا بمن) احساس دین نداشته باشه و راحت باشه. البته من با پول مبلغ کم مخالفتی نداشتم بهش بده. ولی واقعا مبلغی که داده تقریبا زیاده و بی حساب کتاب دادن همچین مبلغی حتی به برادر به نظرم غیرمنطقیه. شاید بهش قرض داده که البته اگه قرض می داد و قرار بود برادرش برگردونه دیگه نیازی به پنهانکاری نبود. چون من با قرض دادن مشکلی ندارم. بطور خلاصه شوهر من خواسته بدون اینکه من بدونم یه قهرمان بازی درست حسابی پیش خانوادش دربیاره. الان مطمئنا کلی ازش تشکر کردن و قربون صدقه اش رفتن. ناراحتیم از اینه که من همیشه باهاش صادق و روراست بودم. ولی اون خیلی راحت این مسئله ( و شاید خیلی چیزای دیگه رو) از من پنهون می کنه و وقتی من ازش سوال می کنم راحت توی چشمام نگاه می کنه و دروغ میگه حالا جالبه یه مدت بود که خیلی هم مهربون شده بود. فک کنم از عذاب وجدانی که بهم دروغ گفته بود. آخه این چه کاریه.
تازه داشتم امیدوار می شدم و طبق تاپیک قبلی برای بهبود رابطمون جلو میرفتم که زد و همه چیزو خراب کرد.
mvaz عزیز ممنون از توضیحاتتون
راستش من قبلا حساس بودم به و رفت و آمدشون و اینا. ولی مدت زیادیه که واقعا هیچ حساسیتی ندارم. همسرم هر روز دو سه ساعتی اونجاست و چندین بار هم باهم تماس تلفنی دارن. من به صمیمیت داخلی اونا واقعا کاری ندارم. به اندازه باهاشون رفت و آمد می کنم و احترام همشون رو هم دارم. رابطه ام هم باهاشون خوب و صمیمی هست. ولی مشکل اینه که اونا منو در جمع صمیمی داخلی خودشون راه نمیدن. نه تنها من بلکه عروسها و دامادهاشون رو همینطور. توی بعضی از مسائل مشکلی هم نداره از نظر من خیلی چیزها بین خودشون باشه. بالاخره اونا همخون و مال یه خانوادن. ولی در مسائلی که مربوط به همسرشون هم میشه به نظرم حق ندارن این جمع داخلی تصمیم بگیرن. پولی که همسرم داده از درآمدشه. درآمدش در اولویت باید صرف زنش و زندگیش بشه. حالا به کمک های به پدر و مادرش کاری ندارم و وظیفشه که به اونا توجه و محبت کنه وبه منم اگه نگه ناراحت نمیشم. ولی در مورد پول دادن به بقیه اونم مبالغ بالا به نظرم من حق داشتم حداقل خبر داشته باشم حالا رضایتم به کنار.
از پریروز که متوجه شدم تا حالا چیزی بهش نگفتم که قضیه رو می دونم. ولی از بعضی حرفام متوجه شده. واقعا نمی دونم چیکار کنم. از یه طرف احساس می کنم اگه این قضیه رو بگم همسرم که اصلا زیربار نمیره و با یه دعوای حسابی از زیر خیلی چیزا درمیره و حتی منو هم بدهکار می کنه تو دعوا. تازه اگر هم اثبات بشه خیلی احساس بدی پیدا می کنن پیش من. چون همشون دروغ گفتن . این همسرم رو بشدت عصبانی می کنه و رابطه ما از این که هست داغونتر میشه. یه حالت دیگه هم هست که در مورد همسر من از محالاته. اینکه خودش اعتراف کنه و معذرت بخواد!(یعنی احتمالش زیر صفره:)))
اگه نگم هم اونا به این کارها و نقشه های پنهانی ادامه میدن و همسرم هر روز با من مهربونتر میشه بخاطر عذاب وجدانی که بابت دروغ گفتن بهم داره! و من هر روز دلسردتر و سردتر. راستی توی پست اولم گفتم که عصبانی هستم. اون مال روز اول بود. الان دیگه عصبانی نیستم. راستش ناراحت هم زیاد نیستم. فقط توی فکرم و نمی دونم چکار کنم.
حالا چندتا سوال اساسی:
-به نظر شما آیا شوهر من آیا اصلا حق داشته که همچین کاری بکنه؟ آیا اینکاری که کرده واقعا بمن مربوط هست یا نیست؟
- اگه بمن مربوط هست من بهترین کاری که می تونم انجام بدم چیه؟ طوری که رابطمون با همسرم بهم نریزه ولی در عین حال اون متوجه اشتباه بزرگش بشه و دیگه تکرار نکنه.
-
سلام
وقتی بشما و به بقیه نگفتن یعنی لازم بوده این مطلب عیان نشه و هیچ نیت بدی در کار نیست.
بنظرم لازم هست زن و شوهر گاهی یه حریم خیلی خصوصی و کوچک مثل یک باغچه که دورش توری کشیه شده برای خودشون داشته باشن. تو این حریم ممکنه مشکلات و مسائل خانواده خودشون باشه و به دلایل متعدد نخوان اینها رو پراکنده کنن.
پس بهشون احترام بگذاریم و این وسط اگر کمکی کردن حتی اگر نیازهایی متوجه خودمون هست و به شریک زندگیمون اعتماد داشته باشیم . این کار سبب تقویت حسن نیت شما و اقتدار مردتون خواهد شد و ایشان خودش رو در برابر شخصیتی کنجکاو، ناراحت، خشمگین و ...تصور نخواد کرد.
ارتباط میان فردی مؤثر با همسر زمانی برقرار میشه که از مثبت گرایی نسبی بهره مند باشیم و درثانی بدونیم نمیتونیم افراد رو تابع خواسته های خودمون بار بیاریم، چون اونها به هر حال شیوه ی خودشون رو دارن و این تبری که برای تغییر یا فشار در دست میگیریم سبب آسیب به تنه ی زندگی مشترکمون خواهد شد.
:72:
-
فرزانه جان
اگر تو بدون اطلاع همسرت، یه مبلغ زیادی رو نه حتی به عنوان قرض، مثلا برای سرمایه گذاری به فامیلتون بدی و تو و کل فامیل همینجوری به همسرت دروغ بگین، واکنش همسرت چی میتونه باشه؟
چون شما و همسرتون از نظر درآمد نزدیک به هم هستین و باهم تو زندگی خرج میکنین، پنهان کاری شوهرت معنای خوبی نداره. مخصوصا که خیلی وقتا اینجا از خرج نکردن شوهرت شکایت کردی...
در مورد شیوه برخورد، بهترین راه حرف زدن در مورد موضوع هست. ولی اصول گفتگو رو باید رعایت کنی. تو شرایطی که هردو سرحال هستین، موضوع رو مطرح کن. از طرف خودت صحبت رو شروع کن. بگو من ...،توی صحبتات هیچ قضاوت منفی در مورد شوهرت نداشته باش. حتی اشاره کن که متوجه نیت خیر و مسئولیت پذیریش شدی، ولی تو ازینکه از این موضوع مطلع نشدی، ناراحتی.
صحبتی درمورد پنهان کاری بقیه خانوادش نکن. فقط انتظار خودت رو از خود شوهرت مطرح کن. حتی میتونی بهش راهکار بدی که اینجور موقع ها به من بگو و مطمئن باش من به روی خانوادت نمیارم.
اگر واکنش شوهرت خشم و عصبانیت بود، دیگه بحث رو ادامه نده. مطمئن باش خودش متوجه احساس شما میشه.
-
ممنونم از پاسختون سحر بهاری عزیز
خوشحالم که موقع عصبانیت کاری نکردم که حالا پشیمون باشم. بله شما کاملا درست می فرمایین و من قبول دارم که بعضی مسائل خصوصی هست و من نباید مطلع بشم. ولی این مسئله مربوط به من هم هست. چون ما شریک زندگی هم هستیم و در مورد مسائل مالی باید باهم تصمیم بگیریم. فقط مشکل اینجاست که شما از عادات همسر من مطلع نیستین. بعنوان مثال فرض کنید این قضیه مسکوت بمونه و منم عادی برخورد کنم. یه روزی برادر ایشون سعی می کنه قسمت کوچکی از لطف ایشون رو جبران کنه. در این حالت این همسر منه که سر من منت میذاره بمن میگه من از برادرم قرض گرفتم یا برادرم بهمون کمک کرده. اون بما لطف داره و ...
والا دل بزرگی میخواد این جریانارو ببینی، در عین حال از زیرو بم قضایا مطلع باشی و دم نزنی.
پس صداقت کجای زندگی معنی پیدا می کنه؟ صمیمیت کجای زندگیه.
فردا منم همچین کاری بکنم آیا درسته؟ منم بدون اطلاع ایشون به بقیه پول بدم آیا کار درستیه؟
بهاره جون ممنونم
راستش خودمم دارم به این فکر می کنم ولی مطمئنم اگه من همچین کاری بکنم شدیدا ناراحت میشه و بهش برمیخوره و خودشو محق می دونه که دیگه هیچی بهم نگه و همیشه هم می کوبه توی سرم که فلانجا بدون اطلاع من همچین کاری رو کردی.
من از حالا به بعد به خودم این اجازه رو میدم که هر تصمیم مالی بگیرم بدون مشورت و صحبت با همسرم. با همسرم فعلا تصمیم نگرفتم حرف بزنم. نمی دونم درسته یا نه. چون مطمئنم عصبانی میشه و از من مدرک میخواد و در نهایت منو محکوم می کنه.
-
خواهش میکنم
فرزانه عزیز در نظر داشته باشین طبق تاپیک های گذشته شما... مردانی که مسئله ی وابستگی کم و بیش در موردشون مطرحه قدرتشون در برابر «نه» گفتن پایین هست که بر میگرده به تمایل به تأیید شدن و بالا رفتن اقتدارشون.
شما نمیتونین حالت دستوری این تمایل رو در همسرتون کاهش بدین و حتی تغییر ماندگاری ایجاد کنین. بهمین علت چرا و چگونه و... شما احساس کنترل گری و ...رو بهشون القاء میکنه و در نتیجه این دست تصمیمات پنهانی شدت بیشتری میگیره ، دروغ بیشتری میگه ( که میگین منت میذاره و وارونه جلوه میده ... ) و در پایان شما هم کمتر خبردار میشن، چرا؟ چون ایشون میخواد تأیید و رضایت رو حفظ کنه و مورد سرزنش کمتری از جانب شما قرار بگیره.
پس سعی کنین رابطه ی عاطفی خودتون رو بررسی کنین و هرزگاهی مثل یک گلدان برگ ها و گلهای خشک اون رو جدا کنین. آبش بدین، خاکش رو تعویض کنین... با توصیه های مکرری که گرفتین اجازه بدین این ارتباط قوی عاطفی باعث جذب ایشان به شما و در نهایت پله پله رسیدن به خواسته ها باشه.
البته گفتم در اینمورد هیچکس خبر دار نشده و نمیشه بگیم تنها شما رو بیخبر گذاشتن ، پس حساسیت خودتون رو کمرنگ کنین و بچشم حفظ آبروی اونفرد نیازمند کمک بهش نگاه کنین.
:72:
-
یعنی به نظر شما من عادی رفتار کنم و انگار نه انگار که می دونم؟
با اینکه خودشم می دونه که خبر دارم.
در ضمن اینکه میگین هیچکس خبر نداره اینطوری نیست. برادرا و خواهرا و پدر مادرشون می دونن.
منم دلم نمیخواد این قضیه رو بشه. ولی ناراحتیمم نمی تونم پنهان کنم و عادی عادی باشم باهاش.