افسردگی و مشکلات ناشی از اون، چاره چیه؟
سلام من پسری 23 ساله هستم که مدت زیادیه دچار افسردگی شدم هم پیش روان پزشک رفتم هم روانشناس اما به حرف هیچکسی گوش نمیدم بعد چند سال که دیدم فقط دارم پول خانوادم رو دور میریزم و خودم باید تلاش کنم که خوب شم اما تلاش نمیکنم دیگه مشاوره رو ول کردم اینا به کنار دیگه تقریبا تمام چیزایی رو که آدما انجام میدن و گذاشتم کنار حتی به زور غذا میخورم و کم میخوابم و بیست و چهار ساعت دراز میکشم هربار سعی میکنم دوباره شروع کنم انگیزه ام کمتر میشه و حالم بدتر میشه قبلا میتونستم بودن کنار دیگران رو تحمل کنم اما الان حتی دیگه نمیتونم بودن کنار خانوادم رو تحمل کنم خیلی کم از اتاقم میرم بیرون و میلی به هیچی ندارم و فقط دارم اطرافیانم رو عذاب میدم من نمیخوام زندگی کنم من فقط میخوام دیگران از دست من عذاب نکشن اما این خودش یعنی باید زندگی کنم و زندگی کردن برای من عذاب آوره و نمیخوام مادرم میگه من تنبلم بابام میگه من ترسوام و تقریبا هرکی میرسه یه چیزی بهم میگه میدونم هرچی که هستم همش مقصر خودمم اما با اینکه میدونم کارم اشتباهه اما بازم ادامه میدم به جایی رسیدم که دیگه حتی نمیخوام یه هزار تومنی از خانواده بگیرم خواستم برم سربازی که دکتر گفت احتمالا معاف میشی هرجا میرم کار کنم بعد یک یا دو روز دیگه حالم از اون کار و اون آدما به هم میخوره نمیتونم عصبانیتم رو کنترل کنم اونا هیچ کار اشتباهی نمیکنن اما من حالم به هم میخوره نمیدونم چرا رفیقام هم که دونه دونه منو ول کرد رفتن نمیگم بدبخترین آدم روی زمین من هستم میدونم خیلیا اون قدر وضعشون از من بدتره که حاظرن هرکاری بکنن تا جای من باشن من فقط میگم من پست ترین موجودی هستم که خلق شده و جام ته جهنمه هرروز که نفس میکشم و زنده هستم فقط بیشتر گناه میکنم فقط از فرصتی که برای درست کردن وضعیتم دارم برای بدتر کردنش استفاده میکنم نمیدونم چیکار کنم فقط نمیدونم میخوام یه جاده بی انتها پیدا کنم و برم و فقط برم فقط همه چی تموم شه دیگه نگران هیچی نباشم به هیچی فکر نکنم حتی اگه برم ته جهنم و فقط بسوزم برای گناهام بازم حس بهتریه تا اینکه هرروز با عذاب وجدان و آزاری که به دیگران تحمیل میکنم بیدار شم کاش میشد کاری کرد که هیچکس منو یادش نیاد ...