-
دلتنگی
مدتها بود که احساس دلتنگی میکردم.اما نمیدانستم چرا.امشب در کوچه پس کوچه های دلتنگی ناگهان تصویری از خودم دیدم وفهمیدم که مدتهاست که دلم برای خودم تنگ شده است.روزی در جایی بسیار دور خودم را گم کرده ام وامروز بیش از پیش دلتنگ خودم شده ام.آخرین تصویری که از گمشده ام به خاطرم مانده چهره پاک و معصوم یک دختر بچه ساده وبازیگوش است.
کاش هر چه زودتر پیدایش کنم.دلم خیلی برایش تنگ شده است.
-
RE: دلتنگی
:72:هنوز گمشده ام را پیدا نکرده ام.اما احساس میکنم یک قدم به او نزدیکتر شده ام.وقتی با خیال راحت وبی توجه به کارهایی که دور و برم پخش شده بود نشسته بودم وداشتم این مطلب را مینوشتم فهمیدم که یک قدم دیگر به اونزدیکتر شدم.نمیدانم چرا دلم میخواهد بخندم.بی دلیل میخندم وباز هم خودم را به او نزدیکتر حس میکنم.
-
RE: دلتنگی
مرور كن
آخرين خاطرات روزهاي بچه گي ،زماني كه هنوز گمش نكرده بودي را با خودت مرور كن
شايد او را پيدا كني
-
RE: دلتنگی
ممنون از دید زیبای شما.
خودت خبر نداری عزیزم!
اصلا خبر نداری! یعنی فرصت نداشتی که خبر دار شوی.
آن قدر خودت را در فضای بدون من غرق کردی که دیگر فرصت نشد خبرت کنم!(کودک درون تو)
-
RE: دلتنگی
زمستان
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است