نوشته اصلی توسط
_sara_sara
ما یک سال با هم زندگی کردیم
یک سال توی شهر غریب، تمام پناه و امید و آرزوی من بود
یک سال خودم رو توی لباس عروس کنارش تصور کردم
چه شب هایی که کنارش خوابیدم و چه صبح هایی که توی آغوشش چشم باز کردم
یک سال باهم خاطره ساختیم، یک سال به هم عشق دادیم
ولی یک سال دعوا هم کردیم..بهونه گرفتم بهونه گرفت..بچه بازی داشتیم و دعوا میشد..انقدر که رفتیم مشاوره قبل ازدواج و بهمون گفت باید جدا شین! و طبق خواسته اون جدا شدیم
هرچی گریه کردم گفتم نرو..هرچی گفتم بمون درستش کنیم..هرچی خودمو تیکه تیکه کردم ..نخواست و رفت..همه امید ها و ارزوها و باورهای منو با خودش برد..حتی احتمال میدم الان بعد دو ماه با کسی اشنا شده باشه و دیگه حتی جوابمم نمیده..
من هم مشاوره میرم..هم روانپزشک..هم قرص میخورم..ولی کل روز رو خوابم که خوابشو ببینم..تحمل دلتنگیش انقدر برام سخته که میخوام به زندگیم پایان بدم
فقط از یکی از دوستان خواهش میکنم به من پیام بده ای دی این فرد رو بهش بدم که بعد مرگم بهش پیام بده و بگه بخاطر اون خودم رو کشتم..شاید یه ذره ناراحت شه..