دعوا باهمسر بخاطراختلاف ایشون بامادرم
سلام بار چندم هست که تواین تالار پست میزارم وشاید ۲تا۳تاجواب گرفتم نمیدونم چیکارکنم میدونم بی فایدس ولی مینویسم حداقل خودم اروم شم. دیروز بامادرم بحثم شد اگه تاپیکامو بخونین متوجه میشین که اختلافم بااایشون سرچی هست اینکه
همسرمو هنوز بعد ۵سال قبول نکرده اینکه همیشه بقیه روارجح میدونه انگار حسرت دنیارومیخوره وازین حرفا . ظهراومدم بابرادرم خونمون کلی عذاب وجدان بخاطر مامان داشتم البته عذرخواهی کردم ازش. بعد شوهرم سر موضوع بی ربطی سر قضیه روجلوی برادرم بازکردکه ازززندگی به این دلیل ناراضی ام شمافلانید و هرچی خواست گف و رفت بیرون وقتی اومد هیچیش نبود ازین قسمتش بیشتر لجم گرفت.
جدیدا جلوی فامیلای من. جلوی دوست خودش پشت سر خونوادم حرف میزنه کاری که من منتفر بودم وخوشال بودم شوهرم اینجوری نیست. خودش میگه ازتوراصی ام از خونوادت منتفر
دگه حالم ازززندگی بهم میخدره خسته شدم وسایلمو جمع کردم اومدم خونه دوستم
فرشته مهربان میشه کمکم کنی