نگذار قبح کارهای زشت بشکند!
«نگذار قبح کارهای زشت بشکند!»
کارهایی هست که بیشتر مردم می کنند و من نمی کنم و از نکردن این کارها افتخار هم نمی کنم! یکی از کارهایی که من نمی کنم، خواندن روزنامه است.
روزنامه نمی خوانم، چون نمی خواهم بدانم که زن رئیس جمهوری فرانسه پیش از امتزاج با رئیس جمهوری، چه کاره بوده است؟ یا ولادیمیر پوتین بعد از نخست وزیری، تزار روسیه خواهد شد یا امپراتور روسیه؟ یا فلان هنرپیشه هالیوود که تا پریشب با فلان ستاره هالیوود به رختخواب می رفت، امروز صبح از رختخواب کدام ستاره دیگر بلند شده است. اینها را نمی خواهم بدانم، چون نه اهل سیاست هستم، نه کاری به کارهای رختخوابی دیگران دارم!
امّا دلیل اصلی من برای نخواندن روزنامه این است که نمی خواهم روزنامه، ستون به ستون، با عکس و تفصیلات، به من ثابت بکند که دنیا جنگل مولاست، آدمیزاد پلیدترین جانور درنده این جنگل است، و همه این هفت میلیارد جانور دوپا مدام مشغول توطئه بر ضدّ همدیگر هستند و همینکه فرصت پیدا کنند، پلیدی و درندگی و دیوانگی خودشان را نشان می دهند و خدا را از خلقت عالم و آدم پشیمان می کنند!
اگر توی یک شهر ده میلیونی مثل لندن هر روز یک نفر یا چند نفر پیدا بشوند که از خودشان درندگی و پلیدی و دیوانگی نشان بدهند، نمی دانم چرا روزنامه ها در عکس و تفصیلاتی کردن کار زشت و شیطانی آنها سنگ تمام می گذارند؟ آیا واقعاً قصدشان این است که همه مردم دنیا بدانند که اگر تا به حال از این کارهای زشت و شیطانی نکرده اند، آدمیزاد درست و حسابی و با خاصیت نیستند و نصف عمرشان بر فنا رفته است؟
در آن روزگارهایی هم که روزنامه وجود نداشت، گاهی در خیلی جاها اتفاقهایی دردناک و غم انگیز یا تهوّع آور و نفرت انگیز می افتاد و تک و توک آدمهایی پیدا می شدند که مرتکب کارهای زشت و شیطانی بشوند، امّا همه مردم، در همه اقالیم عالم از این اتفاقها و کارها با خبر نمی شدند و حقّ داشتند و درست فکر می کردند اگر فکر می کردند که دنیا پُر است از آدمهای خوب و سر به راه و بی آزار و نوعدوستی مثل خودشان.
امّا حالا روزنامه ها، این طور که پیداست، با هم در تبلیغ کارهای زشت و شیطانی مسابقه می دهند و روز به روز عدّه آدمهای سالم و ساده ای که جادوی عکس و تفصیلات در آنها اثر می کند و دست به کار می شوند تا نشان بدهند که بی خاصیت نیستند و شایستگی آن را دارند که عکس و تفصیلاتی بشوند، بیشتر می شود! الآن یکی از این روزنامه ها جلو من است.
آن را نخریدم! از توی ترن برداشتم! خلاصه مضمون سه تا از یازده خبر عکس و تفصیلاتی این روزنامه را که روی آنها علامت گذاشته ام، بشنوید تا به عرضم برسید:
« یک آشپز همجنسگرا می خواست، در دعوا سر پول، رفیق خودش را باساطور بکشد. این آشپز متّهم است که شش ماه پیش مرد دیگری را کشته و تکّه ای از ران او را کباب کرده و خورده است!»، «یک زن بازرگان در طیّ چهار ماه سه بار شوهرش را به قصد کشتن مسموم کرده است!»، «مردی در خانه مجلل خود زن و سه فرزند هفت، دوازده و نوزده ساله خود را به ضرب گلوله کشت و بعد هم خودکشی کرد.» خوب، که چی؟
من بدانم، تو بدانی، همه مردم دنیا بدانند، که چی!
پدرم، خدا بیامرز، همیشه به مادر خدا بیامرزم می گفت: «مدام جلو بچه هات از کارهای زشت بچه های دیگران حرف نزن! از کارهای خوبشان بگو! نگذار قبح کارهای زشت پیش بچه هات بشکند!»
علیزاده طوسی
کد:
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2008/10/081128_ag_letterfromlondon_109.shtml
RE: نگذار قبح کارهای زشت بشکند!
RE: نگذار قبح کارهای زشت بشکند!
پارسال نزديكاي فكر كنم روز دانشجو بود.براي ديدن يكي از دوستام يكي دو روز به شهري رفتم كه توش دانشگاه ميرفت.اتفاق بدي افتاد. همش ميگم چرا من اونجا بودم كاش نرفته بودم تا نبينم همچين ذلتي رو......اسم دانشگاه رو نميارم هر چند شايد بعضياتون با خووندن متن بفهميد كجا رو ميگم.
خبر آوردن توي خوابگاههاي دانشگاهشون،قران،كتاب خدا رو سوزوندن.باورم نشد به دوستم گفتم بيخيال مزخرف ميگن مگه ميشه همچين اتفاقي بيفته.....
ولي خبر راست بود به سرعت همه جا پيچيد.با كسايي برخورد كردم كه بعد از اين كار سوخته ها رو ديده بودن. ديگه باور كرده بودم...
با دوستم سر كلاساش هم ميرفتم.يكي از استاداشون ميگفت كاش كسي كه همچين صحنه اي رو ديده بود اول،خودش صحنه رو جمع و جور كرده بود و به هيشكي خبر نميداد.ميگفت ناراحتم از اينكه كودك خردسالم ميگه بابا مگه قران هم سوختني بود؟ ميگفت ناراحتم كه عظمت قران تو ذهنش خدشه دار شده هر چند كه عظمتش با اين چيزا از بين نميره.
همه جا تسليت ميگفتن و مراسم بود ولي استادي رو ديدم كه وقتي اومد سر كلاس شاد و خوشحال احوال دانشجوهاشو پرسيد و بعد گفت تعجب نكنين كه ميخندم من فرض ميكنم اصلا همچين اتفاقي نيفتاده.اين خبر رو پخش نكنيد انگار نه انگار،گفت نگذاريد قبح كارهاي زشت بيش از اين بشكند..............