ببخشید طولانیه با جزعیات تعریف کردم چون نمیدونم چی شد.
من ترم یک دانشگاه واقعااز یه دختری خوشم میاد یعنی خیلی خوشم میاد. که گروهی بیرون میرفتیم . من پرس جومیکنم میگن دوست پسر داره باز پرسو جو میکنم میگن عاشق یکیه ولی باهاش نیست. اینزمانی بوده که من دیگه ایشونو حتی تو دانشگاه نمیدیدم . بعد تصمیم میگیرم به دوستصمیمیش بگم که واسطه بشه چهار بار با اتوبوس با دوستش میرم طرح رفاقت میرزم بعدمیگم میگه باشه بهش میگم. ولی اون یکی دیگه رو دوست داره از نظر من کاری نکن منمیگم بگو راحت بشم. بهش میگه و دریا میگه باید فک کنم :بعد سه روز در جواب میگه نه و میگهاخه من میلادو نمیشناسم زیاد ولی اگر میخواد باهام دوست نزدیک باشیم که اینارونازنین دوستش میاد ب من میگه. من شمارشو از نازنین میگرم که خودمم بهش بگم توپیوی، اون موقع وایبر بود . میرم بهش میگم میگه اخه چرا من میگم دله دیگه ولی خودشنمیگه من یکی دیگه رو دوست دارم میگه من کلا با کسی دوست نمیشم ولی دوست معوملیباشیم از منم ناراحت نشو.منم میگم باشه شب خوش ، دیگه پیام نمیدم. و از پس فرداشمیرم باشگاه که خالی بشم چون خیلی دوسش داشتم واقعا .بعد چند وقت ترم بعد دانشگاهمیبنمش دوستای من از ایشون بدشون میومد سلام نمیدن منم شرایط طوری میشه سلام نمیدمدیگه ارتباط کامل قطع میشه تا ترم شش.( تو این مدت (سه سال)هم من واقعا نه دنبالکس دیگه رفتم نه از کس دیگه خوشم اومد همیشه هم پروفایلشو چک میکردم و شمارشو حفظبودم ولی پیام ندام) ترم هفت متوجه میشم از طریق یکی از دوستاش که با اون پسرهتموم کرده .منم یه پیام میدم دلیل میارم چرا سلام ندادیمو و میگم کدورتی نباشه و... خیلی چیزای دیگه در حد یه خط جواب میده سلام من از شما هیچ کدورتی به دل ندارمموفق باشید . من میگم پس دیدمت سلام احوال پرسی میکنم یه بار میبینمش سلام میدمباز دفعه های بعد روشو میکنه اونور)( یکم از اخلاقیاتش بگم که یه ادم سر سنگینخیلی جدی و این که فقط از پله اضطراری دانشگاه میره که خلوت تره و کلا توی این هفتترم من ندیدم با پسری حرف بزنه همه دوستای منم از جذبش میترسن و ادم ازدواجیهم هست کلا هم اخم داره به غریبه ها)
دوباره من بعد چند وقت از قصدجزوه ای مینویسم که دوستش میخواست میدونستم اینم لازم داره مینویسم و میدم بهدوستش بعد میبینم جزوم دستشه و داره میره کپی بگیره چون جزوه ناقص بود(از قصد) من به اینبهانه بقیهه جزوه روعکس میگیرم میفرستم پی ویش بعد میگم خواستی بقیشو به نوشیندادم برو کپی بگیر فقط یه کلمه جواب میده اوکی.
بعد ترم هفت میشه من ایشونو دیگهنمیبینم تا که یه برنامه میریزم برم سر ادله به یکی دخترا یک کتاب بدم اونم حرفوبندازه بینمون . اینکارو میکنمو اونجا یکم صحبت میکنیم.
طوری اونجا تابلو بودم که شقایقیکی دیگه از دوستام گفت میلاد از دریا خوشت میاد گفتم اره تو از کجا فهمیدی گفتخیلی تابلو سرخ شده بودی هل بودی من تورو اینطور ندیده بودم.
حالا خودم که میخواستم شقایقمتشویقم میکنه دو هفته بعد میرم پیام میدم این دفعه گرم برخورد میکنه ( میتونم باجزعیات بگم ولی خیلی دیگه طولانی میشه اگر لازم دیدید میگم)
میگم بریم بیرون یه چیز مهم بهتبگم میگه باشه مشکل نداره(من میگم عجیبه سرو سنگین برخورد نکرد) حاالا به اصرارش تو تلگرا م میگم به شرطی که بیرونم بیادو اون میگه ما راجب این قضیه حرفامونو ترم یک زدیم. قراره بیرونو میزاریم و میریمبیرون. من دوباره پیشنهاد میدم میگه نه. میگم دوست باشیم میگه نه من کلا با هیچ پسریدوست نمیشم .(قصد ازدواجی)
خیلی اصرا میکنم .به هر حال میگه من یه کس دیگه رودوست دارم وداستان پیچوندنه پسره رو میگه منم دیگه اینکه واقعا قصدم ازدواجه رونمیگم. به هر حال از ماشینم پیاده میشه میگه دیگه به من پیام نده زنگ نزن هیچارتباطی نباشه و کسی هم نفهمه میگم باشه
میره تو دانشگاه پیام میدم بهدروغ میگم دوستام دیدنمون چون اعصابمو خورد کرده بود. اونم میگه واچه اشتباهیکردومو فلان و دوباره میگه دیگه پیام نده زنگ نزن ولم کن. من میگم من مرد نیستمدیگه به تو پیام بدم امیدوارم دیگه هم تو دانشگاه نبینمت چون خیلی دوست دارم ببینمتحالم بد میشه. اون میگه حالا درسی مشکل نداره صحبت کنیم میگم نه من کلا به شماپیام نمیدم.
دو روز بعد زنگ میزنه میگه پشتفرمون بودم دستم خورد. بعد به یه بهانه درسی پیام میده باز پیام میده بعد میبینمش سلام میکنم رومو میکنم اونور که خودش میاد ازم جزوه میخواد پس فرداش میاد جلوی من پارک میکنه یه رب صحبت میکنیمو و بعدش من دیگه میگم وقتشه من میرم پیام میدم دو روز صحبت میکنیم بحث به یه جا میرسه من باز میگم دوسش دارم بعد دو روز واقعا دیگه تحمل نداشتم میگم یا اوکیه بده یا دیگه بلاکم کن برم من دیگه نمیتونم و .... . که سین میکنه جواب نمیده من صبح میرم میگم حرفای دیشبمو در نظر نگیر . بعدش باز صحبت میکنیم چند روز بعد میگه تو با همه هم دانشگاهیات روزی 5 ساعت پیام بازی میکنی میگم نه و.... . میگه خوشم نمیاد انقدر بهم پیام میدی کمتر بده میگم باشه بهش پیام نمیدم تا شنبه برای یه شماره ای که خودش میخواست بعد پیام که میدم تشکر میکنه من سین نمیکنم تا 24 ساعت اینده بعد سین میکنم میگم خواهش میکنم. دو دقیقه بعد پیام میده میگه اینم که هرچی زنگ میزنم جواب نمیده میگم خوب جواب نداد ببینم سه شنبه چیکار میکنیم. یهو میگه باز بی جنبه شدی من از تو نخواستم واسم کاری انجام بدی. دیگه من قاطی میکنم میگم من اصلا تورو فراموش کردمو فلان. خیلی سر سنگین میشیم یه مدت . بعد من باز پیام میدم سرد برخورد میکنه من میگم من دوست دارم هنوز فراموش نکردمو اینا بد تر میشه شروع میکنه خراب کردن من . تو ذو دوست ندارم ولم کن که من کاملا با ادب صحبت میکنم اون هر چی از دهنش در میاد میگه. تهش میگم اروم باش یه لیوان اب بخور میگه منو مسخره میکنی بلاک میکنه.
این پارت یک بود
خلاصه کردم ولی خیلی جاها نشون دادم که من یه ذره دوسش ندارم خیلی دوسش دارم دیوانه وار.
بعد از بلاک بنده هیچ پیامی بهش نمیدم . چون قرار بود براش جزوه بیارم هفته بعد میزارم رو ماشینش.
بر میداره 17 بار زنگ میزنه هفت تا اس ام اس میده که تو یکی اس ام اس ها گفته بود جواب بده کاریت ندارم. ببین چیکار کرده بود دیگه میگه کاریت ندارم.
بعد یک ساعت من زنگ میزنم میگم چه خبره ندیدمو وفلان 25 دقیقه تلفنی حرف میزنیم انگار نه انگار اتفاقی افتاده.
از اون به بعد خلاصه میگم حدود دو هفته بدون اینککهحرف عشق و عاشقی بزنم یا بزنه روزی 5 ساعت تقریبا هر روز چت میکنیم میگم با اکیپ ما بیا بیرون قبول میکنه.
میاد بیرون میره تو اونیکی ماشین میشینه حالا خوبه من دعوتش کرده بودم. ( الهام دوستش تو اون ماشین بود)
علارغم تاکید من احمد دوست من بر میگرده سر خود میگه اره میلاد داره خیلی تلاش میکنه اوکی بشید(که دریا هم میگه اون پیگیره منه من و اون هیچ ارتباطی نداریم. اینو من بعدا فهمیدم.
اونا هم که خبر ندارن ما روزی 5 ساعت حرف میزنیم .
فردا دریا زنگ میزنه الان ما اینقدر صحبت میکنیم وابسته من نشی فک نکنی منو تو یک درصدم اوکی بشیم من میگم مگه من به تو پیشنهاد دادم.و بقیه حرفا طوری بود که انگار داریم اوکی میشیم و.... .
دیگه خسته شدم خیلی خلاصه میگم
اوکی بیرون رفتن تنهایی میده
هر روز حلو من پارک میکنه
روزی سه الی 5 ساعت با هم تلفنی صحبت میکنیم + اس ام اس هم میدیم
رابطه خیلی صمیمی میشه
حرفای شخصی میزنه
از خانواده صحبت میکنه
ولی هنوز اوکی رو به من نداده
خیلی شب ها ته حرفامون میگه الان فک نکنی ما با هم اوکی بشیم من کس دیگه رو دوست دارم تو که هر چی میگم نمیری به هر کی گفته بودم کس دیگرو دوست دارم تا حالا رفته بود( با لحن شیطنت امیز)(خودش میدونست نمیرم میگفت)(من خیلی اشتباه کردم گذاشتم اینطوری صحبت کنه)
بعد یه چیز دیگه اینکه میگفت من فقط با کسی دوست میشم که قصدش ازدواج باشه
که واقعا قصدم ازدواج بودولی هیچوقت نگفتمتا زمانیکه بد شده بودیم گفتم.
نزدیک دو ماه هر روز تلفنی 4 ساعت
بعد میگه یکم باید به تیپت برسی ماشینتو عوض کن
عینکتو عوض کن
بعد میگه قدت باید بلند بشه میگم قدم که از تو بلند تره چطوری بلند بشه اخهو خیلی حرفای دیگه
و اینکه نمیگم چرا ولی خودش گفت فک نمیکردم منو انقدر دوست داشته باشی
خلاصه یه بار دیگه با اکیپ ما میاد بیرون توی بارون اهنگ بارون سیاوش قمیشی رو میزاره دوستم این یاد اون پسره میوفته (شب قبلش حدود که بعد سه سال رفته بود میوفته(تا قبل پسره با کس دیگه نبوده و پسره هم فامیلشون بوده)
تو ماشین چی شدو میگذرم رفتار بدشو منم دلیلشو نمیدونسنم هی میگفت ازم فاصله بگیر
شب زنگ میزنه من اشتباه کردم باهاتون اومدم
یک ساعت میپرسم چرا میزنه زیر گزیه من یکی دیگه رو دوست دارمو و... .
من حالم بد میشه باز دلداریش میدم
اوکی میشیم
بعد خودم تصمیم میگیرم تموم کنم
تموم میکنم میگم بلاکم کن من دیگه اینجوری نمیتونم(شب همون روز گریه کردنش) میبینم نمیتونم میگم از بلاک در بیار
یه راز زندگیمو هم بهش میگم که نشون میده شاید وضع مالی متسوط رو به پایین باشه( این خودش یه طوماره)
باز اوکی میشیم چند روزی حالا میپرسه خونتون چند متره ماشینت مدل چنده و ... .
دیگه ادامه نمیدم خلاصه چند روز بعد همینطوری بی دلیل میگه دیگه بهم پیام نده
منم زیادی پیام میدم حدود یک ماهو نیم پیام دادم(ولی نه هر روز) بلاک هم نمیکرد میگفت بابام بلک لیستمو چک میکنه وگرنه از خدامه بلاکت کنم مزاحممی روانی دیوونه ولم کن دست از سرم بردار اینا رو از دومین باری که شروع میکنم پیام دادن شزوع میکنه بی ادبی
الان بلاک کرده ولی هنوز اس ام اس میتونم بدم
دیگه دیروزپیام ویس دادم تلگرام گوش نکرده بلاکم کرد دیگه اعصابم خیلی بهم ریخت صبرم تموم شد یه ماه بود جواب نمیداد یه جوری خرابش کردم زنگ زد به یکی بچه های دانشگاه گریه کرد. خودمم پشیمون شدم.
میدونم دوسم نداره ولی من خیلی دوسش داشتم الان کمتر شده.
مشکل اینه میگم منو اذیت کردی میگه خودت خودتو اذیت کردی هیچی رو هم قبول نمیکنه میگم به چه دلیل پیچوندی هم دروغ تحویلم میده.تهشم گفت منو تو دوست معمولی هم نبودیم فقط دو تا هم دانشگاهی ساده بودیم. من خیلی رو دادم چون خیلی میخواستمش عقلم میگه همون بهتر نشد ولی دلم چیز دیگه میگه.
من خودم نفهمیدم چی شد میخواست پشیمون شد یا سر کار گذاشته بود بازی میگرد؟
خیلی چیزا رو نگفتم دیگه خیلییی طولانی میشد .( با اینکه مهم بود بگم)
من غیر متعارف برخورد کردم تو سه ماه نباید انقدر وابستش میشدم ولی خیلی واسم فرق داشت و سه سال بود میخواستمش.چی کار کنم فراموشم نمیشه هیچ جوره.
یه اشتباه کردم واسه خیلیا تعریف کردم تقریبا همه حقو به من دادن فقط گفتن دیگه انقدر پیام بهش نده از یه جایی به بعد خودت مقصری.
من بیشتر پیام دادم برگرده و بعدش دلیل پیچوندنو بگه که نمیگه.