نامزدم باهام سرده

چند وقتیه احساس میکنم نامزدم باهام سرد شده
بهم زنگ نمیزنه پیام نمیده
همیشه هم باید من زنگ بزنم بهش. وقتی بهش میگم چرا بهم زنگ نمیزنی میگ وقت ندارم اما برا دوستاش همیشه وقت داره
اولا خیلی خوب بود ادم باحالی بود اما الان که دوسال از عقدمون میگذره یکم گرفته شده تو خودشه پنج ماه دیگه هم قراره ازدواج کنیم
من فک میکنم دوسم نداره ولی اون میگ من تورو دوس دارم
اگه یه هفته هم بگذره یه زنگ نمیرنه ببینه زندم مردم همون هفته ای یه بار میاد خونمون. بهش میگم تو دلت برا من تنگ نمیشه میگه میدونی مم دلم برا هیچکس تنگ نمییشه
یعنی تو این دو سال حتی یه ذره عاشقم نشده؟
نمیدونم چیکار کنم ...

سلام بشما:72:
بفرمایین شما و همسرتون چند سالتونه ؟
نحوه آشنایی شما؟
و علت اینکه عقدتون طولانی شده چی هست؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sahar.66

سلام بشما:72:
بفرمایین شما و همسرتون چند سالتونه ؟
نحوه آشنایی شما؟
و علت اینکه عقدتون طولانی شده چی هست؟

---

سلام من19سالمه و همسرم 26
پسرخالم هستن
من عاشقش شدم اما خودش نمیدونست بعد اقوام منو به اون معرفی کردند اونم قبول کرد
به خاطری که مدرسه میرفتم عقدمون طول کشید البته تو شهرستان ما زمان عقد طولانیه

سلام عزیزم، ممنون از پاسخت... به سؤالات دیگرم لطفا جواب بده:72:

۱. همسرت شغلش چیه؟
۲. رابطه اون با والدین تو و رابطه ی تو با والدین اون چطور هست؟
۳. همسرت چقدر از اوقات خودشو به اینترنت اختصاص میده؟
۴. رابطش با دوستانش قبل و بعد عقد چطور ادامه پیدا کرد؟ دوستانش چگونه افرادین بنظرت؟
۵. شما برای برپایی مراسم عروسی و خرج های عقد چطور عمل کردین(چقدر هزینه کردین)؟
۶. فکر میکنی چقدر تابع همسرت هستی و با اون مشورت میکنی یا به حرفش گوش میدی؟
۷. بعد از ازدواج شرایط اسکان شما چطوره؟ قراره کجا ساکن بشین.
۸. در پایان یکسری از معایبی که فکر میکنی خودت یا شوهرت دارین رو بنویس

1)معلم هستن
2)رابطش با خانواده من خوبه چون مامانم خالش میشه و با داداشامم صمیمیه. منم رابطم خوبه باخانوادش
3)اگه نصف وقتشو مدرسه باشه میشه حدودی7ساعت
4)دوستاش از دانشگاه باهم بودن بعد کم کم رابطشون صمیمی شد
اما یکی از دوستاشو خیلی دوس داره و وقتی کنار اونه خیلی خوشحاله
دوستش هم خیلی پسر خوبیه
5)برای جهاز قراره وسایل بزرگ رو اونا بخرن بقیه رو ما
نامزدم پسر ولخرجیه ینی خسیس نیست و برام برای هر مناسبتی یه کادوی خوبی گرفته
6)شاید اگه یه حرفی رو بزنم اون بگه نه من ناراجه حت میشم اونم دلایل خودشو میاره منم قبول میکنم کلا دوست ندارم ناراحتش کنم
سعی میکنم هر چی بگه گوش کنم
بعضی موقع ها باهاش مشورت می کنم اگه لازم باشه
7)یه خونه کرایه میکنیم توشهر خودمون
احساس میکنم اون یکم بی خیاله انگار نه انگار که من زنشم
اصلا اهل زنگ زدن نیست همیشه هم من باید زنگ بزنم
منم میبینم اون زنگ نمیزنه منم کمتر بهش زنگ میزنم
اصلا احساساتشو نسبت به من نمیگه .هم فقط برام خوراکی و لباس و ..میخره من اینجور چیزارو نمیخام

عزیزم من فکر میکنم مشکل بین شما این هست ایشون نمیدونن طریقه ی صحیح محبت کردن چیه و بازخوردی رو هم که انتظارشو دارن نمیبینن.. در نتیجه سرد میشن و این سردی به ناراحتی شما بیشتر دامن میزنه و شما هم مثلا کمتر تماس میگیرین.

بعضی آدمها محبت کردن رو در کار خونه میدونن (مثل بعضی خانم های خونه دار) / بعضی ها در کار بیرون از خانه و تلاش برای زندگی( مثل بعضی آقایان) / برخی در خرید برای همسرشون( مثل شوهرتون)

شما باید همسرتون رو تحسین کنین و در برابر کارهاش برای شما ازش قدردانی کنین...
ویژگی های خوبشو بهش یادآوری کنین و ازش تعریف کنین.

برای هم وقت بذارین و شنونده حرفای همدیگه باشین. سعی کنین به بهانه ی خرید برین مراکز تفریحی و خوش بگذرونین.

بهش بفهمونین که اون تکیه گاه شماست و در کنار اون خوشبخت و خوشحالین. :72:

خب مشکل منم همینه اون برای من وقت نمیزاره بیشتر وقتشو کنار خانواده و دوستاشه

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Nafas 0161

خب مشکل منم همینه اون برای من وقت نمیزاره بیشتر وقتشو کنار خانواده و دوستاشه

---

شما باید همسرتون رو تحسین کنین و در برابر کارهاش برای شما ازش قدردانی کنین...
ویژگی های خوبشو بهش یادآوری کنین و ازش تعریف کنین.( اگر چیزی میخره با هیجان و ذوق زدگی بهش بفهمونین خیلی خوشحال شدین و سلیقش عالیه حتی اگر دوست ندارین)

بعش بفهمونین که تکیه گاه شماست و با اون چقدر خوشبختین.
تمام این مسایل ریشه در محبت داره... بعد از این رفتار و گفتارها بازخوردش همون چیزی میشه که میخواین.

صبر _ محبت _ گذشت:72:

مرسی خیلی ازتون ممنومم که راهنماییم کردین

این که بهت میگه دوستت داره ولی در رفتارش این رو نشون نمیده شاید میتونه به این دلیل باشه که امیدی هست! تنها راهی که به ذهنم میرسه اینه که یک بار ازش خیلی دوستانه و با لطافت بخواین با هم دوتایی برین یه جای دنج و خلوت و سعی کنی کارایی بکنی که بهش خوش بگذره و آرامش بگیره، بعد تا تنور داغه بچسبونی! خیلی رک و صریح اما دوستانه با هم صحبت کنید بهش بگی عزیزم چی شده من همسرتم باید بدونم اگر مشکلی هست که تو رو از من دور میکنه و این حرفا، و اینکه من دوست دارم اگه بهم علاقه داری به فلان طریق بهم نشون بدی چون من الان واقعا اصلا احساس نمیکنم تو مثل سابق به من علاقه داری، و میخوام هرموقع هر مشکلی با هم داشتیم صاف و صادق به هم بگیم تا تبدیل به کدورت نشه و به سرعت حل و فصل شه

البته من مجردم و اینا چیزاییه که فکر میکنم موثر باشه وگرنه هیچ تجربه ای ندارم :305: