-
از خونه قهر کردم
سلام دوستان
خیلی هاتون با زندگی و بدبختیای من آشنایید.در مورد گذشته توضیح نمیدم در تایپیک های قبلم موجود هست.
دیروز برای عید برنامه سفر داشتیم با خانواده خواهرم و مامانم شون.همسرم گفتن اول عید برم در مغازه آخراش بریمبا بقیه حرف زدم و قبول کردند.خانواده همسرم رفتن سفر برادراش خواهرش پدرو مادرش.
اینجا باغشون و کارهاش رو سپردن به همسرم .قبلا گفتم هر چی خراب خروب هست میدادن به ما و منم به همسرم گفتم دیگه نه برو کاری انجام بده و نه چیزی بیار و قبول کرد.امسال با اینکه زعفرون دارن ما از بیرون خریدیم.و موقع عمل همسرم هم پدرش که در جریان بود هیچ حمایتی نکرد حتی یک کیلو میوه نخرید برامون توی اون روزای برفی من خانوادم رو در جریان نذاشته بودم و همه کارها با من بود و پدرش تنها کسی بود که در جریان بود اما انگار نه انگار.
الان عید من عزا شد برای اینکه همسرم منفعلانه در حال آباد کردن باغیه که ما جرات بر داشت برای خونمون رونداریم و دیگران که استفادشو می برن مسافرت و خوش گذرونین.
به من گفت صبحها میرم در مغازم عصرا بریم عیددیدنی منم با مامانمشون هماهنگ که جایی نرین و عصرا با هم بریم.چون همیشه با هم میریم.
ازش سوال کردم پدرت کارای باغشو به تو سپرده گفت نه و دوباره هم دروغ گفت.دیروز من تا ساعت 3 ظهر منتظرش برا ناهار اومده خونه می بینم شکوفه رو موهاش هست گفتم کجا بودی میگه رفتم باغ دوستم در نصب کنیم.باور نکردم و فهمیدم داره دروغ میگه گفتم دست رو قرآن بذار بعدش گفت اصلا رفتم من نمی تونم به پدرم نه بگم.و دعوامون شروع شد
من اعصابم داغون دارم باهاش حرف میزنم اون بی اهمیت داره آجیل می خوره منم رفتم کاسه رو زدم شکستم دستم زخمی شد.بحثمون بالا گرفت و مامانم مطلع کردیم اومد هر چی با ها ش حرف میزنه به زندگیت اهمیت بده به منم نصیحت می کرد پاشو کرده بود توی یه کفش که من همینم که هستم و تغییر نمی کنم و به پدرومادرم نه نمیگم دو روز دیگه پشیمون بشم.منم جریان عملش رو گفتم به مامانم
خلاصه دیروز نرفتم و موندم . و گفتم منتظر جواب آزمایشش بمونم تا دلیلم محکم باشه. اما امروز بهش زنگ زدم و گفتم می خوایم بریم خونه داییم گفت عصر بریم گفتم عصر نیستن گفت نمیام.خواست مهمون بیاد بهش زنگ زدم میگم مهمون می خواد بیاد بیا گفت باشه.
اومد مهمون ها هنوز نیومده بودن و اومد سروصدا که چرا نیومدن.و فحششون میداد.منم عصبانی شدم جوابشو دادم و مامانم اومدو اومدم قهر کردم
حالا عیدم عزا شده موندم توی این دیدوبازدید ها جواب مردم رو چی بدم.
-
خیلی بهم ریختم .با خودم میگم من تحمل کردم حتی اون موقع که گفت پول عملم رو ندارم و من تحت فشار گذاشت باید قهر می کردم نه الان سر این موضوع بیخود.ولی وقتی فکر می کنم می بینم این فقط یه بهانه بود برام که از فضای سرد اون خونه بزنم بیرون.
مثله همیشه نیاز به راهنمایی های با ارزشون دارم خواهش می کنم کمکم کنید.
-
سلام
ایشون هم زبانی و هم عملی داره می گه من به پدر و مادرم به هیچ وجه نه نمی گم.
این موضوع هم چیزی نیست که به راحتی بشه تغییرش داد. چون یه حس خیلی عمیق و قدیمی و ریشه دار هست.
شما می خوای رابطه اش با پدر و مادرش از روی منطق و دو دو تا چهار تا باشه.
اگه پدرت فلان کار را کرد، بهمان کار را در ازاش بکن.
اما رابطه ی همسرت و والدینش (از طرف همسر شما) بیشتر از روی احساس هست.
حالا یا این را بپذیر و اینقد خودت و همسرت را عذاب نده و زندگیت را خراب نکن
یا سالی دو سه بار قهر کن و دعوا کن، ببین چطور می شه آخرش.
این رفتارهای شما هم کم کم باعث می شه ازت زده بشه (روی قرآن قسم بخور نرفتی باغ پدرت !!)
-
ممنون شیدا جان
همه حرفاتون درست در حال حاضر چکار کنم؟مامانم زنگ زد به شوهر خواهرش که یکم عاقل تره و قرار شد بره باهاش حرف بزنه بهش زنگ زده و گفته زنی که آبروی منو ببره و خودش رفته و باید خودش برگرده نمیرم دنبالش.یکی نیست بهش بگه من بدون اینکه کسی بدونه همراهت بودم و اینها رو یادش رفته.همیشه موقع مشکلاتش منم به ساحل آرامش که رسید خانواده دوست میشه.
منم تا مهمون میاد خونه مامانم میرم حموم قایم میشم همش در حال گریه.امروز ظهر خوابیدم بیدار شدم و یادم اومد قهر اومدم دلشوره گرفتم اصلا حال خوبی نداررم.
-
مونا جان ناز کردن هم تا یک جایی خریدار داره
اگر زندگیتو دوست داری سعی کن همسرت رو با همه خوبیها و بدیهاش بپذیری. پذیرش مهمترین قدمیه که باید برداری.
در مورد شرایطی که الان توش هستی به نظر من تبعات عمل خودته. چرا به خاطر دیگران با همسرت دائم بحث راه میاندازی؟ و بعد هم چرا دیگران رو از مشکلات درون خونتون خبردار می کنی؟
امیدوارم بتونی کمی صبرت رو بیشتر کنی و اگر هر قدمی خواستی توی زندگیت برداری به این فکر کنی که فردا روزی پشیمون نشی (از روی عقل تصمیم بگیری نه احساس).
-
سلام
مهار شدید نایده گرفتن واقعیت
حتمی اقدام کنید برای حلش
بازی کردن و بعد امتیاز گرفتن و بعد تمبر جمع کردن برای امتیاز بیشتر
که اخرش ثابت کنم من ادم فوق العاده ودیگران بد و قدر نشناس
95 درصد روابط حتی پدر و مادر شما رو درک نمیکنند
حالا ادم باید ازشون جدا بشود ؟؟
اون ها رو رها کند ؟
یا 95 درصد از زندگیشون در حال در گیری باشن ؟
چرا ؟؟
بخاطر وجود پیش نویس هایی که اصلا کل واقعیت رو اشتباه به شما نمایش میدهد
در صورتی که شما از زندگیتون دارید هزینه میکنید هیچی جای جوانی شما رو نمیتونه بگیره
-
سلام دوستان
تشکر دلجو دلتنگ عزیز.ممنون از نظرتون.
تشکر از آقای امید
95 درصد روابط حتی پدر و مادر شما رو درک نمیکنند
حالا ادم باید ازشون جدا بشود ؟؟
اون ها رو رها کند ؟
خیر من اصلا چنین چیزی نمی گم که پدرومادرش رو رها کنه.اگه چنین کارس بخواد بکنه خودم مخالفت می کنم چون این رو وظیفه فرزند میدونم که به والدینش رسیدگی کنه.اما حرف من فقط پدرومادرش نیست.حتی مادر و خانواده خودم هم هست.دوستان و تمام اطرافیان. همسرم به شدت منفعل است و دیگران خیلی سواستفاده می کنند.و این روی زندگیمون تاثیر بدی گذاشته و بارها باعث دلخوری و ناراحتی شده.من میگم همیشه موظف نیستی به دیگران بله چشم بگی .آدم باید بتونه گاهی بگه نه.بارها از حق خودش و من به راحتی گذشته برای خوشایند دیگران و دیم برام آزار دهندس.اتفاقا اینجا هم کمک خواستم برای اینکه این حس انفعالش از بین بره اما موفق نبودم.این احساس انفعال در مقابل پدرش شدت بیشتری داره و همیشه گوش به فرمانشون هست.دوست داره من رو هم مثله خودش نوکر مردم کنه و این اصلا با روحیات من سازگار نیست.
دوستان من دیشب خودم برگشتم خونه.مامانم و خواهرم باهام حرف زدن و گفتن اصلا دلیل درستی برای قهر از خونه وجود نداره و تشویقم کردن به آشتی.مامانم زنگ زد با شوهر خواهرش حرف زد که واسطه آشتی ما بشه.و ایشون هم اینکارو کرد اما همسرم با ناز وادا ساعت 1 شب رفت و باهاش حرف زد و قبل از اون شوهر خواهرش زنگ زد و گفت زنگ میزنم جواب تماسم رو نداده.و منم فک کردم دنبالم نمیاد و خودم برگشتم.فقط به خاطر اینکه عید هست و رفت و آمد خونه مامانم زیاد و من نمی خوام هنوز چیزی معلوم نیست همه بفهمن.یک موضوع دیگه هم اینکه آخر فروردین باید آزمایش بده و نتیجه عملش مشخص بشه که میشه بچه دار شیم یا نه؟قبل عید با خودم می گفتم اگه نتیجه بد باشه و همسرم خوب نشه من چجوری ولش کنم اما الان میگم فداکاری برای چنین آدمی حیفه.
من رو فقط موقع بدبختیا می خواد و کارش که حل میشه خانواده دوست میشه.
دیشب برگشتم ساعت 1 شب دیدم ماشینش هست خودش نیست زنگ زدم بهش گفتم کجایی من اومدم خونه گفت چرا برگشتی من اومدم با شوهر خواهرم حرف بزنم میام.موندم و اومد من سرم توی گوشیم بود اونم هیچ حرفی نزد و رفت اتاق خوابید منم اومدم داخل هال خوابیدم و خیلی حس تحقیر دارم خیلی.دیگه نه غروری هیچی برام نموند همش له شد.
دیگه نمی تونم باهاش مثله قبل باشم.میدونم اشتباهه اما دلم می خواد ازش راحت شم.دوست دارم نتیجه آزمایش بد شه میدونم دور از انسانیت هست اما خیلی داغونم.
زندگیم شده همش دروغ.و تظاهر اون همیشه موقع قهر اینه که تحملش بالاست و من رو یادش میره.ازش متنفرم
-
به کمکتون نیاز دارم من رو با نظرات ارزشمندتون خوشحال کنید:72:
-
موناجان ترک منزل یه راه خیلی اشتباهه وقتی قراره دوباره با پای خودت برگردی خونه.خب معلومه برخوردبهتر از این باهات نمیشه درضمن وقتی که شماهم برخورد خوبی باهاش نداشتی اوضاع بدتر هم میشه.
نظرمن به شخصه اینه وقتی خدای نکرده مسئله خیانت یاضرب وجرح شدید یامواردی شبیه به ایناپیش بیاد ترک خونه جایزه وگرنه بقیش فقط مطلع کردن دیگران ازمشکلات ریزودرشتتون هست که بقیه هم تو زندگیهاشون دارند ولی شماعلنیشون میکنی.
حالاهم این احساساتت رو جدی نگیر مطمئنم اگه باهات رمانتیک برخوردکنه کل احساسات منفیت ناپدید میشن:43:
-
ممنون تولد آرزوی عزیز
درست می فرمایید.من خودم قبول دارم که نباید برای چنین چیزی از منزل خارج میشدم.اما حالا که خودم با پای خودم برگشتم همسرم برام طاقچه بالا میذاره وبی اعتنایی می کنه.با اینکه عید هست سرکار که میره ناهار هم نمیاد.هردو فقط ظاهرسازی جلو مردم داریم.با رفتارش و بی اعتنایی هاش من رو تحقیر می کنه.فردا قراره با مامانم و خواهرم بریم مسافرت و خانوادم بهم میگن حالا که برگشتی تو باهاش آشتی کن تا میریم سفر با هم قهر نباشید.اما پس غرور من چی میشه؟عزت نفس من چی میشه؟
من الان سه شبه برگشتم و هر شب اون داخل اتاق می خوابه و من داخل حال.یک بار نیومده با خودش بگه حالا که برگشته من برم سمتش.منم تصمیم دارم تا اون نیاد منم نرم.چون بسیار حس بدی دارم.منتظره جلو جمع یه چیزی بگم من رو ضایع کنه و بزنه رو ذوقم.منم تصمیم دارم در سفر باهاش جلو دیگران معمولی باشم و در حد لزوم باهاش حرف بزنم و خوش بگذرونم و اصلا بهش اهمیت ندم.بذار ببینه با اون هم قهر باشم زندگیم به شادی می گذره.
نظر شما چیه؟