ایا سماجت و اصرار خواستگار علارغم جواب منفی شنیدن ارزشمنده و میتونه مجدد بررسی کرد؟ چرا من قاطع نیستم :(

سلام و وقت همگی دوستان به خیر
به راهنمایی و مشورت با شما دوستان عزیز نیاز دارم سعی میکنم مختصر و مفید مطرح کنم.با پسری به واسطه معرفی جهت اشنایی برای ازدواج اشنا شدم و طی چهار جلسه چون به دلم ننشستن جواب رد دادم البته دلیل جواب منفی رو که ایشون اصرار کردن یه سری دلایل دیگه اوردم و رک نگفتم که نپسندیدم.. اما این اقا دست بردار نیستن و با پدرم تماس گرفتن که الا و بلا طالب این وصلت هستن و حاضرن صبر کنند و بعد دوباره اقدام کنند و با من هم تماس گرفتن که بهشون فرصت بدم و سعی کنیم بیشتر شناخت پیدا کنیم.. ایشون مجدد از طریق مادرشون هم اقدام کردن و مادرشون گفتن که پسرشون گفتن اگه من رو از در بندازن بیرون از پنجره میرم و اگه از پنجره بیرون بندازن از دیوار میرم:)... منظورم اینه که ایشون اولین خواستگاری هست که این قد سمج و رمانتیک رفتار میکنه و با وجود جواب منفی دست بردار نیست.. از طرفی خب من هر چی تو خلوتم فکر میکنم مبینم به ایشون حسی ندارم یعنی تلفنی حرف میزدیم خوشم میومد اما وقتی از نزدیک میدیدمشون نه.‌ نه که بدقیافه باشن ها.. نه ولی خب نمیدونم چه کار کنم به دلم نیست
امااا جدیدا که این قد داره بیشتر پیگیری میکنه و دست بردار نیست مبینم از این همت اش خوشم میاد.. از نظر بقیه شرایط تقریبا معیارهام رو دارن البته خیلی شناخت عمیقی هم ندارم.. لطفا راهنمایی کنید چه تصمیمی درست تره.. میترسم زمان بدم ولی باز برگردم به نقطه اول.. در ضمن من ۳۳ ساله هستم و میدونم دیگه وقت ازمون و خطا ندارم.. و همین طور دوست ندارم اون بنده خدا رو هم الاف خودم کنم و اخر سر بازم بگم نه.. شما جایی من بودین چی می کردین ؟ ممکنه علاقه و کشش بعد از عقد و عروسی به وجود بیاد؟

نقل قول:

---

از طرفی خب من هر چی تو خلوتم فکر میکنم مبینم به ایشون حسی ندارم یعنی تلفنی حرف میزدیم خوشم میومد اما وقتی از نزدیک میدیدمشون نه.‌ نه که بدقیافه باشن ها.. نه ولی خب نمیدونم چه کار کنم به دلم نیست

---

اگه خوشتون نیومده که خب تکلیف روشنه. ازدواج یه امر دوطرفه است. اصرار های ایشونم میتونه باعث بشه شما احساساتی بشید و برخلاف میلتون عمل کنید.
ولی با توجه به اینکه احتمالا خواستگارای زیادی رو رد کردین، دلیلش واقعا همینه که به دلتون نمیشینن؟؛ مثلا ترسی یا نگرانی از ازدواج ندارید؟ یه واکنش به عدم تغییر مثلا؛ اونم تغییری مثل ازدواج که با مسئولیت زیادی همراهه؟ به این خوب فکر کنید.

سلام

وقتی به دلت ننشسته منتظر این نباش که بعدها به دلت بشینه.شاید هیچ وقت به دلت نشست و اینجوری ظلم بزرگی در حق خودت و اون اقا کردی.خیلی ها به این امید وارد زندگی شدن و دیدن که نمیتونن کنار بیان و اینجا میشه شروع مشکلات...


اما نکته قابل توجه اینه که
ما این اقا رو ندیدیم و نمیدونیم ظاهرشون چه جوریاست و اینکه
من نمیدونم دقیقا شما دنبال چی هستی...چزا ظاهر ایشون به دلت نمینشینه و اینکه خودت از لحاظ ظاهری چطور هستی و........ولی در هر صورت سن و سال کمی نداری و میدونی اگر یک نفر همه معیارهات رو داشته باشه و بد قیافه هم نباشه، میتونه گزینه مناسبی باشه.

سلام اقا محمد رضا و ممنونم که برام نوشتین.. دقیقااا مشکل من همینه ..خواستگار زیاد داشتم اما وقتی تو جو ادامه تحصیل بودم و ازدواج رو مانع میدیم خیلی به ازدواج فکر نمیکردم و همش خیال بافی میکردم که تو محیط های اکادمیک یا پژوهشی با یه محقق یا استادی ازدواج میکنم:) .. و با بی عقلی تمام شاید موردایی که خیلی هم خوب بودن رو راحت از دست دادم.. بعدها که دیگه کمتر موردی پیش میومد باز یه جوری دیگه اشنایی ها به نتیجه نمیرسد و این بار بیشتر از طرف خواستگار قضیه منتفی میشد جوری که وقتی تکرار میشد تحت تاثیر حرف دوستم پیش فال گیر رفتم و اون گفت طلسم شدی و یک تایپک هم زدم و خداروشکر دیگه از اون فاز بیرون امدم و مطمن شدم همه چی به خودم برمیگرده .. دوست دارم ازدواج کنم اما وقتی خواستگار میاد انگار ضمیر ناخوداگاهم مقاومت میکنه و بهونه میاره که نشه .. بعدم که نمیشه و تمام میشه میشینم غصه میخورم .. همیشه دوست داشتم موقع ازدواج شاد باشم و خوشحال از انتخابم .. یعنی شیش گوشه دلم و متطق ام بله بگه ولی تا حالا نشده.. همش در جنگم با خودم.. ولی خب صادقانه بگم از وقتی جدی به ازدواج فکر کردم خواستگارهایی که داشتم در بهترین حالت پنجاه درصد معیارام رو داشتن و شاید فکر این که ممکنه صبر کنم همونی که میخوام بیاد هم بی تاثیر نبوده باشه.. دقیقاا مثل حال الانم در مورد این خواستگار.. و میدونم یه جور ضعف منه که نمیخوام ریسک کنم و دل به دریا بزنم

سلام مریم جان .. مرسی که برام نوشتین .. من دکمه تشکر رو پیدا نکردم زیر پست ات.. دقیقااا مشکل همینه یا معیارام رو ندارن یا به دلم نمیشینند.. نمیدونم چرا این دو تا با هم توی یه نفر جمع نمیشه.. الان این اقا بدقیافه نیستن بنده خدا .. ولی خب من هر چی تو خلوت ام بهش فکر میکنم که به عنوان همسر .. میترسم ازشون.. هیکل ورزش کاری دارن و چهار شونه و من نمیدونم چرا ته دلم میریزه پایین.. جالبه مادرم بهم میگن مرد اتفاقا باید هیکلی و بزرگ باشن ولی من ترجیح میدادم لاغر و قد بلندتر باشن ، ایشون خیلی ابراز علاقه میکنند و میگن من همون دختری هستم که همیشه ارزو داشتن..

سلام الما جان:72:

من بودم اشنایی رو بیشتر میکردم....و میدیم برای جلب نظرم چی کار میکنه...اینکه از در بندازید از اون در میام ....راستش این حرف خوشم نیومد...

ببین برات از چه منطق هایی حرف میزنه.....به زور میخواد نظرت و عوض کنی یا نقاط خوب شخصیتیش رو نشونت میده....البته خب من این جوریم.

منم چه خواستگار چه حتی ی دوست اولین جلب نظرم از روی ظاهره ولی برای ادامه دادن رابطه یا عمق بخشیدن به رابطه بی اهمیت ترین مورد ظاهره.

من این شکلیم که مدل حرف زدن و اینکه چی میگه چطوری میگه ...میتونه نظرم و عوض کنه...البته تازه اینو کشف کردم؛-)

منم ی موقعی این دغدغه رو داشتم...اشتباه نکنم می خوندی تو تاپیک سیمرغ ........یکم گفته بودم.

و ی چیز دیگه
چقدر با ظاهری که از همسرت تو ذهنت ساختی فرق داره؟
ایا ظاهر کسی تو ذهنت مونده...خواستگار قبلی مثلا

برای برطرف کردن نگرانیت هم اینطور عنوان کنید که این قبول به ادامه اشنایی به معنای اینه که ممکنه یکی از دو طرف به این نتیجه برسه که مناسب هم نیستیم
و هر زمان این اتفاق بیفته نباید باعث ناراحتی بشه....و به معنای عیبی در طرف میست فقط یعنی ما مناسب هم نیستیم و جای دیگه ای فرد هم کفو مان وجود دارد.

سلام

خانم المای خواستگاری که اکنون دارید فقط یک گزینه است .
گزینه ای که شما را پسندیده است .
اینکه ایشان سماجت می کنند و اصرار دارند را ، نادیده بگیرید .
یعنی تاثیری در نوع بررسی شما نداشته باشد .

شما معیارهایتان را به صورت کلی بسنجید
بعد هم به صورت جزئی
ببینید روی هم رفته می تواند نیازهای (معنوی و مادی ) شما را در زندگی زناشویی آینده تامین کند
می تواند درکتان کند و می توانید درکشان کنید

چه بسیار خواستگارهای سمجی که بعدها حرفهایشان را فراموش کرده اند
و چه بسیار خواستگارهای خیلی عادی بدون هیجان که بعدها علاقه مند شده اند و برای زندگیشان تلاش کردند .