مرتب به گذشته فکر میکنم و حرص میخورم
سلام.
کم کاری های شوهرم مرتب یادم میاد و حالم رو بد میکنه. البته بعضیش همچنان تکرار میشه.
اینجور موقع ها نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم، یا گریه میکنم، یا بی حوصله میشم و پرخاشگری میکنم.
شوهرم میپرسه چی شده؟ مرتب ابراز عشق میکنه که البته فقط زبونیه. اما من فقط میخوام تنها باشم.
نمیتونم باهاش حرف بزنم و بگم از چی ناراحتم، چون متهم به لوس بودن میشم، و چون بیشتر مسائل توی ذهنم مادیه، میترسم متهم به مادی گرایی و پولکی بودن هم بشم.
میتونم از وقایع گذشته که شاید از بعضیش یک سال هم بیشتر گذشته الان گله بکنم؟ چون واقعا از دلم بیرون نمیره.
آیا میشه اتفاقی بیفته، مثلا کاری از طرف شوهرم، که این ناراحتی های عمیق برطرف بشه؟ من ذاتا آدم افسرده ای هستم. اتفاق های بد خیلی بیشتر به چشمم میان تا خوب ها. مرتب درحال خودخوری هستم. ولی نمیخوام اینجوری باشم، دلم میخواد این حس درموندگی و بدبختیم از بین بره. اما دلم میخواد این اتفاق با کمک شوهرم بیفته.