بی انگیزگی برای ادامه زندگی مشترک
با سلام
بعد از مدتها من دو باره اومدم و هنوز هم مشکلم با همسرم حل نشده باقی مونده
قبلا تا حدودی مشکلاتم رو گفتم ولی خلاصه بگم:
۱. برخلاف معیاری که من برای ازدواج داشتم شوهرم کاهل نمازه. منم از نماز اول وقت خوندن منع میکنه. از قرآن خوندن و .... برای خودش هم عادیه که یه روز بخونه یه روز نخونه!میگه با نماز من کار نداشته باش.منم دیگه کار ندارم ولی از درون حرص میخورن و ناراحتم
۲. دائم میخواد عوضم کنه. اکثرا دارم انگار نقش بازی میکنم.تقریبا از چیزی لذت نمیبرم دیگه.
۳.چیزی بر خلاف میل خودش باشه با شدیدترین لحن عکس العمل نشون میده ولی من نصف شدت همون عکس العمل نشون بدم بدترین رفتار هارو باهام میکنه.نمونه اش امروز که طبق معمول حرفهایی از این قبیل زد: من بدبخت شدم....تو درست نمیشی....وجود تو توی زندگین بزرگترین شکستم بود و ....
۴.هردو شاغلیم. تقریبا هم یک اندازه کار میکنیم ولی میایم خونه توی خونه هم من فقط باید کار کنم. حتی دستمال کاغذی هاشو از روی زمین جمع کنم یا از کشو چیزی برمیداره پشت سرش من ببندم آشغالارو میزارم جلو در خونه که ببره سر کوچه تلنبار میشه رو هم بو کل آپارتمان رو ور میداره انگار توی آشغال دونی زندگی می کنیم. خودش هم میگه به من چیزی نگو خودم انجام میدم به وقتش!
۵.اعتقاد داره نباید هیچ وقت بچه دار بشیم. حتی روزایی توی این یکسال خوب بودیم ولی گفته من و تو نمیتونیم بچه دار بشیم و علتش هم اینه که من مادر خوبی نمیتونم باشم!
۶. محبت کردن بلد نیست!
۷. هیچ سرگرمی باهم ندارم!از اول تابستون قرار گذاشتیم ۲۰ جا بریم ولی شاید باورتون نشه حتی تا پارک سر خیابون هم نرفتیم!
و شاید خیلی چیزای دیگه!
خیلی خسته شدم. واقعا دلخوشی ندارم! از نظر تحصیلات من بالاترم ولی اونقدر اعتماد به نفسم رو پایین آورده که خودم رو هیچی نمیبینم!
اصلا دلم نمیخواد این زندکی رو ادامه بدم. حتی اگه یه ته مانده علاقه ای باشه!چون حسم اینه که توی این خونه فقط یه ربات کارگرم!!!!
ببخشید اگر غلط نگارشی داشتم. بل گوشی تایپ کردن سختمه