کمک فوری. زندگیم سر تبعیضای مادر شوهرم داره بهم میریزه

سلام قبلا از توقعات بیجای خانواده شوهرم گفته بودم . زندگیمو ب هر نحوی مستقل کردم الان سربازی شوهرم تموم شده و باز چون بیکاره تمام فشار زندگیم رومه. اینا ب کنار اما وقتی نامزد یودم هیچی برام نگرفتن اما برای جاریم ک نامزده میخوان کادو ببرن و قبلا هم چند بار بردن . این کارشون ناراحتم میکنه فردا مراسم میگیرن کادو میبرن و کلی هم ادم دعوت کردن. وقتی یادم میوفته که چقد بی ارزش بودم ازشون متنفر میشم حالم ازشون بهم میخوره . چند روزه خونمون دعپاست حتی برای مراسم فردا لباس ندارم بپوشم پول ندارم کادو بخرم حالم بده از شوهرم بدم میاد از خانوادش متنفرم و با پررویی تمام زنگ میزنن بیا کمک درحالی ک میدونن ناراحتم‌ . میخوام برم خونه بابام و از شوهرم جداشم .کمک کنید چطوری اروم کنم خودمو

كليد خوشبختى و شادى زندگيتون رو به دست خونواده همسرتون نسپاريد.

سلام

در مورد مشکلات مالی و شرایط همسرتون بهتون حق میدم که ناراحت باشین.ولی مساله کادو بردن یا نبردن خانواده همسرتون در مقابل بقیه مشکلات واقعا مساله

مهمی نیست که اینقدر شما رو به هم بریزه.

شما مسائل مهمتر از این رو پذیرفتین و حالا به خاطر این قضیه میخواین جدا بشین؟

در حال حاضر شما شاغلید یا درآمدی دارید؟ همسرتون چی؟

ممنون از آنیتا و شایسته عزیز که جواب منو دادین. من از توقعات بیجای خانواده همیرم ناراحنم. توقع دارم وقتی کاری برام نکردن انتظار بیجا هم نداشته باشن. من بعد از پنج سال مستقل شدم ادایی دراوردن که نگو .پیش کل عالم و ادم منو رسوا کردن حرف نموند پشت سرم نزنن در حالی که حتی خرج سربازی شوهرمم من دادم و نه ماه بارداری جز اینکه ناراحتم کردن کاری برام نکردن ولی وقتی مستقل شدم اونم با پول وامی که با هزار بدبختی جور کردم گفتن ما باید براش خونه انتخاب میکردیم اونم نزدیک خودمون. در حالی که عروس جدید اصلا قرار نیست تو شهر ما زندگی کنه و وقتیم میاد اینجا چند روز بمونه فوقش یه روز خونه مادرشوهرم میمونه بقیه روزا میره پیش فامیلاش ول اینقد تحویلش میگیرن که نگو . کلی کادو و خرید و ریخت و پاش در حالی که من تو حسرت یک جوراب بودم درحالی که کل نامزدیم تو خونه اونا مثل خر کار میکردم اینا ناراحتم میکنه. من شاغلم کل زندگیمم خودم میگردونم شوهرم درامد چندانی نداره الان کار ثابتم نداره هنوز پیدا نکرده ازش انتظار درک دارم شاید از من حمایت میکنه جلوی خانوادش اما از لحاظ مالی درکم نمیکنه تا پولی مبینه مخواد برا خودش خرید کنه اگه مخالفت کنم دلخور میشه. دلم میخواست منم مثل زنای دیگه بودم شوهرم بهم میرسید یا حداقل اینقد فشار مادی روم نبود

این دقیقا مشکل منه..جاری من با اینکه 5 سال ازم بزرگتره هردو موقع ناهار رسیدیم خونه مادر شوهرم نبود غذایی درست کرد که اون دوس نداشت بخوره مادرشوهرم بعد برگشتنش وقتی فهمید به شوهرم گفت چرا زنت غذا درست نکرد واسش..یا وقتی میرم خرید مادرشوهرم انتظار داره برای جاریم هم حتما وسیله بگیرم در صورتی که اون سرکار میره و حقوق داره یا فردا شب که خانواده اون دعوتن من باید کار کنم و اون اصلا از جاش تکون نمیخوره و کسی ناراحت نمیشه..ولی من صبر میکنم تحمل میکنم برای همسرم چون وقتی بهش میگم ناراحت میشه و غصه میخوره من تحمل میکنم بلاخره یه روزی گردونه میچرخه و این کارایی که من میکنم هم دیده میشه شاید برای خانواده همسرم مهم نیستم ولی اطرافیان منو خیلی بیشتر دوس دارن و این کارامو میبینن مهم همسرمه منم فردا شب میرم و میدونم ذهنم خیلی درگیر میشه و دلم میشکنه ولی وقتی ارامش همسرمو نگاه کنم این مسائل برام راحتتر هضم میشه مگه میشه اینا نبینن میبینن یه روزم اعتراف میکنن فقط صبر و سکوت باید کرد وگرنه بخای بجنگی و غصه بخوری نه اونا درست میشن نه زمان برمیگرده...آروم باش که مهم همینه بخای بجنگی میبینی زندگیت داره کم کم خراب میشه