با اين مدل مادرشوهر چور رفتار كنم
مهمون خونه مادر شوهر بوديم ميوه ميخورديم كه دوباره مثل هميشه شوهرم گفت ما وقتي رفتيم خونه خودمون ميوه نخواهيم خورد چون هم من و هم خانممم تو ميوه پوست كردن تنبليم و مادرش برداشت پرتغالي پوست كند و به پسرش داد و گفت بخور در حالي كه ميوه من تو بشقاب بدون پوس كنده شدن مونده بود و شوهرم ديد مادرش فقط ميوه به پسرش ميده يه قاچ از پرتغالشو به من داد،و مادر شوهر برگشت بهش گفت واسه ميوه خوردن ميايي پايين واحد ما ميوه ميخوري ميري!!!!اين حرفش با اينكه چند روز گذشته بيشتر وبيشتر روم تاثير ميزاره و حس بدي بهم ميده !من هيچي نگفتم فقط تبسمي كردم ولي كاش يچيز ميگفتم 🙁🙁ديروز به شوهرم گفتم كار تو درست نبود كه باز هم از خصوصيات من و عادتهام تو جمع خونتون حرف زدي با اينكه يبار هم بهش گفته بودم كار خوبي نيست اما باز براي دومين بار گفت حق با تو هست و منم ديگه چيزي نگفتم،بنظرشما منطقيترين و بهترين عكس العمل چي ميتونيت باشه؟!ترسم خيلي زياده از سرخونه زندگي رفتنمون !قراره تو يه اپارتمان با فاصله چند طبقه زندگي كنيم باهاشون.نكنه تو زندگيم دخالت كنه طرز زندگيشون با خانواده من فرق داره اصلا رهايت نميكنن كه شايد بدل بگيره،يا محبت كردن بلد نيستن عروس رو بعضي وقتا يه جونو ي ميدونن كه اومده باهاشون جنگ كنه!!!البته گاها اينطوري ميشن،خوبيهايي هم زياد دارن ،من اصلا حاضر جوابي بلد نيستم و حرف و جمع ميكنم تو خودم و اعصابمو خراب ميكنم