تو دوراهي موندم.اطفا كمكم كنيد
سلام.خيلي خوشحالم عضو اين سايت شدم.مشكلات من انقد زياده نميدونم جه طور شروع كنم.فقط لطفا تتزامن بخونيد.من ٢٤سالمه همسرم ٢٨ويه بسر ٤ساله داريم.از اول ازدواج خانواده همسرم منو نبزيرفتن جون در نظر اونا عروس يعني كلفت.منم تك فرزند بودم و اصلا اون شرايط رو نميتونستم ببزيرم.ولي تا حد امكان كوتاه ميومدم.من تو يه سرويس كوجيك تو خونه اونا زندكي ميكردم كه انقدر اذيت كردن كه با هزار بدبختي از اونجا رفتيم.ولي مشكل أصلي همسرمه كه هيج وقت نتونسته تعادل رو بين من وإاونا برقرار كنه.مشكل بعديم خيانت همسرمه كه هميشه بعد از كلي دعوا كوتاه اومدم.اخرين بار سه هفته بيش كه تازه هم از شهرستان اومده بود بهم كفت كه شنبه كار اداري تو يه شهرستان دك داره و شب هم نمياد و اصرار كرد شب برم خونه مامانم.من اون شب تو دلم افتاده بود كه خبريه.شب به بابام كفتم منو ببر خونمون كتابم مونده اون رو بيارم .كليد رو كه باز كردم رفتم خونه ديدم بله اقا با يه زن دك تو خونست رو تخت من.انقدر به بام افتاد و به غلط كردم افتاد كه من بابامو فرستادم رفت بعدش دستاي منو محكم نكه داشت كليدو از جيبم داد به دختره دختره هم فرار كرد .منم رفتم خونه بدر شوهرم و همه ماجرارو كفتم و براي اولين بار اصرار كه به هيج كس نكو فلاني غلط كرده با من فلاني اشتباه كرده خلاصه باز منو خَر كردن و من بعداز دو روز بركشتم به خونم .خونه اَي كه ازش متنفر بودم .نميتونستم دست به هيجي بزنم.خودشم كه فقط ميكفت اشتباه كردم غلط كردم فرصت بده جبران كنم .كزشت تا اينكه ده دوازده روز بيش وقت عمل ليزيك داشتم فرداي اون روز دكتر كفت بيار جشممو كنترل كنم همسرم كفت از اونجا بريم به مادرم اينا سر بزنيم منم كفتم نه جشمم دود ميكنه.خلاصه منو برد اونجا و شروع كرد من ميكم بريم مامانم اينا اين ميكه نه ٦ساله روزه من همينه و نقطه ضعف مامان باباشم همين موضوست.باباشم شروع كرد به بدو بيراه كفتن تو ادم نيستي بايد هرموقع شوهرت كفت بياي.خلتصه خيلي حرفا.اخرش كفتم اخه بابا من جشمم دود ميكرد.بركشت كفت الهي جشمت در بياد دك منم نتونستم خودمو نكه دارم كفتم جشم كسايي كه منو نميخان در بياد.بدر شوهرم بلند شدو منوازخونه بيرون كردشوهرمم بشت سرم اومد.و كفت دك اين زندكي رو نميخاد منو اورد به زور كزاشت بابام اينا و هرروز اس ميده بريم طلاق توافقي.انكار نه انكار جندروز بيش من كند به اون بزركي اونو بخشيدم .هرروز اس ميده فقط طلاق اونم فقط توافقي.من حتي جند روز بيش رفتم بيش مشاور و مشاور هم شوهرمو خواست به مشاور هم فقط كفت طلاق..الان ده روزه اينجام ديروز اومد بسرمو برد.من اصلا نميخام جدا بشم جون اصلا شرايط نكه داري بجمو ندارم .ازيه طرفيم اون اصلا كوتاه نمياد و ميكه فقط طلاق.اصرار هم اصلا فايده نداره.به نظرتون من جيكار كنم؟
فقط برا اينكه نميتونم دوري بسرمو تحمل كنم
فقط برا اينكه تحمل دوري بسرمو ندارم و شرايط نكه داريش رو ندارم
جه طوري بترسونمش.فقط ميكه طلاق توافقي.
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
تازه نفس گرفته
عزیزمم اگه تحمل دوری پسرتو نداری نباید انتظار داشته باشی که همسرت و خونوادش پشتت باشن و بهت احترام بزارن . با همسرت صحبت کن و با حالتی آروم نه طلبکارانه ازش بخوا که نزاره زندگیتون از هم بپاشه. ایشالا که قبول می کنه و از بچت جدا نمیشی ولی باید خیلی سختی بکشی چون ممکنه قبح و حیاش از بین رفته باشه و دیگه ترسی نداشته باشه و حتی وقتی خونه باشی زن بیاره خونه و انتظار پذیرائی هم داشته باشه . چون میدونه وابسته پسرتی داره اذیتت میکنه و دست پیش میگیره.
ا:305::305:اگه جای تو من بودم:305: بهونه نمیدادم دستش و میرفتم دادگاه واسه مهریم شکایت میکردم نه که با چن بار گفتن طلاق توفقی کرک و پرام از ترس بریزه . تواین موقعیت کسی که باید بترسه ایشونه نه تو . یه مدت دوری از پسرتو تحمل کن و بترسونش که برگرده که مطمئنم برمیگرده چون آدم ترسوئیه و خودشو پشت خونوادش زودی پنهون کرد و رنگ عوض کرد.
تا وقتی برگشت و دوباره با هم زیر یه سقف رفتین احترام تو و اون خونه حفظ شه و یه درس عبرت درست حسابی گرفته باشه چون دیگه قولی که به تو میده زبونی نیست و دادگاه ازش تعهد میگیره.
جه طوري بترسونمش.فقط ميكه طلاق توافقي.البنه امروز رفتم شكايت كردم كه منو از خونه انداخته بيرون