اختلاف من با همسرم و خانوادش

ده ساله ازداج کردم اوایل زندگی خوبی داشتیم تنها مشکلم پدر شوهرم بود که خیلی در رندگی خصوصی ما دخالت میکرد ولی شوهرم مدیریت میکرد مشکل حل میکرد خودش ولی الان دو ساله پدرش خونه براش خریده مدام دیگه در زندگی ما دخالت میکنه و شوهرم اخلاقش خیلی تغییر کرده بد دهن شدهدست برن پیدا کرده میگه هر چی پدرش میگه ما باید گوش کنیم با توجه به اینکه من یک دختر دو سالم دارم با بچه روابط خوبی اصلا نداره همسرم تا اینکه دو ماه پیش دعوا بدی در خونه با هم کردیم سر خونه خانوادش پدرش گفته بود باید حتما از صبح تا شب بیاین اونجا ولی من چون سرما خورده بودم حال خوبی نداشتم گفتم روز دیگه بریم ولی اعتنا نکرد و شروع کرد به شکوندن وسایل خونه منم زد ار خونه رفت منم به پدر شوهرم زنگ زدم گفتم من سرما خوردم جریان گفتم اونم گفت نمون خونه بگو پدرت بیاد دنبالت برو خونهشون من فردا زنگ میزنم صحبت میگنیم بعد یک ماه خونه پدری از هیچکم خبری نشد خودم با شوهرم تماس گرفتم گوشی برنداشت پدرشم زنگ زدم گفت شما بدرد هم نمیخورید بمون تا من تکلیفتون یک سره کنم قطع کرد الان من دو ماه با بچم خونه پدرم هستم چی کار کنم؟

- - - Updated - - -

کسی نیست کمک کنه

- - - Updated - - -

اگه کسی هست کمکم کنه دو ماه خونه پدرم هستم نه هیچ خبری از شوهرم حتی هفته پیشم یک پیامک دادم نوشتم تکلیف زندگیمون چیه چیزی نشده هیچ اهمیتی ندادجوابم نداد

- - - Updated - - -

میشه راهنمایی کنید

کسی نیست جواب بده

سلام
دوساله براتون خونه گرفته و بعد خونه دخالتشم بیشتر شده؟بچتونم دو سالشه؟
خوب ایشون خودش هنوز بچه هست بچه میخواد چیکار؟ چرا اخلاقشو میدونستی بچه دار شدی؟
چیزی به اسم دخالت وجود نداره ایشون شخصیت وابسته داره و از بس از طرف پدرش خورد میشه ولی چون وابستگی داره و میترسه ازش تایید نگیره و یا سرزنش بشه داره از بین میره اگه حرفشو گوش نده واسه این نوع شخصیتی که داره فاجعه هست و دچار استرس و عذاب وجدان و ترس از تنهایی میشه اگه گوش بده اقتدارش کم میشه بعد به مهز اینکه شما به روش میاری اون چون میخواد اقتدار از دست رفته پیش پدر رو بدست بیاره با دعوا و زورگویی بگه مثلا منم مرد هستم و ازین اداها اون رفتار زشت رو نشون میده مثل بچه هایی که تو خونه کتک میخورن و کنترل میشن ولی تو بیرون کنترل میکنن و بچه های کوجکتر و ضعیف تر رو کتک میزنن
این پسر بچه شما هم الان توی خونه پدرش هست و تا ایشون اجازه نده جرات تکون خوردن که هیچی جرات ابراز ناراحتی و ابراز وجود و عقیده هم از این وضعیت هم نداره
کاش قبل بچه دار شدن از یک روان شناس میخواستی آمادگی روانی خودت و شوهر رو برای بچه دار شدن ارزیابی می کرد ایشون حداقل آمادگی روانی رو نداره
چه بره و چه برگرده بچرو داغون میکنه
شما هم کاری نمیتونید بکنید به نظر سنش هم بالا میاد بعید میدونم تا این سن متوجه نشده باشه مشکل داره اگه دوست داشت حلش کنه میرفت با یک روان شناس و یا با صحبت با پدر و حتی شده به زور هم استقلال خودشو بدست میاورد
چیز نشدنی نیست فقط یک سری ترس رو کنار بذاره حله ولی متاسفانه بدجور پیش پدرشون بی عزت شدن و خورد شدن تا اراده نکنه شده به زورم به خانوادش حرفشو و استقلال رو به رسمیت بشناسونه باید انجام بده وگرنه این زندگی تمام شده هست

قبل بچه دار شدن خیلی بهتر بود همسرم الانم ۳۵ سالشه ولی نمیدونم چرا از وقتی ببچه به دنیا اومد خونه به نامش کرد بدتر از بدتر شد من فقط بین دوراهی موندم ایا به خاطر دخترم صبر کنم ببینم ازش خبری میشه میاد بریم مشاوره یا نه برم برای طلاق اقدام کنم چون دو ماه من خونه پدرم هستم شاغلم نیستم خرج بچم همه افتاده گردن خانوادم و تذسم از اینکه بعد طلاق هیچ پشتوانه مالی ندارم باید تازه دنبال کار بگردم هزار یک مشکل دیگه

سلام عزیزم به خاطر مشکلی که برات پیش امده واقعا متاسف شدم توتمام زندگی ها مشکل هست فقط نوعش باهم فرق داره.
حالا اگه مشگل اصلیه تو دخالت پدر شوهرتته ارزش نداره به خاطر اون جدا بشی و بچت و خودتو الاخون والاخون کنی اگرم پشتوانه مالی نداری بدتر.
پس به نظر من شما با سیاست میتونین بهترین زندگی رو داشته باشین فقط الان تو این شرایط باید به فکر اشتی کردن باشی اما بهتر که اقدام از طرفه شوهرتون باشه اگه مطمئنین که شوهرتون اقدامی نمیکنه و صبر کردن بی فایدست...
بهتر با پدر شوهرتون تماس بگیرید چون همسرتون ازش حرف شنوی داره و باهاش صحبت کنید طوری که دلشو بدست بیارید
معمولا پدرشوهر ها عروساشونو دوست دارن رابطه ی شما چرا خوب نیست؟

میترسم اقدام کنم برای اشتی بدتر بشه وضعیت فکر کنن هر کاری دلشون میخواد بکنن بعد منم برمیگردم