به خاطر خانوادم ميخوام طلاق بگيرم. ولي فكرشم ديوونم ميكنه كمكم كنين تو رو خدا
من ٢٨ سالم و شوهرم ٣١ و يه دختر ١٨ ماهه دارم. شوهر من از روز اول با خانوادم اصلا جور در نيومد و خانوادم هم بااون جور در نيومدن و اين باعث شد شوهرم به خاطر خانوادم خيلي عذيتم كنه يعني نميزاره راحت برم بيام يا هميشه اولويتش خانواده خودش و فك و فاميلاش و همسايه هاس بعدش خانواده من. و يه اخلاقي كه داره سر تمام مسائل حرف درست ميكنه از اين خاله زنك بازيا و روي حرفش ثابت ميمونه هر چقدر توضيح ميدم قبول نميكنه ميگه من از پشت كوه نيومدم خانوادت و خودت ميخوايين من خورد كنين و له كنين. نه عيد ميبره من خانوادم ببينم. روزاي معمولي ام هفته اي يكبار فوقش دوبار. الانم حدود يك سال پدرم فوت شده و مادرم تنهايي زندگي ميكنه و جز من كسي نداره. خيلي داغونم خيلي ناراحتم واقعا نميدونم چي كار كنم. از يه طرف تنهايي مادرم و از يه طرف دخترم نميدونم چي كار كنم هر لحظه به طلاق فكر ميكنم ولي از آينده دخترمم هم ميترسم. نميدونم بعد طلاق چي به سرش مياد.
اين خوب ميدونم شوهرم و مامانم هيچ وقت جور در نميان جچون شوهرم آدمي هستش كه فقط ميخواد مامانم در مقابل اون هي خم شه. اصلا مامان من خمم بشه خوب ميدونم انتظارات شوهرم تمومي نداره از طرفيم مادر من اون كسي كه شوهرم ميخواد نيست مادر من يه زن ساده و بي سياستي هستش كه چوب سادگيش من هميشه خودرم ولي اينا مسائلي نيستن كه من بتونم حل كنم كلا مشكل ريشه اي و فرهنگي داريم.
وبيشترين نگرانيم دخترم كه اگه بخوام جدا شم نميدونم چه سرنوشتي خواهد داشت. تو رو خدا كمكم كنين خيلي نا چار موندم واقعا راه درست چه راهيه؟