-
آیا من مقصرم یا اون؟؟؟
5سال از ازدواجم میگذره یه بچه ی دوساله دارم تازگی ها شوهرم ورشکست شده خیلی عصبیه منم دیگه از دستش کلافه شدم ولی تحمل میکنم مجبور شدیم بیایم خونه ی مادر من زندگی کنیم حالا هر روز یه چیزی رو چماق میکنه میکوبه تو سر من ,یه داداش معتاد دارم میگه چرا اینکارو کرده چرا اون کارو کرده خیلی بهانه گیر شده البته از قبلم عصبی بود من خیلی تحمل میکنم نمیدونم چیکار باید بکنم با همه چیزش میسازم با دست خالیش با اخلاق بدش با تندخویی هاش ولی بازم طلبکاره, امشبم ما رو ول کرد رفت خونه مادرش بخوابه چون اینجا سوسک و مورچه داره
- - - Updated - - -
از ناراحتی خوابم نمیبره هیچکسم که اینجا نیست:54:
- - - Updated - - -
همش غر همش بهانه گیری دیگه داره ظرفیتم تکمیل میشه ,منی که با دست خالی تو ساختم که وقتی اومدی خواستگاری یه بار توی زندگیت شکست خورده بودی ولی گفتم اشکال نداره به هیچ کس نگفتم جز مادرم منی که مثلا سنتی ازدواج کردم که مشکلاتم کم باشه حتی یه جشن کوفتی هم برام نگرفتی این حق منه الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با وضعیت مالی داغونی که نه خونه ای نه ماشینی نه سرمایه ای داشتی اومدم با صفر شروع کردم زندگیو این حقه منه الان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مگر نه اینکه بخاطر اشتباهات تو من الان اینجا باید برادر معتادمو و رفتارهاشو تحمل کنم این حقه منه ؟؟؟؟؟؟
وقتی یکسال تمام بهم خیانت کردی رفتی فامیلتو صیغه کردی رفتی با زن شوهر دار ... همه رو تحمل کردم
حالا این حق منه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
- - - Updated - - -
تا الانی که دخترم دو سال و یکماهش شده نیم ساعت با این بچه نتونسته سر کنه اگرم کنارش بوده کار به زدن بچه کشیده یا اینکه منو صدا کرده و دعوا راه انداخته اینم شد زندگی:302:
- - - Updated - - -
حسرت همه چیز روی دلم مونده ولی نمیگم که ناراحت نشه خانوادشم که کلا ساپورتش نمیکنن انگار من زاییدمش نشستن فقط تماشا
الان اون مادر نمیگه پاشو برو پیش زن وبچت چرا اومدی اینجا ,برای خودم خیلی متاسفم
از خودم متنفرم از صبری که دارم از سازشی که دارم از کوتاه اومدنا از آبرو داری کردنا از گذشت کردنا از زود آشتی کردنا
-
سلام خواهر عزیز به تالار همدردی خوش آمدید
متاسفانه در این چند سال اخیر با مشکلات اقتصادی کشورمون خیلی از خانواده ها دچار مشکلات مالی شدند. به خصوص برای مردانی که یک عمر مستقل بودند و نون بازوی خودشون رو خوردند این شرایط خیلی سخت تره. که ما باید درکشون کنیم و مسئولیت های خودمون رو خوب انجام بدیم
شما اول اینکه مقصر منم یا اون رو بذارید کنار و عوض دنبال مجرم گشتن سعی کنید در حد توان تون اوضاع رو معتدل کنید. مسلما نمی تونید شرایط رو ایده آل و بدون مشکل کنید و هدفتون هم این نباشه، اما در حد توان تون می تونید مشکلات خانواده رو قابل تحمل کنید
نخست باید روی خودتون تمرکز کنید. آرامش درونی و ذهنی خودتون رو حفظ کنید. وقتی خودتون ناآرام باشید چطور توقع دارید به همسرتون آرامش بدید که بتونن مشکلات رو مدیریت کنن؟
ضمن اینکه شما به عنوان خانم خانه باید سعی کنید محیط خانه رو گرم و صمیمی و شاداب نگه دارید. به خودتون از نظر زیبایی برسید، به همسرتون دلگرمی و اعتماد به نفس بدید، موقع شام سعی کنید شام رو زیباتر درست کنید و ...
فراموش هم نکنید در عمق تنهایی هم خدا همراه شماست و از توکل کردن و صبوری غافل نشوید.
در پایان هم این مقاله بسیار مهم و حیاتی رو بخونید:
http://www.hamdardi.net/thread-30933.html#post302972
-
خیلی آشفته هستم ولی واقعا بخاطر شرایط مالی ایشون مجبور شدم بیام اینجا توی یه روستا کنار برادر معتادم و مادر مسنم زندگی کنم الان دو ماهه اینجاییم بخاطر اینکه اجاره خونه ندیم واقعا این دیگه کمال بی رحمیه که ما رو ول کرده رفته بخدا خیلی تحمل میکنم ولی احساس میکنم دارم له میشم از سنگینی مشکلات
-
من اون دوتا مقاله مقصر و مهمترین نیاز برای موفقیت رو خوندم فکر میکن م باز هم باید صبوری پیشه کنم
ای کاش فقط یروزی همسرم متوجه بشه که بخاطر اون تحمل میکنم همه چیزو
-
با بابک موافقم .موفق باشی
-
سلام عزیزم خیلی ناراحت شدم نمیدونم چیبگم اما شاید با اینکه صبوری میکنی بعلت فشاری که رو شما هست هر از گاهی چیزی بگی تا اوضاع بدتر بشه
شاید کلید مرد دکتر حبشی و اقتدار مرد ایشون رو گوش کنی بیشتر بهت کمک کنه
موفق باشی
-
سلام دوست من
به عنوان یه مرد میخام به قضیه نگاه کنم...
حرفای اقای بابک درسته
بنظر میاد شوهرتون شغلش ازاد باشه و بالطبع وضع کار و کسبش دستخوش رونق بازاره
و به لطف اقایون پر مدعای مسوول گند زده شده به اقتصاد مملکت و بنیان خانواده رو تهدید میکنه حالا هی دم از ازدواج و زاد ولد بزنن...
شوهرتون رو درک میکنم چون خودمم از لحاظ مالی پست رفت کردم این چندساله..
روز یه روز بدتر از دیروز تا جایی که مغازه تولیدی خودمو جمع کردم و رفتم پیش همکارام کارگری...
این واقعا برای یه مرد سخته و شدیدا اعتماد بنفسش رو کم میکنه شکننده میشه گوشه گیر و کم حرف میشه
بعضی ها ترجیح میدن نزارن خانوادشون متوجه بشن البته تا یه حدی میشه مخفی کرد...
حالا فکر کنید مردی که باید تکیه گاه و منبع مالی خونوادش باشه باید به ورشکستگی و کم اوردنش اذعان کنه..
اینا همش یعنی شکستن یه مرد..
نتیجه اش چیه؟؟
انزوا و تند خویی و پرخاشگری و بی حوصلگی و بی توجهی
البته شاید مردای محکمتر خودشون رو راحت نبازن و نزارن اخلاقشون دستخوش این اتفاق بشه
اما به هرحال این امر همت و فداکاری و سازگاری زن رو میطلبه
خوبه که راضی شدید به اومدن به روستا تا اجاره ندید
اما از شوهرتون تشکر نخاید و به روش نیارید اون خودش میفهمه...
اگر فرار کرده از شما نیست از خودشه از دیدن این وضعیته از نابسامانی زندگیشه همه بهانه گیریهاش تحت تاثیر همینه...
شما بازم فقط کنارش باشید و بهش نشون بدید که روزای خوب و راحت رو فراموش نکردید و الانم میتونه روتون حساب کنه...
کاری که همسر من نکرد و منو بیشتر شکست...
موفق باشید...
-
لیاقتت همین زندگیه . وقتی دم نزدی و ساختی یعنی لایق همینی ، شوهرت با زن شوهر دار بوده و تو ساختی ؟؟؟؟؟؟ من نمیفهمم چرا فک میکنین با هرچیزی ساختن نشونه ی زن نمونه بودنه ؟؟؟ خیلی خودتو کوچیک کردی ، خودتو لایق همین وضع کردی . وقتی خودت ارزش واسه خودت قائل نیستی چطور میخوای شوهرت ارزش واست قائل باشه ؟ حواست باشه لطف مکرر حق مسلم ! متاسفم کمک و راهنمایی ازم برنیومد البته اسم تاپیکت هم یه جوریه انگار خیلی دنبال راه حل نیستی و بیشتر میخوای مقصرو بشناسی که بهت میگم : 70 درصد تو مقصری . ساده از عزت نفست گذشتی ، اینکه با نداریش ساختی احسنت داره ولی اینکه خیانتو دیدی و دم نزدی یه فاجعه اس . تو مگه چی کم داری که اون بره دنبال بقیه ؟ لابد با خودتم فکر میکنی چه زن قوی هستم ، شوهرم علنا خیانت کرد و من چیزی نگفتم ، ترکم کرد و اعتراضی نکردم ، افرین به من . در حالیکه از بعضی چیزا نمیشه گذشت ، نباید گذشت . من نمیفهمم الان دقیقا دلخوشی تو با این مرد چیه که به خاطرش از این خطاها گذشتی ؟ ادم میتونه به خاطر وفاداری یه مرد از اوضاع نابسمون مالیش بگذره یا به خاطر اخلاق فوق العادش از پرخاشگریای گاه به گاهش بگذره . الان تو واس چی این اقا از بی وفایی ، بی پولی ، بد اخلاقی و بی مسئولیتیش گذشتی ؟ (این سوالو واس تحقیر یا توهین نپرسیدم واقعا دلم میخواد انگیزتو بدونم ، چیزی که تو توصیف کردی یه دیو دو سر بدون هیچ نقطه ی روشنیه ! )
به نظرم تا وقتی بلد نیستی به خودت احترام بذاری ، تا وقتی که تو زندگیت منفعل باقی بمونی همین اوضاع در شانته و باید بسوزی و بسازی ، مگه اینکه اونقد شهامت پیدا کنی که یه بارم شده تو فاعل باشی و اوضاع رو دست بگیری