-
زن
آفرينش زن; تفاوت يا تبعيض، توازن يا تساوى، اصالتيا تبعيت؟
عبد المجيد فلسفيان
1. آيا آفرينش زن بيانگر تبعيض در خلقت و برترى يكى بر ديگرى است; يكى معيوب است و ديگرى بدون عيب؟
2. آيا آفرينش زن اصالت نداشته و به تبع مرد و به خاطر او آفريده شده است؟
3. آيا در آغاز آفرينش، زن از دندهى چپ مرد آفريده شده و جزيى ناچيز از وجود مرد استيا مستقل آفريده شده و خلقت او اصيل است؟
4. آيا زن و مرد در قواى دماغى و فيزيولوژى، امكانات و استعدادها مساوى هستند يا متوازن مىباشند؟
5. آيا نقصان عقلى كه در روايات به زن نسبت داده شده، عيب اوستيا بيانگر زيادى نيروهاى ديگر او؟
6. آيا فضيلتى كه در آيات قرآن كريم به مرد نسبت داده شده، علامتبرترى اوستيا به معناى زيادى امكانات؟
پرسشهايى از اين قبيل، از گذشته و چه بسا از آن هنگام كه اين دو آيتحق به مرحلهى تفكر و تعقل پا گذاشتند مطرح بوده و تا امروز كه از يك طرف عصر پسامدرن و جهان فرا صنعت و عصر عقلانيت و فمينيزم افراطى است و از طرف ديگر عصر فتنهها و شبهاتى است كه براى يك كاسه كردن جهان و تشكيل دهكدهى جهانى و نظم نوين آن، همهى مرزها در هم شكسته و همهى آرمانها و باورها با شبهه افكنىها درو مىشوند تا «غرب» باشد و «دين» نباشد، ادامه دارد.
آن جا كه اين گونه مباحث از حس كنجكاوى انسان بر مىخيزد تا خود را بشناسد و به «قدر» و «اندازه» و ارزش ديگران واقف شود، اين پرسشگرى امرى مقدس است، چرا كه آدمى را به حركت وا مىدارد و فكر و عقل او را به كنكاش و سنجش فرا مىخواند و با تامل و تدبر رو به رو مىكند.
اگر طرح اين مطالب از حس زيباى كنجكاوى و جست و جوگرى الهام نگيرد، نشان از دلهاى لرزان و قلبهاى مريض و مضطربى دارد كه ريب، ترديد و شك وجود آنها را فرا گرفته و يا قبل از طرح اين مسايل خود، تقدير ديگرى دارند و اغراض و اهوا و اميالشان چيز ديگرى است، در نتيجه آن چه مىپرسند حق نيست كه شبهى حق است و باطلى است كه ژستحق به خود گرفته است و ديگربه آن پرسش نمىگويند، بلكه آنها را شبهه مىنامند كه امام على (ع) فرمودهاند: «سميت الشبهة شبهة لانها تشبه الحق» . (1)
بنابراين بايد به پرسشها پاسخ مناسب و هماهنگ داد و ريشههاى بروز شبهات را درمان كرد و زمينههاى شكلگيرى آنها را از بين برد، كه اهل شبهه افكنى به شهادت قرآن دو مرگ دارند; «فكر و قدر ثم قتل كيف قدر» (2)
«ثم قتل كيف قدر» ; در حالى كه تقدير كردهاند و غرض خاصى دارند، به اين مىانديشند كه با چه شبهه و سؤالى به اهداف خود برسند، كه با اين ترفند هم فكر خود را مىميرانند و هم خود مىميرند; هم مرگ فكر دارند و هم مرگ خود.
با بيان فوق (تفاوت پرسش و شبهه)، مشخص شد كه هر كدام از شبهه و پرسش، به برخورد مناسب خود نياز دارد; به پرسش بايد پاسخ داد و شبهه را بايد از ريشه مداوا كرد و خشكاند.
حال در ادامه به پاسخ گويى از پرسشهاى بالا مىپردازيم و چنان چه توفيق رفيق باشد، در شمارههاى آينده به پرسشهايى در همين راستا پرداخته مىشود و سعى مىگردد كه ترتيب منطقى و طبيعى بين آنها رعايتشود تا ضمن جلوگيرى از تكرار مخل، زمينهى جمعبندى سريع و نتيجهگيرى مناسب فراهم شود.
پرسش از اصل آفرينش انسان و در پى آن آفرينش زن و به بيانى ديگر پرسش از چگونگى آفرينش، از دير باز توجه بشر را به خود معطوف داشته و هر كس شايستهى فهم و فكر خود، با تكيه بر منابع اصيل يا بدون توجه به آنها، پاسخى داده است. حق اين است كه انسان از آن جا كه شاهد خلقتخود نبوده، از چگونگى پيدايش خود نيز عالم نيست و از آن جا كه با اختيار خود آفريده نشده، بر هدف آفرينش واقف نيست. اما آدمى يقين دارد كه خود، خود را نيافريده و او مصنوع و ساختهى دست ديگرى است و يقين دارد و يا مىتواند به اين علم و آگاهى برسد كه صانع و خالق او موجودى باشعور و حكيم است كه خلقتش خالى از غرض، هدف و حكمت نيست و اوست كه مىتواند آن چه را كه انسان توان يادگيرى آن را ندارد، به او تعليم دهد; «و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون» ; (3) ، در نتيجه اوست كه به اين دو پرسش اصلى پاسخ مىدهد.
قرآن كتابى است كه خالق هستى در او تجلى يافته، بنابراين پر از گفت و گو از اصل آفرينش و به خصوص آفرينش انسان، گاهى از اصل خلقت انسان، گاهى از چگونگى خلقت و گاهى از مراحل خلقت و از قدر و اندازهها و استعدادهاى ما، از حالتها، ضعفها، قوتها و وسوسههاى ما سخن به ميان آورده كه خود به تحقيق وسيع و مستقلى نياز دارد.
در آيات بسيار ديگرى از هدف آفرينش انسان سخن به ميان آمده: «افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون» (4) ; آيا گمان مىكنيد كه ما شما را بدون هدف آفريديم و شما به سوى ما بازگشتى نداريد. «ايحسب الانسان ان يترك سدى» (5) ; آيا انسان گمان مىكند كه بىهدف رها مىشود. چنين آيات كوبندهاى گمان بىهدف و بيهوده بودن خلقت انسان را نفى مىكند. در آيات ديگر نيز خداوند به مقصد و نهايت و هدفمندى انسان اشاره دارد كه آدمى استمرار دارد تا به او باز گردد و با كدح و سعى و تلاش در صراط و راه قدم بردارد تا به مقامات پروردگارش نايل آيد (6) ; اين صراط و راه همان عبوديتى است كه در اين آيه به آن اشاره دارد; «ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» .
آدمى بايد از همهى معبودها و معشوقها آزاد شود و به عبوديت پروردگارش گردن بنهد. اين عبوديت جز با معنويت و شناختخود، خدا، هستى، انواع دعوتها و سنجش آنها و انتخاب «احد صمد» و عشق وافر به او ميسور نخواهد بود.
بنابراين، وحى به اين دو پرسش پاسخ تام و تمام مىدهد و پرسشگر از آفرينش زن به اين جواب مىرسد كه زن و مرد در انسان بودن مشتركاند و لفظ انسان به صورت مساوى به هر دو صدق مىكند، ليكن از آن جا كه زن در طول تاريخ بشر تحقير شده و حتى در كتابهايى كه ريشهى وحيانى دارند و متاسفانه مورد تحريف قرار گرفتهاند، همچون تورات و انجيل، به قدر و منزلت زن اجحاف مىشود و مورد بىحرمتى قرار مىگيرد.
در عصر نزول قرآن، يعنى عصر جاهلى، زن زنده به گور مىشد تا سياهى ننگ از چهرهى مردان زدوده شود. با توجه به اين ويژگىهاى خاص، قرآن از آفرينش زن به گونهاى مستقل گفت و گو كرده است تا به شكل قاطع با همهى نگرشهاى منفى به زن، مبارزه نمايد و زن را تا حد واقعيت انسانىاش رفعت دهد و كرامت او را احيا نمايد.
قرآن ابتدا يك اصل كلى جارى و سارى در هستى را مطرح مىكند: «و من كل شىء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون» (7) از هر چيزى دو جفت آفريديم، اميد است كه شما يادآور شويد و آگاه گرديد. آدمى با دقت در هستى و فهم دو گونهاى بودن موجودات زنده اعم از گياه، حيوان و انسان از دو حقيقت آگاه مىشود:
1. هر چيز براى ادامهى حيات و هستى خود به زوج و جفت نياز دارد، جفتى كه بدون آن ناتمام است. او براى رسيدن به كمال به زوج خود محتاج است. اين نياز طرفين به يكديگر به ويژه انسان، براى رسيدن به اهداف عالى عبوديت و فلاح و رويش، امرى محسوس و انكارناپذير است.
2. حقيقت دوم اين است كه آفرينندهى اين آفريدههاى زوج، خود بايد از زوج داشتن مبرا و منزه باشد، چرا كه زوج داشتن او نشانهى نياز و كسرى او است، در حالى كه خالق مطلق بايد صمد و بىنياز باشد و از زاد و ولد و توليد و تولد پاك باشد; «لم يكن له كفوا احد» . هيچ كس همتاى او نيست و «ليس كمثله شىء» و او شبيه هيچ چيز نيست. امام صادق (ع) نيز با همين آيه، بر بىهمتايى و وحدانيتخداوند استدلال مىكند. (8)
تا اين جا نتيجه مىگيريم كه موجودات و از جمله انسان زوج آفريده شدهاند، خداوند در آيات ديگر قرآن به اين حقيقت تصريح مىكند: «يا ايها الناس اتقوا ربكم الذي خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها» آيه هم به وحدت منشا آفرينش زن و مرد اشاره دارد، هم هدف اين آفرينش را گوشزد مىكند و هم از كيفيت رابطهى زوجين و نياز اين دو به يك ديگر در گسترش و ادامهى نسل سخن به ميان مىآورد.
«ناس» خطاب عام به همهى انسانها از هر جنس، نژاد، جغرافيا و فرهنگ است و «تقوى» كه همان اطاعت است، به عبوديت منتهى مىشود و به غايت هدف آفرينش اشاره دارد و وجه ربوبيت آفرينندهى انسان از نوع توجه خالق به انسان كه بر اساس رويش و پرورش اوست و با لفظ «ربكم» آمده و وصف خالق بودن حق كه همراه با ربوبيت اوست، چرايى تقوى و اطاعت را بيان مىكند و «نفس واحدة» به وحدتى حقيقى نوع انسان اشاره دارد كه همهى «ناس» از يك حقيقت واحد آفريده شدهاند و زوجين دو جنس متفاوت نيستند.
از اين كه آيه «نفس» را نكره آورده و آن را به وصف مؤنث واحده توصيف كرده و ضمير مؤنثبه آن برگردانده، همهى اين احتمال را تقويت مىكند كه نفس واحده را شخص «حضرت آدم (ع)» نگيريم، بلكه آن را حقيقتى واحد معنى كنيم و زوجش را از جنس آن بدانيم كه وحدت حقيقى جنس زن و مرد را بيان مىكند كه هر دو از يك حقيقت نشات گرفتهاند و آفرينش زن اصيل و مستقل است، نه تبعى و اين گفته كه زن از دندهى چپ مرد آفريده شده و موجودى تبعى است، آن طور كه از تورات تحريف شده نقل مىشود، (9) درست نيست و كلام معصومين (ع) نيز آن را طرد مىكند و اين است كه زن زوج مرد است و نه شفع او تا يكى اعلى و اقوى باشد و ديگرى اسفل و اضعف.
نكتهى دومى كه در زوج بودن نهفته است اين است كه لازمهى اين زوجيت و نيازمندى و تكامل اين است كه اين دو بايد با هم متفاوت باشند، زيرا اگر مثل هم باشند و هر دو يك اندازه و نوع شكل و امكان و استعداد داشته باشند، باز هم به نوع سومى نياز پيدا مىكنند كه تسلسلآوراست.
پس اين دو بايد متفاوت باشند تا كامل شوند. بنابراين آن چه در خلقت زن و مرد از اختلاف مشاهده مىشود، تفاوت است، نه تبعيض كه در تبعيض ظلم است و در تفاوت و اختلاف، حكمت.
حكمت اقتضا مىكند كه در تكوين و تشريع به نسبتهاى ميان اين دو توجه شود و به ميزانى به اينها استعداد و امكانات عطا شود كه به تعادل و توازن منتهى گردد و از آن دو به همان ميزان كه داده شده، بازخواست گردد. اين تبيين رواياتى را كه به نقصان بعضى جهات در زن و فضيلت مردان اشاره دارند، روشن مىكند كه نه نقصان در زن عيب است و نه فضيلت و زيادتى «الرجال قوامون على النساء» امكانات مايهى افتخار و برترى.
توضيح بيشتر روايات و آياتى را كه به نقص و فضيلت اشاره دارند، به شمارهى بعد حواله مىدهيم. در اين جا نتيجه مىگيريم كه آفرينش زن اصيل است، نه تبعى و اين آفرينش حكايت از تفاوت دارد، نه تبعيض و اين تفاوت براى ايجاد توازن است، نه تساوى.
پىنوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبهى 38.
2. المدثر / 18، 19، 20.
3. بقره / 80.
4. مؤمنون / 115.
5. قيامة / 36.
6. انشقاق / 6.
7. الذاريات / 49.
8. تفسير نور الثقلين، ج 5; سورهى الذاريات، حديث 49.
9. تورات، سفر آفرينش، باب 2، آيهى 23- 21.
-
RE: زن
برترين زن
بر اساس روايات، ما شيعيان معتقديم حضرت فاطمه (س) برترين زنان جهان است . اين عقيده چگونه با آيه 42 سوره آل عمران كه حضرت مريم (س) را برترين زنان عالم معرفى مىكند، سازگار است؟
حسن روشنى/پزشكى
مفسران به اين سؤال دو پاسخ دادهاند:
1ـ مراد آيه برترى حضرت مريم بر همه زنان جهان عصر خويش است . اين پاسخ هم مشابه قرآنى دارد و هم دليل روايى .
الف) در قرآن مجيد آمده است، خداوند درباره بنىاسرائيل فرمود: «و انى فضلتكم على العالمين» . در تفسير نمونه آمده است: «بديهى است منظور، برترى مؤمنان بنىاسرائيل بر مردم عصر خود بوده است» .
ب) در تفسير برهان از مفضل بن عمر چنين نقل شده است: «به امام صادق (ع) عرض كردم: مرا خبر ده از قول پيامبر خدا (ص) درباره فاطمه كه فرمود: «او سرور زنان جهان است» . آيا او سرور زنان عصر خويش است؟ امام (ع) فرمود: «مريم سرور زنان جهان در عصر خود بود; اما فاطمه (س) سرور همه زنان از آغاز تا پايان است» .
2 ـ آيه قيد زمانى ندارد و به همه زمانها مربوط است; ولى قيد موضوعى دارد . از همين رو، با سرورى حضرت زهرا (س) بر همه زنان عالم در كمالات والاى انسانى منافات ندارد .
توضيح اين كه در قرآن مجيد ويژگىها و امتيازاتى براى حضرت مريم بيان شده است . اين ويژگىها از اختصاصات حضرت مريم نيست و افراد ديگرى نيز در رتبه او و چه بسا بالاتر از او به چنين مقاماتى رسيدهاند; اما آنچه ازاختصاصات حضرت مريم (س) شمرده مىشود و بدان وصف بر همه زنان عالم امتياز يافته، چگونگى ولادت فرزند او است . علامه طباطبايى (ره) در تفسير الميزان مىفرمايد: «[اين كلمه] از خصائص وجودى حضرت مريم (س) انگشت روى هيچ خصيصهاى به جز ولادت عجيب فرزندش نمىگذارد . اين است كه «اصطفاء» از هر جهت نيست; بلكه آن گونه فرزند آوردن مراد است» . اما غير از كلمه «اصطفاء» كلمات ديگرى كه در آيات مربوط به آن جناب آمده - از قبيل: «تطهير» و «تصديق به كلمات خدا و كتب او» و «قنوت» و «محدثه بودن» - همه از امورى است كه به آن جناب اختصاص ندارد .
در تفسير «اطيب البيان» نيز امتياز خصوصى حضرت مريم (س) بر ديگر زنان چگونگى زادن حضرت عيسى (ع) بيان شده و درباره «واصطفيك على نساء العالمين» آمده است: بيان اين جمله براى آن است كه ديگر زنى نتواند چنين ادعايى كند و بهانه به دستبياورد .
بنابراين، اگر آيه داراى قيد زمانى نباشد، حضرت مريم (س) را فقط در چگونگى فرزند آوردن از همه زنان جهان ممتاز دانسته است و اين نافى برترى حضرت زهرا (س) در كمالات عالى انسانى نيست .
-
RE: زن
برترين زن
بر اساس روايات، ما شيعيان معتقديم حضرت فاطمه (س) برترين زنان جهان است . اين عقيده چگونه با آيه 42 سوره آل عمران كه حضرت مريم (س) را برترين زنان عالم معرفى مىكند، سازگار است؟
حسن روشنى/پزشكى
مفسران به اين سؤال دو پاسخ دادهاند:
1ـ مراد آيه برترى حضرت مريم بر همه زنان جهان عصر خويش است . اين پاسخ هم مشابه قرآنى دارد و هم دليل روايى .
الف) در قرآن مجيد آمده است، خداوند درباره بنىاسرائيل فرمود: «و انى فضلتكم على العالمين» . در تفسير نمونه آمده است: «بديهى است منظور، برترى مؤمنان بنىاسرائيل بر مردم عصر خود بوده است» .
ب) در تفسير برهان از مفضل بن عمر چنين نقل شده است: «به امام صادق (ع) عرض كردم: مرا خبر ده از قول پيامبر خدا (ص) درباره فاطمه كه فرمود: «او سرور زنان جهان است» . آيا او سرور زنان عصر خويش است؟ امام (ع) فرمود: «مريم سرور زنان جهان در عصر خود بود; اما فاطمه (س) سرور همه زنان از آغاز تا پايان است» .
2 ـ آيه قيد زمانى ندارد و به همه زمانها مربوط است; ولى قيد موضوعى دارد . از همين رو، با سرورى حضرت زهرا (س) بر همه زنان عالم در كمالات والاى انسانى منافات ندارد .
توضيح اين كه در قرآن مجيد ويژگىها و امتيازاتى براى حضرت مريم بيان شده است . اين ويژگىها از اختصاصات حضرت مريم نيست و افراد ديگرى نيز در رتبه او و چه بسا بالاتر از او به چنين مقاماتى رسيدهاند; اما آنچه ازاختصاصات حضرت مريم (س) شمرده مىشود و بدان وصف بر همه زنان عالم امتياز يافته، چگونگى ولادت فرزند او است . علامه طباطبايى (ره) در تفسير الميزان مىفرمايد: «[اين كلمه] از خصائص وجودى حضرت مريم (س) انگشت روى هيچ خصيصهاى به جز ولادت عجيب فرزندش نمىگذارد . اين است كه «اصطفاء» از هر جهت نيست; بلكه آن گونه فرزند آوردن مراد است» . اما غير از كلمه «اصطفاء» كلمات ديگرى كه در آيات مربوط به آن جناب آمده - از قبيل: «تطهير» و «تصديق به كلمات خدا و كتب او» و «قنوت» و «محدثه بودن» - همه از امورى است كه به آن جناب اختصاص ندارد .
در تفسير «اطيب البيان» نيز امتياز خصوصى حضرت مريم (س) بر ديگر زنان چگونگى زادن حضرت عيسى (ع) بيان شده و درباره «واصطفيك على نساء العالمين» آمده است: بيان اين جمله براى آن است كه ديگر زنى نتواند چنين ادعايى كند و بهانه به دستبياورد .
بنابراين، اگر آيه داراى قيد زمانى نباشد، حضرت مريم (س) را فقط در چگونگى فرزند آوردن از همه زنان جهان ممتاز دانسته است و اين نافى برترى حضرت زهرا (س) در كمالات عالى انسانى نيست .