-
نفرت از خواهر شوهر بدجنس
سلام من قبلا در اینجا تایپیک گذاشته ام با عنوان بی توجهی نامزدم در زمان عقد
ولی الان مشکلم خواهر شوهرم است قبلا هم گفتم وقتی که ما تازه عقد کرده بودیم و برای اولین با به خانه همسرم رفتم به من خیلی خیلی کم محلی کردن جوری که جواب سلام من راهم به زور میدادند و خواهر شوهر دومی همش بهم تیکه مینداخت یعنی من یه کلمه حرف میزدم یه چیزی از توش در میاورد و بهم تیکه مینداخت والان که یک سال ونیمه که عقدم و رابطه من با خواهر شوهرم خیلی کمه چون ازدواج کرده خدارو شکر خیلی خیلی کم میبینمش البته اون اولا که ما عقد بودیم مجرد بود.والان طوری شده که نسبت بهش حس تنفر دارم و وقتی میاد خونه پدر شوهرم وشوهرم اونجا باشه خیلی عصبی میشم اصلا دوست ندارم شوهرم اونجا باشه به شدت بهش حسادت میکنم.البته ناگفته نماند که بعد از ازدواجش میخواستم این احساس و از خودم دور کنم وحساس نباشم ولی وقتی دوباره همدیگر و دیدیم همون رفتارش رو داشت.این موضوع خیلی اذیتم میکنه .لطفا بهم کمک کنید.
-
]چرا کسی جواب نمیده من خیلی حالم بده .همسرم امروز هم نمیاد پیشم دارم دق میکنم
-
وقتی شما اینقدر از وقت و زندگیتونو صرف تنفر از ادمها کنی دیگه فرصتی پیدا نمیکنی که بهشون عشق بورزی:72:
و اینم بدون که تنفر و عصبانیت از ادمها تنبیه خودته دربرابر کار ناپسند آدمها
من نمیدونم ایشون چه کار زشت و قبیحی انجام داده که شما ازش تنفر داری
اما اینکه میگی بهش حسودی میکنی حتما نقاط ضعفی در خودت میبینی و نقاط قوتی در ایشون
با خودت صادق باش چه نقاط قوتی در ایشون وجود داره که باعث شد بهش حسودی کنی؟
من دوتا روش دارم در مقابل آدمهای ناخوشایند
اولیش محبته :
اونقدر محبت میکنم که کم بیاره که شرمنده بشه چون ادم قوی هستم اونقدر قوی هستم که نمیازرم انرژی های منفی یه نفر من رو هم منفی کنه بجاش انرژی های منفیش رو میگیرم تبدیل به انرژی مثبتشون میکنمو به خودش تحویل میدم کار سختیه اما ارامش عجیبی بهت دست میده اگر انجامش بدی
این روش تورو ادم ساده ای نشون نمیده بلکه ادم باهوش باسیاست بااخلاق و قویی نشون میده مثلا اگر مادرشوهرم بهم بگه غذات شور شده میگم غذاهای شما خیلی خوشمزس باید سعی کنم مثل شما بشم
به همین راحتی اینجوری فایدش اینه که در اولین درجه عشق همسرت رو بدست میاری
راه دومم بیخیالیه
که کم پیش میاد این راهو برم اما سعی میکنم اگر مجبور شدم استفاده کنم ازش
که در مقابل رفتار حرفها و کنش و واکنشهاش بی خیال باشی و به لبخند بسنده کنی
من تو شرکتی که بودم این رو یاد گرفتم که در طول زندگیم با همه جور ادمی سروکار خواهم داشت پس بجای بحث و دعوا سعی کنم فقط گوش بدم و لبخند بزنم اینجوری نه اعصاب خودم رو خورد کردم نه به کسی بی احترامی کردم
و سعی کنی باهاش کمترین ارتباطهارو داشته باشی بی احترامی نکنی اما محبت هم نکنی
سخت نگیر
زندگی همینه با همه ی خوبی ها بدیاش خوشبختی درون توعه نه در این حواشی
پس سعی کن قوی باشی:72:
-
سمیراه.عزیز مرسی به خاطر توجه و جوابت .ولی من خیلی سعی کردم با محبت دلش و بدست بیارم ولی هرچی بهش مهربونی میکنم باز بهم تیکه میندازه وبه خاطر همین من سعی کردم روابطم به حداقل برسونم تاجایی که بعضی وقتا خونه پدرشوهرم دعوت باشم یا بخوان جایی برم میبینمش وکلا دوروبرش نیستم خودم مشغول یه کاری میکنم که نخوام باهاش صحبت کنم.واین که میگی حتما یه نقاط قوتی داره که بهش حسودی میکنم .این حسودی که میگم اینه که دوست ندارم شوهرم بهش محبت کنه یا باهاش صمیمی باشه.چون خیلی خون به دلم کرده .خواهر شوهرمن وقتی میخواست عروسی کنه نه من نه شوهرم نمیدونستیم که قراره عروسی کنه فک میکردیم این جشنی که گرفتن جشن عقدشه مثلا وقتی که بله برونش بود من اصلا روحم خبر نداشت بعدها فهمیدم که بله برونم اومدن.بعد توقع داره که برا مشکلاتش برادرش کمکش کنه کلا خیلی پروئه.
-
یه موضوع جدیدی که تازگی ها اتفاق افتاده اینه که قراره اگه خدا بخواد شهریور عروسی کنیم وهمسرم میگه که عروسی نگیریم وبجاش خانوادش 10تومن بهمون بدن به عنوان خرج عروسی .ولی من خودم دوست دارم که عروسی بگیریم چون برا عقدمون که جشن نگرفتیم خانواده من بودن وخانواده خودش که اصلا جشنی نه شادی هیچی نبود تازه وقتی هم که عقد کردیم میخواستیم یکم دوتایی باهم باشیم مامانش یه جوری نگام کرد که خیلی غصم گرفت ولی خب ما کار خودمون کردیم.بعد خرید عقد واینا هم که اصلا نداشتیم وحالا هم میخوان جشن عروسی نگیریم .خب اگه بخوایم جشن بگیریم فک نمیکنم که این 10تومن پول زیادی باشه که مثلا بگم میخوایم ریخت وپاش اضافی کنیم .لطفا شما راهنماییم کنید که کدوم کارو انجام بدم بهتره:323:
-
اولا بهتون تبریک میگم بابت ازدواجتون ان شالله خوشبخت و عاقبت بخیر بشید
راجع به خواهرشوهرت کلا ذهنتو از وجودش ازاد کن اصلا هیچ چیزی از اون برات مهم نباشه این که میگم برات مهم نباشه واقعا نباید مهم باشه فکر کن همسایه خونه ی عمت چقدر تو زندگی شما مهمه خواهرشوهرتم همونقدر باید برات اهمیت داشته باشه منظورم اینه کنجکاوی نکن بزرگش نکن برا خودت برا کنایه هاش ارزشی قایل نشو حیف اعصاب و روح و روان ادم نباشه که بخاطر این چیزای الکی مکدر بشه
فراموش نکنید یه رابطه همیشه دو طرف داره و ما به تنهایی فقط نصف یه رابطه ایم پس اگر میدونی شما سهم خودتو درست انجام دادی پس دیگه بیخیال باش و برات مهم نباشه همیشه درنهایت متانت و احترام رفتار کنید در عین حال هم براش اهمیتی قایل نشید نود درصد خواهرشوهرا همینن تو تنها مشکل نداری
و اما راجع به مراسمتون
من خودم جشن نگرفتم و هیچ عکسی هم حتی نداشتیم الان خیلییییی پشیمونم نه بخاطر اینکه چرا مراسم نگرفتمو بریز بپاش نکردم فقط ناراحت اینم چرا یه مراسم کوچیک نگرفتم و ارایشگاه نرفتمو ونرفتم چندتا عکس بگیرم
این یه واقعیته که این روزها هرگز برنخواهد گشت شما یه بار عروس میشی و اگر این روند طی نشه همیشه حس بدی همراهت خواهد بود بخاطر همین من به هرکس که ازدواج میکنه و میگه میخوام عروسی نگیرم من همیشه میگم لازم نیست خیلی به خودتون فشار بیارید و هزینه های انچنانی بکنید ولی یه مراسم ساده بگیرید و لباس عروس بپوشیدو اتلیه حتما برید حالا میتونی به جای اینکه پونصد نفر مهمون دعوت کنی با پنجاه نفر مهمون سروتهشو هم بیاری اما من اگر جای شما بودم با همون ده تومن کارایی که دلم میخواستو انجام میدادم
ده تومن با هر درامدی که باشی پولی نیست که گفت خیلی به زندگی لطمه وارد میکنه بعدشم عروسی بگیری فامیلای نزدیکم دعوت کنید قسمتی از هزینتون برمیگرده اما عوضش یه عمر با حسرت و چشمای پر اشک به ماشینای عروس نگاه نمیکنی:54::54::54::54::54::54::54:
من خونواده ی همسرم خیلی بلاها سرم اوردن فکر کنم تو ازار عروس مقام اول کشوری رو دارن اما من میتونم همه کاراشونو ببخشم و فراموش کنم چون میدونم دل بزرگی دارم اما تا روزی که زندم و زندن حلالشون نمیکنم که کاری کردن ما مجبور شدیم با یه عقد محضری بریم سر زندگیمون
من الان بی نهایت خوشبختم و همسرمو بی نهایت دوس دارم اونقدر که زندگی بدون اون برام بی معناست این حرفو میزنم که بدونید با وجود اونهمه جنگ من از زندگیم راضیم اما همیشه نحوه ی شروع زندگیم برام کابوسه هنوزم بعد پنج سال انگار دیروز اتفاق افتاد اونهمه اتفاقات ناخوشایند
من الان از زندگیم راضیم ولی همیشه میگم ایکاش حتی بدون حضور اونا یه مراسم کوچیک گرفته بودم اونطوری خیلی خیلی راحتتر هم میتونستم اونارو ببخشم
عکسها مارومیبرن به گذشته و شما هیچ وقت در اینده تو زندگیتون حسی شبیه روز عروسیتونو تجربه نخواهید کرد هرگز هیچ مراسمی هیچ جشنی هیچ عکسی نمیتونه اون لحظه رو برا شما تداعی کنه و هرچقدر ان شالله در اینده رابطه ی خوبی با همسرتون داشته باشید نیازتون به تداعی اون خاطرات خوب بیشتر خواهد بود چیزی که دوباره اون عشق و عطشو نیاز و خواستن رو در وجودتون زنده بکنه و چه چیزی بهتر از عکس و فیلم میتونه مارو ببره به روزای قشنگمون؟؟
پس حتی اگر مراسم نگرفتی ارایشگاه برو لباس عروس بپوش و اتلیه هم برو این سه مسیله وحشتناک میتونه تو زندگیت اثر بذاره و روح و روانتو بازی بده
واااااااای که من بازم برگشتم به گذشته و دوباره افسرده شدم:54:
-
sahar67 عزیزم ازت ممنونم به خاطر وقتی گذاشتی و تایپیک های منو خوندی ومرسی به خاطر راهنماییت.
باید روخودم کار کنم که رفتار و کارهایی خواهر شوهرم برام اهمیتی نداشته باشه وبه قول سمیراه عزیز تنفر از کسی تنبیه خودته به خاطر کار اشتباه اون.
برای عروسی هم بایدشوهرم راضی کنم چون واقعا هرچی باخودم فک میکنم نمیتونم بدون عروسی گرفتن بریم سر خونه زندگیمون
-
نامزدم کلا مخالف جشن عروسیه ولی خودم واقعا دوست دارم جشن بگیرم هرجوری بهش میگم قبول نمیکنه ازطرفی هم خانوادش نمیخوان جشن بگیرن ومطمئنم اگه جشن نگیریم پولی هم بهمون نمیدن اون وقت من میمونم و یه حسرت خیلی بزرگ که تا اخر عمرم هم باهام هست .به نظر شما وقتی مامانشینا اومدن خونمون که برا عروسی تصمیم بگیریم من چطوری خواسته ام روبگم که کسی هم از دستم ناراحت نشه؟