چطور همسرم را متقاعد کنم که قضاوتش در مورد صحبتهایم اشتباه است
سلام امروز اومدم تا کمی با شما درد دل کنم و منو راهنمایی کنید 10 ساله که ازدواج کردم و 3 بچه دارم شوهرم خیلی عصبی و پرخاشگره به بهانه های مختلف با بچه ها دعوا می کنه و حتی انها را می زند و مرتب یا دعوا می کند یا قهره واقعا موندم چکار کنم یک روز من از پسرم درس سوال می کردم و در همان حین توی آشپزخانه غذای فردا را آماده می کردم من به پسرم می گفتم تو چرا درس بلد نیستی چرا درس نمی خونی و از این مسائل که یک دفعه از خونه اومد بیرون و کتاب پسرم رو پاره پاره کرد بعد منو گرفت تا جایی که تونست زد و ناسزا گفت اما من سکوت کردم وهیچی نگفتم فقط بهش گفتم از خونه برو بیرون و به پدرش زنگ زدم که بیان اینو ببرید او باز دوباره مرا زیر حرف و کتک گرفت خلاصه پدرشان آمد و گفتند من این زنو نمی خوام این مثل خاری در گلویم در این چند ساله بوده و پدرشون هم فقط خواستند تا ساکت باشیم من اون روز هم صبر کردم و بعد که آروم شد گفت میخوای چکار کنی یا باید ازهم جدا شیم یا من انتقالی بگیرم برم شهر دیگه و تو وبچه ها رو هر چند وقت یکبار ببینم من هم گفتم من شما و زندگیم رو دوست دارم و حاضر نیستم جدا از هم باشیم و چند روزی خوب شد و من مرتب بهش می گفتم بیا بریم پیش یک مشاور تا مشکلاتمان را مطرح و ما را راهنمایی بکنه و تا الان قبول نکرده تا اینکه باز چند روزه بهم ریخته بدون اینکه بین ما حرفی رد و بدل شده باشه یا مشکلی پیش اومده باشه و باز همان داستان قبلی قهر و کتک بچه ها و دعوا و من سکوت کردم تا اینکه خونه خواهرش هم که رفتیم مرتب به من تیکه می انداخت که زن اگرفرشته روی زمین هم باشه بهتره که زن نگیره و من توی این خونه کارگرم و یا اینکه آدم دستشو پیش یک نفر غریبه دراز کنه بهتره تا پیش زنش که هر روز طلبکار جلوی چشم ادم باشه و هزار تا حرف بیخود و بی پایه در حالی که من سرکار هستم غذای خونه را هم آماده می کن به درس بچه می رسم و کارهای دو بچه کوچکترم را هم انجام می دهم خیلی ناراحت شدم فقط بهش گفتم ایشون تازگی ها خودش برای خودش خیالبافی می کنه و الا هرچی داریم با هم هست این بگم که خونه و ماشین به نام من هست آن روز هم وقتی خونه آمدم چیزی نگفتم دیروز بهش گفتم چرا ناراحتی من حرفی زدم یا کاری کردم که شما را نارحت و عصبی کرده اول که امتناع کرد اما بعد به زور شروع کرد به حرف زدن که تو حقوق و خونه تو به رخ من کشیدی در صورتی که خدا می داند چنین چیزی نبوده یکبار در طول زندگی من به ایشان گفتم از خونه ی من برو بیرون انهم بعد از دعوا که ایشان فحش داده و منو کتک زده بعدش من ازش عذرخواهی کردم و دفعه قبل هم کهجریانش رو برای شما نوشتم فقط منظور من این بوده که از خونه بره بیرون تا اعصابش راحت بشه و به بچه ها نزنه در مورد حقوق هم باید بگم که ایشان همش به من میگویند حقوق شما که چیزی نیست و این خونه با حقوق من درست شده که من گفتم پس حقوق من چی می شه من که تمام حقوقم دست شماست و هر چی براش توضیح دادم که منظورم این ها بوده قبول نداره حالا شما بگویید چیکار کنم تا این پندار و ذهنیت اشتباه را از ذهنش پاک کنم و ثابت کنم که اشتباه برداشت کرده و ضمنا به من گفته دیگه ازت بدم اومده و فقط زیر یک سقف دارم تحملت میکنم اون بخاطر بچه هام در صورتی که خدایش اخلاق اون همیشه خرابه و داد و بیداد می کنه و بچه ها رو دعوا می کنه و حتی میزنه