دارم میترکم از حسودی شوهرم تو مهمونی مامانشو بوسید ،دارم میمیرم کممممک
سلام امشب خونه مادر شوهرم مهمونی بود،شوهر من آدم خیلی مغروریه که تو مهمونی به هیچ عنوان پیش من نمیشینه و اصلا محلم نمیده،چند سری هم راجع به این موضوع باهاش حرف زدم ،آخه وقتی میبینم برادر شوهرم از کنار زنش تکون نمیخوره حسودیم میشه..توی این مهمونی طبق معمول شوهرم کنار مامانش نشسته بود و کاملا ازمن دور بود،یهو حرف از زن خوب و این چیزا شد،شوهر من بلند شد مامانش و بغل کرد و بوسید،گفت مامانم بهترین زن دنیاست.ولی حتی یه نگاه یا اشاره به من نکرد که بگه بعد مامانم زنم ،منم به روم نیاوردم بعدش که مهمونا رفتن خونه شون و با شوهرم جمع و جور کردیم منم ظرفا رو شستم و اومدیم بالا بازم بهش هیچی نگفتم،ولی دارم میترکم.گریههههههه
خواهش میکنم بهم بگین چطور به شوهرم بفهمونم منم تو جمع خانوادش به تایید و توجه اون نیاز دارم...آخه من براش خیلی خانومی کردم.حتی گاهی تو خلوت خودمون میگه تو بهترینی،ولی توجمع خانوادش یا بهم تیکه میپرونه یا اگه کسی به من تیکه انداخت اون میخنده باهاشون،اصلا پشتم نیست،پشتم خالیه،البته هزار بار اینا رو بهش گفتم ولی اثری نداشته