غبطه و مقایسه خود با دیگران
سلام
نمیدونم این خصوصیتی که از خودم میخوام تعریف کنم ، نکوهیده هست یا نه. من یه اخلاقی که دارم و در این سالیان اخیر هم پر رنگ تر شده، مقایسه خودم با دیگران هست. وقتی موفقیت یا وضعیت رفاهی و اقتصادی شخصی دیگر هم تراز هوش و استعداد خودم یا حتی با تحصیلات عادی رو می بینم، غبطه می خورم و مهم تر از اون احساس سر خوردگی می کنم که چرا من نباید مثل اونها باشم؟!. البته اینو بگم که سطح اقتصادی من و خانواده ام متوسطه به نظرم، یعنی رفاه نسبی رو داریم ولی خوب در سطح عالی نیست. سطح تحصیلاتمون هم خوبه و همه با مدارج خوب و عالی علمی هستند ، مثلا خواهرم رشته آینده داری تحصیل کرده و درآمدش به نوعی تضمینیه و خودم هم که تو تاپیک قبلیم گفتم که فوق لیسانس عمران هستم!
به طور مثال چند روز پیش برای خرید یه لباس مناسب برای من تصمیم گرفتیم بریم مراکز خرید سطح مرفه و خوب شهر. قیمت های بالا و مدل های شیک رو که دیدم با اخلاق مشکل پسند من گره خورد، از طرفی لباس های ساده رو نمی پسندیدم از طرفی هزینه کردن برای لباس شیک رو هم بر نمی تابیدم به اصطلاح، هر چند در این سن با احتساب پس اندازی که دارم ، اگه می خریدم هم به چشم نمی اومد اصلا هزینه اش ولی خوب آینده نگری من نمی ذاشت خرید کنم! یا اینکه وقتی می دیدم چقدر جمعیت حاضر در اونجا بشاش و شاد هستن یاد توزیع ناعادلانه ثروت می افتادم!
خیلی با خواهرم گشتیم و خواهرم هم خیلی سعی کرد یکیش رو پسند کنم و بخرم ولی همچنان که با اون کشمکش شیک و غیر شیک درگیر بودم حوصله ام سر رفت و برگشتیم.
خدا رو شکر می کنم و می دونم شاید خیلی از دوستان بگن که این حس غبطه خوردن اگه باعث پیشرفت بشه خیلی خوبه ولی اینکه با تمام سعی و تلاشم پیشرفت قابل ملاحظه ای نکردم دیگه امیدم نا امید میشه. با خودم میگم صد سال سیاه هم نمی تونم به اون سطح رفاه برسم. مخصوصا در مورد خانواده ای که در آینده تشکیل خواهم داد. طوری به عمق ماجرا فکر می کنم که حتی می خوام فرزندان یا نوه نتیجه هام هم در سایه این پیشرفت زندگی و آسایش خوبی داشته باشن.
یه مثال دیگه اینکه در محیط کار وقتی یکی از همکارا در مورد سفر خارجی، خرید های آنچنانی صحبت میکنه میبینم چقدر رفاه خوبی داره که حتی به نوعی تو لایف استایلشم تاثیر گذاشته، implode میشدم!
یکی از نکاتی که من از دور در مورد مردم کشور های توسعه یافته خارجی شنیدم و خوندم اینه که سطح درآمد در اونجا طوری هست که معمولا یه شخص تحصیل کرده می تونه یه زندگی نرمال و رفاه خوبی داشته باشه بدون اینکه از آینده یا بی ثباتی اقتصادی نگران باشه یا همیشه به فکر ثروت اندوزی باشه. یعنی به نوعی از "حال" خودشون لذت میبرن. خیلی پسندیدم این نوع زندگی رو.
به نظرم حالت های حاد همون سبک زندگی، سیستم کومونیستی یا سیستم با اختلاف سطح فقر و متمول زیاد هست.
ممنون میشم دوستان نظرات خودشون رو بفرمایند تا هم در مورد این طرز تفکر من و هم نوع سبک زندگی بحث کنیم .