-
اعتماد کنم یا نه
سلام دوستان من تازه عضو شدم امیدوارم بتونيد کمکم کنید
من 22 سالمه و شوهرم 27سالشه پنج ساله ازدواج کردم از اول با خانواده شوهرم زندگی کردم البته در واحد جدا و طبقه چهارم و مادر شوهرم طبقه سوم و دو طبقه دیگر مستاجر من نمیدونستم زندگی با خانواده شوهر انقدر بده اگه ميدانستم از اول قبول نمیکردم البته انقدر شوهرمو دوست داشتم که هيچي مهم نبود ناگفته نماند که ما باهم دوست بودیم سال اول زندگیم سرشار از مشکلات با مادر شوهر و بدون سیاست در بر خورد با این مشکل و شوهرم ک همیشه عصبی و طرفدار مادرش من خیلی آرام بودم و نمیتونستم جواب بدم وجرات اينو نداشتم که بگم جدا شيم خلاصه تواين یکسال فقط خودخوری کردم اما بعد تصمیم گرفتم ب شوهرم بگم نمیخوام اینجا زندگی کنم که شوهرم گفت من خانوادمو ول نمیکنم ديگه من ول کن نبودم همیشه میگفتم ک جدا شيم وهميشه دعوا میکردیم اما دیدم اينجوري نميشه منم مثل مادر شوهرم وشوهرم حاظر جوابو رودار شدم که اولش شوهرم باور نمیکرد من اون دختر آرومم و باهام دعوا ميكرد ولی دید نميشه زبونم کوتاه نميشه مادر شوهرم ديگه حساب کار اومد دستش دید نه من از اون بدترم ديگه رفتارش باهام خوب کرد وشوهرم ديگه اون آدم عصبی نبود وجلوم کوتاه ميومدو حتی بعضی وقتا جوابمم نمیداد الان ميگه ندارم جدا بشم بذار خونه بخریم اما من بازم جنگيدم(چون از راه صلح و قربون صدقه نميشد)تا اینکه گفت بذار قسمطم سبک شه میریم البته من پارسال خونه مادر شوهرم رفتم بهش گفتم من اینجا نميمونم بيخودي پسرتون امیدوار نکنید گفت ب ما چه اصلا کی اين حرفو زده گفتم شوهرت گفت...کرده الان شوهرم بچه ميخواد ميگه اگه حامله شی میریم از اینجا بهت قول ميدم ولی به شرطی که با جیغ و داد جوابمو ندي وهميشه احتراممو بگیری وسر رفتن ب خونه مادرم قهر نکنی منم قبول کردم حالا نميدونم اعتماد کنم یا نه تورو خدا کمک کنید اگه ب قولش عمل نکنه ديگه روانپزشک لازم میشم
-
سلام
بحث اعتماد کردن و نکردن نیست اینجا.ورود یک بچه به زندگی یک شرایط و آمادگی های روحی وجسمی ومادی میخاد که با بودن اون شرایط میتونید اقدام کنید.ولی آوردن بچه با این شرط و شروط اصلا توصیه نمیشه
-
ميخواد حامله ات كگنه بچه دار بشي تا ديگه زبونت كوتاه بشه اول جدا شو بعد
-
سلام گلم.من مشاور نیستم ولی دقیقا این قصه برای دوست نزدیکم پیش اومد.بعد ازدواج رفتن یه شهر دیگه.همسرش قول داد باردار که بشی میبرمت شهر خودت.ایشون باردار شد اما همسرش نیوردش تا بچه اش 7 سالش شد و رسیدن ب جدایی.اومدن بچه شرایطی و میطلبه که شما خواه یاناخواه باید ی سری چیزا رو فقط تحمل کنی.شما ازایشون بخواه بعد از مستقل شدن بارداربشی.البته نه با جنگ و دعوا و لج بازی.با سیاست و دلایل منطقی.بگین اسباب کشی کلی سختی داره.با بچه نمیشه.بهترع اول بریم خونه خودمون بعد.یااینکه مثلا سبسمونی اتاق بچه وقتی خونه خودمون باشیم خیلی بهتره تااینکه الان من پرده و...بخرم و بعدا ب درد نخوره.امیدوارم موفق باشی دوستم...
-
سلام
پست شما را که خوندم انگار یه پست جنگی بود منتظر بودم پیروز میدان مشخص بشه ....
همسرت تا یه حدی و یه جایی تحمل می کنه این داد و بیداد و جنگ و دعوا را
خودت که می گی دیگه مادرشوهرت کاری بهت نداره
و خودت هم بزرگتر و عاقل تر شدی و با سیاست و درایت بیشتری رفتار می کنی
چرا داری دستی دستی بین خودت و شوهرت سردی ایجاد می کنی
-
سلام ممنون از همتون بابت اینکه وقت گذاشتید و راهنماييم کردید اما ی خبر مهم ک ب قولی ديگه کار از کار گذشته امروز آزمایش بتا دادم مثبت بود راستش دیشب ک این پست رو واستون گذاشتم اصلا روحم خبر نداشت ک حامله ام حالا یا قسمت شوهرم کلی خوشحال شد همش میگفت بگو بخدا مثبت بود البته تلفنی بهش خبر دادم وقتی اومد خونه بهش گفتم فکر خونه باش بعد از عید اونم قبول کرد ب مامانم زنگ زدم گفتم تا بعد عید فرصت داره اگه خونه نگرفت ميام خونتون شمام ی ذره کوتاه نياين البته من قبل از اینکه باردار بشم بهش گفته بودم زیر حرفت بزنی ميذارم میرم با بچم اونم همش میخندید ولی ميدونه که میرم آخه ی بار قهر کردم بعد از یک هفته با پدر شوهرم اومدن دنبالم