به افسردگی مبتلا هستم به دلایل مختلف

سلام.نمیدونستم سوالم رو کجا بپرسم.من مهدی 29ساله مجرد.شاغل با حقوق نسبتا پایین.الان چندسالی هست که به افسردگی مبتلا هستم به دلایل مختلف!بی پولی مهم ترین دلیلش هست.الان خواستم مشکلم رو اینجا مطرح کنم ولی تو یه تاپيک جا نمیشه!فقط خواستم یه حرفی زده باشم .لعنت به من و اون بالایی!الان چند روزه دارم بد میارن تصادف کردم با ماشین و خسارت دادم و الانم باز ماشینم خرج داره نمیدونم چیکار کنم.خستم.نه به خاطر اینکه ماشینم خرج داره افسرده هستم نه!ولی این بی پولی زیاد بهم فشار نیاره!دل،م خفه میشم.

سلام
ببخشید منظورتون از اون بالایی که نعوذ بالله خدا وند نیست
بهتره روی اعتقاداتتان بیشتر کار کنید به نتایج بهتری خواهید رسید

انسان تا هنگامی که خدا نداشته باشد تمام زندگی برایش پوچ وتهی خواهدبود

هوای همه رو نداره.من خیلی وقته از اونا گذر کردم.

سلام جناب اگه هوات نداره فقط بشین یه دقیقه در مورد عملکرد اعضای بدنت فکر کن اونوقت میبینی که داره
میدونی اگه یه عصب فقط از کار بیفته انگشت دست یا پات نمیتونی حرکت بدی یا ممکنه نبینی نشنوی....تا حالا شده چیزی رو که نوک زبونت بوده فراموش کنی ؟؟؟ووو
پس میبینی که انسان به مو بنده اگه نظر اون نباشه قدم از قدم نمیتونه برداره
من کاملا درکت میکنم خدا هم درکت میکنه که داری ازرو عصبیت این حرفارو میزنی نه از دل
پسر خوب بشین فقط چندتا از نعمتهایی رو که بهت داده بشمار مثلا 5تا5 تاهم ازنداشتهات اینجا برام بنویس منتظرم
شاید باید ظرفیتت رو بالا ببری تا پولدارتر بشی شایدم تلاشت رو
درست الان میگی این همه ادم کافر بیظرفیت پولدار
هرکه دراین دیر مقرب تراست بیشترش جام بلا میدهند
اهنگر برای اینکه به اهن شکل بده بهش چکش میزنه پس شاکی نشو
ایشالله یه روزم پول دار میشی میبینی چه الکی حرص میخوردی شاید بعضی پولدار باشن ولی ارامش رو هرکی نداره
من کسی رو میشناسم که پول پارو میکنه و یه روز که یه کارگر دیده بود سرش رو سنگ گذاشته بود و خابش برده بود گفت کاش فقط یه شب میتونستم اینطور اروم بخابم

سلام

این آقا عصبانی و خسته است حالا یه چیزی داره می گه، شما دوستان به زور بهش گیر دادین که اعتقادات را عوض کن.
می گه افسردگی دارم حالم بده تصادف کردم ... درسهایی که صدبار تو مدرسه خونده براش تکرار می کنید که به کارکرد اعضای بدنت دقت کن یا ... ( ببخشید ستاره جان مثال شما را استفاده کردم)

همین که داره می گه از دست خدا ناراحتم ... یعنی اعتقاد داره.

حرفهای دوستان رو خوندم یاد شعر موسی و شبان افتادم
عزیزان ایشون همین که داره می گه از دست خدا عصبانیم ... داره با زبون خودش با خدای خودش حرف می زنه.
قهره باخداش ... چیکارش دارید

سلام

دنیایی پیچیده شده در رنج هاوسختی ها دردها ومصیبتها گرفتاریها و گمگشتگیها
همه برای من نوعی ترس و وحشتی می آورد که ناخود اگاه می خواهم تکیه گاهی داشته باشم جای امنی که در آنجا احساس آرامش کنم

نمی توانم بگویم درد ورنجی ندارم که دروغ محض است گاهی در دردهایم گم می شوم وگاهی پیدا گاهی فریاد میزنم که چرا من گاهی خاموش می شوم چون افسرده ها
اما باز هم بلند میشوم وراه می افتم با اینکه زمین خورده ام با اینکه درد کشیده ام
اما چیزی را خوب فهمیدم
در رنج ها وسختی هایی که کشیدم راه هایی برای عبور یافتم گاهی پل ساختم وگاهی پله
وتمام اینها نبود مگر با تشعشع نوری از دستهای مهربان او
تا رنجی نباشد لذتی معنا پیدا نمی کند
تا دردی نباشد خوشی وصحت معنا پیدا نمی کند
تا بی پولی وکم توانی نباشد داشته ها ارزشی پیدا نمی کنند

آری هیچ آدابی وتر تیبی مجوی
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
اما مهربانتر باش هم با خودت
هم با کسی که عطر مهربانیش همه جا پیچیده
ونور امیدش بر دلهای بی کسان تابیده
فقط سرت را بالا بگیر بر آسمان دلت خوب نظر کن
با خودت بیاندیش که چه فقیر وچه غنی دست از جهان خواهیم شست
پس صبر میکنم در امتحانی که او گرفت
وشکر میکنم که مرا دید واز من امتحان سختتری خواست

اگر با دیگرانش بود میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی