کنترل گری و عیب جویی من ارامش خودم و دیگران رو به هم میزنه
سلام دوستان :72:
من مدت هاست پی به وجود یک ناهنجاری و شاید اختلال در خودم بردم .
من بسیار کنترل گر هستم کلا سنسورهام خیلی قوی اند
معمولا چیز هایی رو میبینم و حس میکنم که دیگران کاری باهاش ندارن
چشمام خیلی ریزبینن گوش هام هم همینطور
بدتر ازین ها فکرم یه محدوده داره برای خودش یه محدوده امن و به نظر خودش ایده ال که اگه کسی ازون خارج بشه فورا من رو اذیت میکنه انگار زنگ میزنه و من هم برای این که ارام بشم سعی میکنم به طرف بگم که کارش ناهنجار بوده
این در حالی است که من نمیتونم دیگران رو در این دایره ام جا بدم پس بران شدم که این اختلال رو شناسایی کنم
ببینید این ویزگی سبب شده من عیب ها رو پررنگ تر ببینم و حس کنم و رنج ببرم و گاه باعث ایجاد ناراحتی بین من و دیگران بشه
مخصوصا افرادی که به من نزدیک هستن خیلی بهشون دقت میکنم و انگار یه عادته و نمیخوام بگم دست خودم نیست (اما فعلا راه درمان نمیدونم چیه)چون میخوام به اختیار در بیارم
این ویزگی رو در مورد دیگر افراد میتونم کنترل کنم و کاری نداشته باشم باهاشون اما در مورد همسرم اهمیت پیدا میکنه و نمیخوام اینطور بشه
هرچند قبل از ازدواج میدونستم اگه با کسی ازدواج کنم یه مدت بهش گیر خواهم داد و سعی خواهم کرد بیاد داخل دایره ای که خودم دارم
اما به نظرم این ظلمه و باعث اذیت همسر و خودم میشه ...
مثال بزنم :
بعضی از فعل ها هست که همسرم متفاوت ازمن تلفظشون میکنه هربار که اینو میگه فورا به روش میارم که باز اینطور گفتی !
یا لباسایی که میپوشه همیشه باید رنگ و مدلشون متناسب و شیک باشه نباشه فورا از چهره ام متوجه میشه "بینایی"
حتی بیرون از خونه حواسم به موهاش هست گاهی که بهم میخوره دستم میبرم رو سرش و مرتبشون میکنم "بینایی"
کلا انگار دارم همه چیشو کنترل میکنم و اون طفلی هم چیزی نمیگه سعی میکنه رضایتمو کسب میکنه
میگه خیلی ایده ال گرایی گاهی خوشش میادگاه خخب خسته میشه اما من میدونم که این راه به ترکستانه و اون نمیدونه از کجا اب میخوره
حتی بویایی ام همینطوره به انواع بوها حساسم اگه کسی یه ذره بوی نامناسبی داشته باشه مجبورم دوری کنم ازش
حتی محیط ...
یبار رفتم خونه خواهرم یه بویی از اشپز خونشون میومد که حالم بد میشد اخرش گشتم و پیدا کردم که بوی اسکاچشونه و فورا انداختش بیرون (اخه یکی نیست بگه به تو چه )
میدونید خیلی به اصول هرکاری معتقدم و خودم هم رعایت میکنم جای بدش اینجاش که میخوام دیگران هم رعایت کنن و ایده ال باشن (غیر ممکنه)
مثلا بارها به مامانم گفتم در نزده لطفا نیا اتاقم اما همین الان چنان در و باز کرد که غافل گیر شدم
من میخوام اذیت نشم ازین کار اما متاسفانه تکراری نمیشه ...
میدونید انگار چیزی که خودم دارم یه موسیقی ملایمو دلنوازه و دیگران با چیزهایی که ازشون میبینم و میشنوم خش دارش میکنن (میدونم خطاست )
میدونم که زندگی و ادما با خوبی ها و بدی ها معنی پیدا میکنن شاید هنوز نفهمیدم اینو ...
کلا بگم ادم منتقد و عیب جویی هستم که متاسفانه یه سری عوامل دست به دست هم دادن تا عیب ها رو ببینم
حالا نمیدونم چرا اینطوریم و چطور میتونم حل کنم و نذارم این مشکل وارد زندگی مشترکم بشه
واقعا کلافه ام و دنبال راهکارم
چه کنم دیگران رو نبینم و اونطور که هستن بپذیرم و از بودن باهاشون لذت ببرم ؟
ممنون میشم دوستان اگه اطلاعات و تجربیاتتون رو اینجا قرار بدین.:72: