من در برخورد با دختر 15 ساله ام دچار مشکل شده ام و نیاز به کمک شما دوستان دارم
سلام دوستان عزیز
دخترم موبایل می خواد مشاور گفته براش نگیرید این مشاور آقا در کمال ناباوری وقتی بهش گفتم می خوام بیارمش پیش خودتون برای مشاوره بعداز سال ها که می گفت موبایل نگیرید نگیرید یه دفه گفت بگیرید تلگرام نصب کنید خوبه با من اینجوری تماس داشته باشه!!! حدود 50 سالشه و دختر منم 15 سال بیشتر نداره ...یه دفه شوکه شدم گفتم چی ؟ ما چه جور بعد از چند سال حرف خودمون رو نقض کنیم؟ مگه شما نبودید که می گفتید نگیرید .... بعد هولش شد که نه بگیرید ولی مدل پایینی بگیرید که فقط تلگرام نصب بشه
دخترم داره کارش به خودکشی می کشه
واقعا نمی دونم چکار کنم
غمگینه
خیلی تحت فشار محیط مدرسه و جامعه ی اطرافش هست و توی خونه هم ما بهش اون آزادی هایی که همکلاسی های بی قید وبندش دارند رو بهش نمی دیم ........همکلاسی هاش با موهای صورتی ساعت یازده شب تنها توی پاساژ فلان تنها هستند با هم دیگه و می گردند با غلیظ ترین آرایش ها
من بهش اجازه دادم ابرو برداره پشت لب و آرایش برای مهمانی ها یا حتی آرایش کم رنگ برای بیرون و بهترین لباس ها رو براش تهیه می کنیم به سلیقه ی خودش ....
ولی غمگینه ...دوستش سگ بغل می کنه عکس می گیره ما می گیم سگ نجسه ....دوستش جوک سکسی براش ارسال می کنه به گوشی بنده چون به دوستاش نگفته من موبایل ندارم و شماره ی منو داده به حساب شماره ی خودش مثلا به دروغ ....
ولی من نمی تونم تحمل کنم جوک تا به این حد سکسی و زشت کسی برای دخترم ارسال کنه و با طرف برخورد می کنم ....
دخترم داره از دست می ره می خواستیم مدرسه ی مناسب تری بذاریمش خودش قبول نکرد گفت مدرسه ی فلان اله وبله است و خیلی روی چادر تأکید می کنند
دلم می سوزه براش
می ترسم
می ترسم یکی منحرفش کنه
من و شوهرم خیلی توی این سال ها درگیری داشتیم و یه بار قهر یه بار صلح بودیم ولی همین مشاوره می گه تقصیر این چیزای شما هم نیست و این محیطه که داره فشار میاره بهش
خیلی ریخت و پاش و شلخته است توی اتاقش بازار شامه ...از بهم ریختگی از بس رفتم اونجا رو مرتب کردم دیگه واقعا ذله شدم .... بی نظمه و عصبی و پرخاشگر
از این ور مشاوره اصرار داشت که ببرمش روانپزشک از این ور شوهرم می خواد خونم رو بریزه وقتی اسم روانپزشک رو می آرم از اون طرف دخترم می خواد بهم حمله کنه وقتی می گم روانپزشک
گفتم یواشکی و زیر نظر دکتر روانپزشک بهش دارو بدم باز می ترسم مشکلی پیش بیاد می گم اطلاع داشته باشه خودش بهتره
دخترم رو دوست دارم خیلی از شب ها به خاطرش بی خوابی می کشم و گریه می کنم و همیشه از خدا کمک خواستم که نجاتش بده
خیلی نگهداریش سخته و خیلی از جامعه ی نابهنجار بیرون برای اون می ترسم
بارها پرخاش کرده که من هجده سالگی خونه امو جدا می کنم ازشماها ....
عصبی و پرخاشگره دختر کوچکم اگه یه کلمه باهاش حرف بزنه فوری بهش می پره ...چنانی فریاد می زنه که دختر کوچیکه فرار می کنه و جیغ و گریه راه می اندازه ....
من که امام زاده نبودم خیلی اشتباهات توی تربیت اینها داشتم تروخدا سرزنشم نکنید خودم به اندازه ی کافی خودم رو سرزنش می کنم ولی واقعا توانم همین قدر بود
آرزوم خوشبختی و خوبی و راحتی و آرامش دخترم بوده ولی چه کنم .....وقتی هزار و یک مشکل از چپ و راست به من و شوهرم هجوم می اورد ....
به نظرتون براش گوشی بگیرم؟ نگیرم؟
به نظرتون ببرمش روانپزشک ؟ یه ماه دو ماه تحت نظر باشه
خیلی حرف از خودکشی می زنه
یه بار هم به صورت نمایشی تمام دستهاشو تیغ زده بود که کلی بردیمش دکتر پوست و کرم زدیم تا به حال اول برگشت
می ترسم از آینده ی دخترم
همیشه فکر می کنم به اینکه چقددددددددر سختی کشیدم تا تونستم کنار شوهرم و اذیت های خانواده ی شوهرم تحمل بیارم
آیا همچین دختری که بار اوردم چقدر می تونه دوام بیاره
پس فردا توی زندگی ای که قطعا هزار بالا و پایین داره این دختر ضعیف چه خواهد کرد؟
خدایا خودت کمک اش کن ای پناه بی کسان ....ای آگاه ...ای بینا ....
دخترم نماز نمی خونه ای کاش لااقل یه دستگیره ای مثه نماز توی زندگی ش داشت می دونستم دست به دست خدا بده کمک اش می کنه ولی اصلا توجهیی به مسائل دینی نداره کلن بی اعتناست
مثلا من و شوهرم نماز خون و اهل روضه و اهل دعا و غیره و غیره بودیم ....توی مشکلاتمون از نذر و نیازها و دعاها کمک می گرفتیم ولی دخترم هیچ اعتقادی به این مسائل نداره و خیلی احساس اعتماد به نفس کاذبی داره در مسائل ....
کمک ام کنید خواهش می کنم هر نظر و پیشنهادی دارید بهم بدید شاید راه گشای ما در این مشکلات بشه ....با تشکر