سلام
من 34 سالمه.سه تا بچه 16-9-ودوساله دارم .من تا وقتی که بچه هام تا سن سه چهارسالگی هستن میتونم بغلشون کنم و ببوسمشون ولی بعد اون دیگه نمیتونم و از این موضوع رنج میبرم لظفا کمکم کنین:54::54:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
من 34 سالمه.سه تا بچه 16-9-ودوساله دارم .من تا وقتی که بچه هام تا سن سه چهارسالگی هستن میتونم بغلشون کنم و ببوسمشون ولی بعد اون دیگه نمیتونم و از این موضوع رنج میبرم لظفا کمکم کنین:54::54:
درود بانو
خوب علتش چیه که بعد سه سالگی یا چهار سالگی نمیتونی بغلشون کنی و بوسشون کنی؟!!!!!!
نمیدونم.شاید به خاطر اینکه از بوس کردن بدم میاد.آدم وسواسی نیستم ولی کلن نمیتونم کسیا بغل کنم یا ببوسم.شاید به خاطر اینکه مامان خودمم اینجوری بوده.دخترم که 9 سالشه مدام میگه مامان تو چرا مارا بغل نمیکنی یا نمیبوسی.بعضی وقتا هم به زور میگن ما را ببوس یا من و میبوسن که من به صورت ناخودآگاه بوسشون و روی صورتم پاک میکنم
من خیلی مریضم نه؟؟؟؟:54:
نه این چه حرفیه خوب هرکسی یه عادتی داره مثلا من خودم از حمام میامب یرون اصلا دوست ندارم کسی بهم دست بزنه یا نزدیک بشه وسواسی نیستما ولی یکجوری میشم فرقی نداره حتی همسرم و دختر خودم حتی یک انگشت یا لمس کوچیک هم تا یه مدت باعث میشه اذیت بشم.
پدر یا مادر شما کاری که انجام می دادند درست نبوده که بخاطر فرهنگ اون زمان و نداشتن آگاهی بوده.
برای تغییر کردن نیاز به شجاعت دارید کم کم جلو برید سعی کن بیشتر ابراز عشق کلامی کنید وقت بیشتری را با فرزندانتان بگذرانید.تلاش خودت را انجام بده هیچ چیزی توی دنیا هیچوقت نمیتواند جای خالی یک مادر و عشقی که میتواند به فرزندش انتقال بدهد را پر کند.فقط باید یکم تلاشت را بیشتر بکنی اولاش خیلی سخته ولی بهتر میشی.
مثلا نوازشش کن باهاش حرف بزن بهش بگو چقدر برات مهمه و باارزشه و چقدر دوسش داری ولی مایوس نشو چون تاثیر بسیار زیاد و مثبت توی روحیه و شخصیت فرزندتان در دوران کودکی و بزرگسالیش داره :72:
دارم سعی خودما میکنم که بتونم این مشکل و از زندگیم حذف کنم ولی نیازمند کمک و پیشنهادات بیشتری هستم .نمیدونم چجوری شروع کنم حالا فعلا از حرف خوب زدن شروع کردم ولی هنوز جرات نزدیک شدن و بغل و بوسه را ندارم:54:واقعا وحشتناکه یه مادر نتونه بچه هاش و بغل کنه یا ببوسه.من حتی دیگرانم که میبینم که بچه های بزرگشون و بغل میکنن و نوازش میکنن و میبوسن چندشم میشه
تاپیکتون خیلی برام جالب بود میدونید چرا؟؟؟ چون دقیقا پدر و مادر منم اینطوری بودن من الانم مادرمو میبوسم بدش میاد زودی پاک میکنه مادرم همیشه میگه وقتی شماها بچه بودین نمیذاشتم هیچکس ببوستتون و هرکس اینکارو میکرد دعواشون میکردم اصلا مادرم به این قضیه مشهوره تو فامیل که به عمرش هیچ کسو نمیبوسه و به نظر خودشم کار خوبیم میکنه میگه بوسیدن چیه حیف پوست لطیف بچه نیست بخوای الودش کنی!!!!!!قطعا وقتی نمیبوسه بغلم نمیکنه و این از نظر مادرم به شدت عادیه
اما من همیشه بچه که بودم وقتی میدیدم کسی بچشو بوس میکنه حس بدی داشتم و حس میکردم که مادرم مارو دوس نداره که مارو نمیبوسه پس متوجه این قضیه باشید و هرطور شده این حسو از بین ببرید چون به راحتی این عادت غلط شما میتونه اثر بدی روی بچه هاتون داشته باشه
من که همیشه یکی از فانتزیای ذهنیم اینه یه بچه تپل سفید داشته باشم 24 ساعته بغلم باشه و هی بوسش کنمو گازش بگیرم ازونایی که دستاشون چین خورده روهم:311:
چه لذتی بالاتر از بوسیدن فرزند و چه ارامشی بالاتر از بغل گرفتن بچه هاتون ممکنه تو این دنیا وجود داشته باشه!!!!!!!!
این یه عادت بده که به نظرم باید ترکش کنید چون به نظرم هرچقدر عاشق بچه هاتون باشید اگر نتونید بروزش بدین بی فایدس
و اما یک نکته پزشکی
اگر چه از لحاظ پزشکی محیط دهان جزو الوده ترین محیط هاست و جالبه بدونید اب دهان معذرت میخوام از ادرار الوده تر هست و تعداد و تنوع باکتری های زیادی داره در حالیکه ادرار در افراد سالم عاری از هرگونه باکتری و میکروب هست پس بهتره بچه هارو ابدار :58: نبوسید مخصوصا کسانی که سابقه تبخال دارن بهتره تا سه سالگی بچه رو نبوسن چون نود درصد کودکان تا سه سالگی به این ویروس الوده میشن و اگر تا سه سالگی این ویروس وارد بدن نشه در سالهای بعدی احتمال امکان نهفته شدن ویروس در بدن کودک کم میشه
سلام فاطمه خانم:72:
به نظر من هم شما باید خیلی تدریجی شروع به بوسیدن و ابراز عاطفه نسبت به بچه هاتون بکنید.
خیلی هم به خودتون سخت نگیرید و انتظار نداشته باشید که یه روزه تغییر بکنید بلکه از تغییرات کوچیک شروع بکنید به مرور متوجه میشید که رفتارتون تغییر کرده.
حالا جالب اینه که که بگم مادر من بازم منو تو این سن و سال تقریبا هر روز بغل میکنه و میبوسه:311:
موفق باشید:72:
سلام.
من که فکر میکنم اگر با یک نفر ده ساعت حرف بزنی و درد و دل کنی، به اندازه ی دو دقیقه در سکوت در آغوش گرفتن آرامش بخش و تاثیرگذار نیست.
نمیدونم شاید من اینجوری حس میکنم. چون محبت رو بهتر منتقل میکنه.
میدونید من تفاوتش رو حس کردم. پدرم بسیار رسمی، خشک و جدی هستند. اصلا نمیشه باهاشون حرف زد. فقط دستور میدن و باید بهشون چشم گفت. بسیار با احساسن، ولی شدیدا هم مغرور هستند. و این که تحمل شنیدن کوچکترین مخالفتی ندارن از همین احساساتی بودن نمود پیدا میکنه. تا به حال هیچکدوم از خواهر برادرام رو در آغوش نگرفتن. فقط در حد روبوسی های تشریفاتی، بعد از دیداری طولانی. بچه ها هم بخوان احترام بذارن دستشون رو میبوسن. اما من از کودکی انقدر که در آغوش پدر بالیدم، در آغوش مادر نبالیدم. :311: البته خودم هم محبتم بیشتره، به نسبت بچه های دیگه پر رو تر هستم، یکم هم خودشیرین. (نشانه ی ته تغاری بودن و دختر بابا بودن):311:
مادرم دقیقا برعکس هستند. یکم غیر منطقی هستن ولی زود راه میان. همه ی بچه ها باهاش زیاد صحبت میکنیم. ساعت ها دوره داریم، شاید از برخی خواسته هامون ناراحت شه و مخالفت کنه، اما محاله به دل بچه هاش نه بگه. تشویقمون میکنه، جانبداریمون میکنه و واقعا میگم واسه بچه هاش با تمام دنیا میجنگه. اما دریغ از اینکه بچه هاشو بغل کنه! نمیدونم شاید در طول عمرم فقط دو سه بار انقدر خودمو لوس کردم و خوشمزه بازی در آوردم تا بی هوا بوسیدتم. :311:
اما در نتیجه به جرات میگم پدری که نمیتونم باهاش حرف بزنم و یه نظر دادن مقابلش با کلی ترس و لرزه تونسته محبت منو تامین کنه. مادرم که جز همدیگه همصحبتی نداریم و تنها تو یه خونه زندگی میکنیم با تمام لطف هاش تشنه ی یک بار در آغوش کشیدنشم.
اما پدرم همین چند روز پیش، دید به خاطر مسئله ای ناراحتم و با بغضی عمیق تو فکرم. فقط بهم اشاره داد بیا و آغوشش رو باز کرد، انگار بهشت رو بهم دادن، انگار آب سردی برآتش پریشانی فکرم ریختن. دوست داشتم توی آغوشش تمام میشدم. بدون هیچ حرفی. هم خودش آروم شد، هم من.
حالا یه ساعت قبلش مادرم میگفت غصه نخور، باید قوی باشی، باید بپذیری، تو شجاعی ...
میدونید در آغوش گرفتن و بوسیدن یک زبان همگانیه. دقیقا همون حرفیه که میخوای بشنوی. با هیچ چیز دیگری قابل جبران نیست.
من اصلا دوست ندارم یکی از خواب بیدارم کنه بگه بشین با هم حرف بزنیم، تو خوبی، تو بهترینی، اما وقتی پدرم صبح به خیال خودش یواشکی نوازشم میکنه و میبوستم و بعد از خونه میره، هرگز ناراحت نمیشم و برعکس روزم زیبا میشه. چون حسی هست که همیشه بهش احتیاج دارم. حتی سن و سال هم مهم نیست.
اما برای حل مشکلتون اگر وسواس هست باید عمل متضادش رو انجام بدین. فقط 9 دقیقه مقاومت میخواد تا آدم ترس و وسواسش از چیزی بریزه. اگه یک هفته متوالی ببوسیدشون قول میدم این وسواس حل میشه و تبدیل به کاری لذت بخش میشه.
من هیچوقت کشمش رو تو غذا دوست نداشتم چون نرمه تو دهن. تا اینکه یکبار فرصت تفتیشش رو نداشتم، تند تند بدون جویدنش غورت میدادم. اولش واقعا سخت بود، دفعه بعد دیدم نیازی به جدا کردنش ندارم. حالا که دیگه عاشقشم. :43:
اگه مشکل غروره، شما کارتون راحت تره، چون فرزندانتون تقاضا میدن، فقط یک بار کافیه این غرور کنار بره.
هر سنت شکنی نیاز به یه آغاز داره، ابتدا سخته و بعد کاملا طبیعی میشه.
بهتره بهش فکر نکنید و یکدفعه این کار رو انجام بدین. چون اگه بهش فکر کنید بیشتر میترسید و حساس میشین. از خودتون سوال نپرسید. چه جوری، کی ، با چه مقدمه ای... چون اگه فکر کنید ذهنتون عمل رو وحشتناک جلوه میده. به خودتون بگید این یک امر طبیعی هست و من این کار رو انجام میدم و دیگه هرگز با خودتون بحث نکنید. اگر استرس گرفتید بیشتر اصرار بورزید و طولانی تر ادامه بدین تا زمانی که حس کردید هیچ نیرویی شما رو پس نمیزنه و میتونید مجددا انجامش بدین. باید بهش غلبه کنید.
اگر این کارو نکنید هم خودتون و هم فرزندانتون رو از نعمت بزرگی محروم کردین. مخصوصا که فرزندان بزرگترتون شاهد محبتتون به فرزند دو ساله تون بودن و هستند. اونها نمیتونن این تبعیض رو درک کنند. مراقب احساس فرزندانتون باشید.
عشق آفرین واقعن از خوندن پست هات کیف میکنم :72: با این سن کمت عارف هستی ومتفکر:72::72:
انقدر خوب نوشتی که دلم میخواد بابات منم بغل کنه :311:چیه بغل میخوام دیگه :311: