اختلاف نفس گير دو تازه نفس بر سر حساسيت خانم بر روي دخالت خانواده
سلام
من چند ماهي هست كه ازدواج كردم و خانم هنوز ايران هست البته (سخت مشغول پروژه دكترا)
انشالله دوماه بعد مياد پيشم.
من خارج از كشور زندگي ميكنم و خداروشكر وضعيت زندگيم خوبه.
من و خانم نيمه سنتي-مدرن ازدواج كرديم.
يه مشكلاتي بهش خورديم كه تصميم گرفتيم با مطرح كردن اونها در همدردي بتونيم راه درست رو تشخيص بديم. من طي سالهاي زيادي كههمدردي رو دنبال كردم ميدونم كه واقعا مشاوره هاي خوبي دوستان و كارشناسان ميدهند.
مساله شماره يك) قبل ازدواج من و قبل حتي آشنايي من و خانمم ، خواهرم كه قصد خريد خونه نو داشت خونه كوچكي كه ساخته بودن رو قصد فروش داشت كه من به قيمتي كه خريدار داشت از خواهرم ميخريد ازش خريدم. وقتي خواستگاري هم رفتم به همسرم گفتم كه خونه دارم ولي چون خيلي سرم شلوغ بود فرصت نكردم خونه رو به نام خودم بكنم و همچنان به نام خواهرم هست. متاسفانه همسرم بارها سر اين مساله دعوا راه ميندازه كه چرا خونه به اسم خواهرته ، خونه شون رو تو پولشو دادي (درحالي كه من معامله كردم و مفت پول ندادم خونه خريدم)
يك نكته هم بگم كه با وجودي كه به همسرم هم گفتم اما متوجه نميشه. من به خواهرم خيلي اعتماد دارم. من تمام مخارج من براي رفتن به خارج رو خواهرم داد و حتي تو اين سالها يكبار هنوزم نگفته بهم كه اصلا بهش پس بدم. اگه اون نبود من پولي نداشتم كه بتونم به اينجا برسونم خودمو. من به همسرم ميگم ببين من هرچي دارم الان از كمك خواهرمه ولي انگار نه انگار.
خلاصه ايشون دعواهاي شديدي ميكنه كه چرا به اسم خواهرته ! درحالي كه من اصلا نتونستم برم ايران كه بخوام به اسم خودم كنم و اون دفه هم كه همش درگير مراسم بودم.
دوستان همسر من اين متن رو خواهد خوند چون من بهش گفتم اينجا افراد بي طرف نظر ميدن و ناشناس. لطفا بي طرف بگين حق با كيه !!
اينقد اذيت شدم كه ميخوام روز اول بام برسه ايران برم اين سند رو به نامم كنم.
جالبه كه خواهر من بهم زنگ ميزد كه حواست به خانمت باشه دختر خوبيه و ... اما اين خانم ما انكار خواهرم دشمن خونيش هست! ضمنا من يك خواهر دارم و يك برادر.
مساله شماره ٢: من سالهاي قبل پول ميفرستادم ايران و چون خودم حساب نداشتم به حساب خواهرم ميريختم. مشابه بالا ايران وقت نكردم برم حساب درست كنم و درگير ازدواج بودم. سر همين هم چه جنگ ها كه چرا پولهات تو حساب خواهرته . بنده خدا خواهرم واسم تا قرون آخرشو حساب ميكنه و بنده خدا مرتب حواسش هست كه سودها درست پرداخت بشه و ... حالا برم ايران روز اول تصميم گرفتم ١٠ تا حساب به نام خودم بزنم.
من همش به خانمم ميگم ببين خواهر من دزد نيست بنده خدا از چشمام بهش بيشتر اعتماددارم . باهاش بزرگ شدم،
خانم من فكر ميكنه من بايد تمام اعتمادم فقط و فقط به اون باشه.
مساله ٣: بنده خدا خواهر و برادرم كلي زحمت كشيدن بنده خداها بي منت دنبال مستاجر كه خونه رو كرايه بدن كه به نفعم بشه. تازه خونه رو هم تكميل كردن (نصب كولو و آبگومكن و ..) من به خانمم گفتم كه يه مستاجر پيدا شده . خانمم گفت من ميخوام ببينمش و گفتم وقتي اومدم ميريم ميبينم.
حالا مثل اينكه مستاجر پيداشده زودتر خواسته بره داخل و برادر من هم گفته اشكالي نداره. به من هم اطلاع دادن كه مستاجر احتمالا زودتر ميره داخل.
من اين خبر رو كه به خانمم گفتم اينقد سر و صدا كرد و خونوادم رو به دخالت متهم كرد و اينكه بايد من اول برم خونه رو ببينم و بعد اجاره بدن و چرا از من اجازه نگرفتن و من هيچكاره م و ... من بهش گفتم ببين خونواده من بنده خدا ها بي منت واسم يه كارايي كردن اينم جاي تشكرته!
بعدشم چون عصباني بودم گفتم تازه اين اموال قبل ازدواج منه ، مردم زنهاشون تو اموال بعد ازدواج اينقد دخالت نميكنن كه تو واسه اين كه قبل ازدواج خريدم ميكني! كه به دعوا كشيد...
يه نكته هم بگم : من واسه همسرم ١٠ ميليون پول فرستادم ايران كه پول توجيبيش باشه واسه اين چندماه تا بياد. بعد يك روز بهم گفت از سود اون پول واسه خودش النگو خريده. يك روز مامانشون مامانم رو ديدن و گفتن يه سري از جهيزيه خانم من رو فروخته و باهاش طلا خريده. خوب من عصباني شدم هم خانمم بهم راست نگفته (بعدا گفت ترسيدم عصباني بشي) هم اينكه اصلا كسي نظر من رو نپرسيده كه بفروشيم يا نه !
من اينو موقع بحث بالا به خانمم گفتم كه مگه اونجا شما از من اجازه گرفتين و ايشون گفت جهيزيه مال من نيست مال مامانم بوده !
مساله ٣) يك مشكل ديگه هم اينه كه خانم من فكر ميكنه مرداي ديگه خيلي با زنهاشون مهربون هستن و زنها مدير خونه هستن و ..... من هرچي بهش ميكم بابا بيا همدردي بخون تا واقعيت ها رو ببيني. من ايده آل نيستم اما خدايي به نظر خودم از خيلي ها بهترم. حالا جدا از حداقل تقيد ظاهري در خارج اهل هيچ خلاف ملافي نيستم. بهش ميگم ميدوني چقد ملت زنهاشون رو كتك ميزنن بعد ايشون جرئت داري بزن من بدتر ميزنم! ميگم بابا منظور منو بفهم نه ظاهر مطلب رو!
من درسته عصباني كه بشم كوتاه نميام ولي خودش مقصره عصبانيم ميكنه! بهش چند بار گفتم مثلا اون خونه رو ديگه بحث نكن باز مثل ديروز بحث ميكنه و عصباني ميكنه منو، البته من فحش نميدم ولي خوب مثلا بهش گفتم كه اون مال قبل ازدواج بوده و مال قبل ازدواج هم به تو ارتباطي نداره ! سر همين جمله آخر ايشون قهر كردن!
بهش ميگم تو قدر نميدوني! خدا هم قهرش خواهد اومد...
من امروز بهش گفتم ببين ماقراره خارج باشيم و من كارهامو وقتي ايران نيستم خونوادم انجام خواهند داد. و ايشون هم كه انكار با همچين چيزي نميتونن كنار بيان.
بهش ميگم ميخوام زمين بخرم و پيمانكار بگيرم با نظارت برادرم خونه بسازه ايشون ميگه نميخواد ديگه خود پيمانكار ميسازه!
من الان چندماه گذاشتم دكتراشو تموم كنه كلي هم كمكش كردم بهش ميگم خيلي نميذارن خانمشون درس بخونه ولي خوب من دارم تشويقت ميكنم واسه ٤ ماه واسش ١٠ تومان ريختم كه پول توجيبيش. وقتي از ايران اومدم همه مدارك و كارت پولم كه اونم توش ٣-٤ تومان بود رو دادم بهش .
[COLOR=rgba(0, 0, 0, 0.701961)]
[/COLOR]
من حدودا ٣٠ ساله و ايشون ٢٦ ساله هر دو دكترا هستيم.
واقعا ممنون ميشم خانمهاي متاهل تجربه ها و نظرشون رو بنويسن. قراره من جواب دوستان رو بدم خانمم بخونه.بي غرض راجع به اين مساله ها نظر بدين،
من به خانمم گفتم ببين اين بحث هايي كه ميكني تيشه به ريشه ميزنه و فقط اوقات خودت و من رو تلخ ميكني هيچ فايده هم نداره ولي تكرار ميكنه، وحشتناك به خواهرم حساسيت داره درحالي كه من اصلا نميفهمم.
اينم بگم كه خانمم جز همين بديش مشكل ديكه اي نداره و وقتايي كه نرماله خوبه ولي متاسفانه خيلي اين رفتار رو نشون ميده و من نميدونم چه كنم. به نظر من ، من يا خانواده م مقصر نيستم اونا دخالتي ندارن اصولا من آدمي نيستم كه كسي واسم تعيين تكليف كنه كه خونوادم بخوان دخالت كنن. اين مشكل حساب و سند خونه رو ايران برم درست ميكنم ولي مشكل من با تفكر خانمم هست. البته تا ببينيم نظر دوستان چيه و حق با كيه.
ببخشيد طولاني شد سپاسگزارم .