میخوام یه زن واقعی باشم. یک زن کامل یک انسان کامل
سلااااااامممممممم دوستان
من وقتی وارد تالار شدم که مشکلاتم سر ورود بیش هم حد همسرم به دنیای مجازی و ارتباطش با خانمها بود
خودم هم یه زور ناشناس باهاش چند بار چت کردم و بالاخره لو رفتم
همسرم من رو عضو گروهش کرد اصلا روحیه خوبی نداشتم خیلی باهم راحت بودن عز گروهش آومدم بیرون و کلا برنامه گوشیمو حذف کردم و سعی کردم دیگه تجسس نکنم و فکر بد هم نکنم
کتاب راز رو خوندم دوست دارم آرامش داشته باشم و این آرامش رو به دیگران هم بدم
در مورد دلشوره هام میخوام فکر نکنم
چند دقیقه پیش با همسرم حرف زدم دوباره گفت که از من نا امیدشده، نمیدونم چرا همش حرفای منو غر زدن میبینه
مثلا من دیده بودم که تو فضای مجازی به دختره گفته بود نیستی دلم تنگیده
دو سه بار پیشتر پرسیده بودم هیچی نگفت و من آخر گریه کردم
اما امشب گریه نکردم واقعن برام سوال بود ولی میگه تو منو نشناختی
تا چن سال میخوای هی بپرسی من هر چی مینویسم یا کامنت میزارم منظور واقعیم نیس شوخیع
گفتم آخه تو وقتی میای خونه هم مدام تو گوشی هستی گفت از فردا دیکه گوشیو خونه نمیارم میزارم تو ماشین که وسوسه نشم یا نصفه شب میرم
گفتم دوست ندارم نصفه شب بری
میگه این اسیریه و.وقت خودمه
گفتم گوشیتم بیار من دوست ندارم فک کنی اسیر گرفتم یا نمیخوام خوشیتو ببینم
اصلا اشتباه کردم
چون به یه دختره تو گروه که بودیم گفته بوذ خانمم نمیتونه خوشیمو ببینه و من به همین دلیل دوستش ندارم
چه کنم. انگ غر غرو بودنو بهم نزنه بتونم راحت حرفامو بزنم
متن زن بی خیالم خوندم جالب بود. ازتون میخوام راهکار بدین قوی شم
وابستش نباشم.