-
مشکلات و ناامیدی و درس!
سلام خدمت همه دوستان عزيز. اميدوارم به حق علي بن موسي الرضا(ع) حال همگي خوب باشه.من يه پسر 19 ساله هستم.
راستش از همون اول زندگي گرفتاري و نداري و حسرت و قرض همراهم بوده تا الان! اما شكر خدا ميگذرونم. راستش من سال پيش كنكور دادم و الانم يه رشته مهندسي روزانه داخل تهران ميخونم. اما راستش به رشت و دانشگاه علاقه ندارم و تصميم دارم انصراف بدم تا بتونم سال 95 كنكور بدم...حقيقتش من قبل از اينكه برم دانشگاه اصلاً تو جامعه نبودم و همش خونه پاي درس و بازي! پدر و مادرم هم به خاطر گرفتاري و مريضي زياد كاري به كارم نداشتن منم خوب تو همون مسير پيش رفتم. اين باعث شد تا وزنم خيلي زياد بشه و خلاصه تمام زندگيم بشه تمسخر ديگران. و چون وضع مالي درستي هم نبود نه يه باشگاه ميتونستم برم نه ورزشي چيزي... اينم گذشت تا رفتم دانشگاه و شروع كردم به لاغر كردن و تونستم طي 6 ماه با تلاش خودم 35 كيلو كم كنم! كلي استعداد دارم اما به خاطر مشكل مالي هيچ وقت نتوستم رشد کنم. براي گويندگي راديو قبول شدم اما چون براي مدرك پول ميخواستن بي خيال شدم. خودم به تنهايي و بدون حتي 1 جلسه كلاس زبان انگليسي و آلماني رو كامل خودم ياد گرفتم و تسلط كامل دارم و براي چند تا مجله هم كار نويسندگي و ترجمه انجام دادم.خلاصه با پس انداز و... چند تا كلاس رفتم و چند تا مدرك در زمينه حساب داري و نقشه برداري بگيرم... هم تونستم بگيرم تا بلكه جايي به دردم بخوره.حتی با یکی برای ازدواج صحبت کردم اما خوب منم اگه جای بنده خدا بودم خودم رو قبول نمیکردم و خلاصه قبول نکردن.
مشكل از كجا شروع شد؟ راستش من داشتم تو اينترنت گشت ميزدم تا رسيدم به يه مصاحبه با يكي از رتبه هاي برتر كنكور!! و اونجا ديدم كه ايشون نه تنها در يكي از بهترين مدارس درس خونده(كه من فقط در دوره راهنمايي مدرسم خوب بوده) بلكه پدر و مادرشون هر دو مهندس و تحصيل كرده بودن،خودشونم كلي مهارت مختلف داشتن و فرد مذهبي هستن و يكي از بهترين دانشگاه ها هم قبول شدن! خلاصه ايشون هر چي هستن كه آرزويه منه! دانشگاه خوب، وضع مالي خوب، پدر مادر سالم، مذهبي و...همين مسئله باعث شه يه هفته دست به سياه و سفيد نزنم و کلاً از زندگی و تلاش دست بکشم!! با خودم ميگم آخه چه طور يكي ميتونه اين همه چيز رو يه جا داشته بعد من بلكه تا چندين سال نتونم بهشون برسم؟؟ با فرض اينكه كنكور امسالو به بهترين نحو بدم، تازه ميرسم به جايي كه ايشون(و خيلي هاي ديگه) رسيده!(البته بدون فاكتور پول و بدبختي!) با خودم فكر ميكنم خوب چه فايده اين همه تلاش و گرفتاري؟؟!در حاليكه ايشون مثلاً فقط چند بار رفتن مشهد و ... بنده پول ندارم تا سر كوچه برم! يا مثلاً پدر و مادر سالم. يا علم و دانش. حتي من تا چند وقت پيش نماز و روزه هم نميگرفتم و چند وقتيه كه شروع كردم به نماز و روزه و حفظ قرآن. حالا اگه هر لحظه بزنه و بميرم(به هر حال مرگه ديگه دست خداست) يحتمل جام ته جهنمه! خلاصه نه از دنيا چيزي دیدم و نه از آخرت! نميدونم چقدر حرفام درسته يا اشتباهه. فكر نكنيد من فقط با خوندن اون مصاحبه اينطوري شدم نه قبلاً پيش ميومد همچين آدمايي ببينم و سست بشم ولي خودمو هرطوري بود دلداري ميدادم و به تلاش ادامه ميدادم اما اين يكي ديگه ضربه آخرو بهم زد و اصطلاحاً ناك اوت شدم ناجور!! ديگه مگه با اين همه مشكل چه قدر ميتونم تو اين مملكت برم جلو؟خلاصه گرفتاري و بدهي و ناراحتي خودم و پدر مادرم از يه طرف و شرايط موجود اين شرايط كلاً از زندگي نااميدم كرده. نميدونم چه طوري دوباره گذشته خودمو ببخشم و به تلاش ادامه بدم. به هر حال هر قدر تلاش كنم، چه قدر مگه ميتونم به همچون مقام هايي برسم و حتي اگه برسم اونا كلي با امكاناتشون ازم باز جلو افتادند. فکر میکنم خوب چرا باید اینهمه گرفتاری باشه و من حتی 1 دلخوشی نداشته باشم؟:54:
در هر حال اگه ماجراي منو خوندين و نظري، همدردي چيزي به ذهنتون رسيد که بلکه من یکم امیدوارم بشم بنده رو هم بي نسيب نذاريد اجرتون با امام رضا(ع).