علاقه ی دو پسر نوجوان

سلام من پسری 15 ساله هستم و سال قبل به پارکی در محل زندگیم رفتم اونجا یه پسری رو دیدم که در ابتدا برام مثله مردم عادی بود اما بعد از مدتی از رفتار و اعمالش واقعا خوشم اومد و نمیتونستم حتی یه روزم تحمل کنم که نبینمش در صورتیکه باهاش فقط یک بار حرف زدم ولی نمیدونم چرا خیلی دوستش دارم و فکر میکنم اونم منو دوست داره چون همیشه حس میکنم منو داره میبینه و نگاش که میکنم میبینم که به من زل زده حتی از دور یه حسی بهم میگه اونم منو دوست داره ولی نه به اندازه ی من کاراش انگار طوریه که ازم بدش نمیاد ولی نمیدونم چطور بهش نزدیک شم چون واقعا وقتی میبینمش سراپا استرس و دلشوره میگیرم و نمیتونم چیزی بهش بگم احساس میکنم خیلی شبیه منه .
خیلی دوست دارم باهاش دوست شم ولی نمیدونم از چه طریق واقعا داره این موضوع دیوونم میکنه واقعا دوستش دارم لطفا کمکم کنید و راه حل های فضایی ندید میخوام یجوری باشه که یا بهش نزدیک تر بشم یا اینکه کلا دیگه نسبت بهش حس خاصی نداشته باشم ممنون ♥

سلام
دوست عزیز این حسی که شما به این فرد پیدا کردید در آینده تاثیرات بزرگ و بدی در زندگی شما خواهد داشت، این نوعی عشق است که شما به آن دچار شدید، و این دوست داشتن به احتمال زیاد یک طرفه خواهد بود،اگر شرایط مراجعه به یک روانکاو خوب را دارید حتما مراجعه کنید
بنده فردی را دیدم که کاملا مشکل شما را داشت ولی از مشکل خودش اصلا شناختی نداشت و زندگیش تباه شد، شما این جمله "در صورتیکه باهاش فقط یک بار حرف زدم" را گفتید، اون فرد حتی باهاش حرف هم نزده بود و مثل شما فکر می کرد(فکر می کرد که اینم اونو دوست داره).آیا شما قیل این فرد هم، به فرد دیگری این حس را داشته اید؟ او پسر بوده است؟ شاید شما الان خواب طرف مقابلتان را هم می بینید و قلبتان با دیدنش از جا کنده می شود. فکر می کنم مقصودم را رساندم
دوست عزیزم مشکل شما در مراحل اولیه است ابتدا از مشکل خود شناخت کافی پیدا کنید و دنبال هموار کردن آن باشید...
وگرنه این مشکل دردآفرین خواهد بود.
اگر سوالی هم داشتید در خدمتم

- - - Updated - - -

سلام
دوست عزیز این حسی که شما به این فرد پیدا کردید در آینده تاثیرات بزرگ و بدی در زندگی شما خواهد داشت، این نوعی عشق است که شما به آن دچار شدید، و این دوست داشتن به احتمال زیاد یک طرفه خواهد بود،اگر شرایط مراجعه به یک روانکاو خوب را دارید حتما مراجعه کنید
بنده فردی را دیدم که کاملا مشکل شما را داشت ولی از مشکل خودش اصلا شناختی نداشت و زندگیش تباه شد، شما این جمله "در صورتیکه باهاش فقط یک بار حرف زدم" را گفتید، اون فرد حتی باهاش حرف هم نزده بود و مثل شما فکر می کرد(فکر می کرد که اینم اونو دوست داره).آیا شما قیل این فرد هم، به فرد دیگری این حس را داشته اید؟ او پسر بوده است؟ شاید شما الان خواب طرف مقابلتان را هم می بینید و قلبتان با دیدنش از جا کنده می شود. فکر می کنم مقصودم را رساندم
دوست عزیزم مشکل شما در مراحل اولیه است ابتدا از مشکل خود شناخت کافی پیدا کنید و دنبال هموار کردن آن باشید...
وگرنه این مشکل دردآفرین خواهد بود.
اگر سوالی هم داشتید در خدمتم

سلام ممنون از راهنماییتون من بار اولم نیست و قبلا هم از شخص دیگر که پسر هم بود خوشم اومد ولی اینبار خیلی طولانی شده خیلی ناراحتم واقعا حس بدی دارم در ضمن شرایط مراجعه به روانکاو رو اصلا ندارم.اصلا نمیتونم این حقیقت رو به خودم بقبولونم که منو دوست نداره و همش میخوام سمتش باشم به خاطر اون خیلی از تحصیل و زندگیم افتادم.
میخوام کلا خلاص شم و یه زندگی عادی داشته باشم لطفا کمکم کنیید در عذابم.....یه روز که پارک نمیرم عذاب وجدان مگیرم دقیقا حرفتون درسته و وقتی میبینمش قلبم از جا کنده میشه و هول میکنم نمیدونم چه رفتاری کنم....😞

سلام ممنون از راهنمایی تون بنده شرایط مراجعه به روانکاو رو ندارم و در اصل نمیتونم با خانودر میون بزارم و میخوام این موضوع حل بشه و خودم حلش کنم.
این پسر اولین پسری نیست که من از اون خوشم اومده ولی این بار خیلی طولانی شده و من واقعا از صبح تا شب بهش فکر میکنم دقیقا دیشب خوابشو دیدم و این چند روز هم تو پارک نیومده و من واقعا حالم اشفته هست چند بار گریه کردم به مدت طولانی از صبح تا خود شب فقط و فقط به اون فکر میکنم شده کل زندگیم و من نمیتونم کنترل کنم این وضعیت رو .درضمن اون اشخاصی که ازشون خوشم اومد هم پسر بودن.نمیدونم دیگه چیکار کنم از همه چی میترسم از تباه شدن زندگیم و درسم و خانوادم که دیگه هیچ کس رو غیر از اون تو ذهنم نمیارم نمیدونم چرا باید اینطوری باشه.
یه دلیلی هم پیدا کردم که نکنه دلیلش از ترشح نابجای هورمون ها باشه که باعث بوجود اومدن این وضعیت در من شده.
باز هم تاکید میکنم این موضوع می خوام شخصی حل بشه

- - - Updated - - -

سلام ممنون از راهنمایی تون بنده شرایط مراجعه به روانکاو رو ندارم و در اصل نمیتونم با خانودر میون بزارم و میخوام این موضوع حل بشه و خودم حلش کنم.
این پسر اولین پسری نیست که من از اون خوشم اومده ولی این بار خیلی طولانی شده و من واقعا از صبح تا شب بهش فکر میکنم دقیقا دیشب خوابشو دیدم و این چند روز هم تو پارک نیومده و من واقعا حالم اشفته هست چند بار گریه کردم به مدت طولانی از صبح تا خود شب فقط و فقط به اون فکر میکنم شده کل زندگیم و من نمیتونم کنترل کنم این وضعیت رو .درضمن اون اشخاصی که ازشون خوشم اومد هم پسر بودن.نمیدونم دیگه چیکار کنم از همه چی میترسم از تباه شدن زندگیم و درسم و خانوادم که دیگه هیچ کس رو غیر از اون تو ذهنم نمیارم نمیدونم چرا باید اینطوری باشه.
یه دلیلی هم پیدا کردم که نکنه دلیلش از ترشح نابجای هورمون ها باشه که باعث بوجود اومدن این وضعیت در من شده.
باز هم تاکید میکنم این موضوع می خوام شخصی حل بشه

سلام دوست عزیز
با توجه به این که این مساله ی پیش امده برای شما، مساله ای پیچیده است بنده تا فردا شب مطلبی را برای شما ارائه می دهم.
دلیل گذاشتن این پستم این بود که ما در حال پیگیری مسئله ی شما هستیم
و از بهترشدن احوالتان هیچ گاه نا امید نشوید

با سلام
مسئله ی پیش آمده ی برای شما بسیار دردناک است و اگر حل نشود دردناک تر خواهد شد، ولی راه هایی برای خلاصی از آن وجود دارد.
در سنی که شما قرار دارید تاثیر این اتفاق بر روی زندگی شما دو چندان خواهد شد، مشکل شما گونه ای است که کمتر کسی می تواند آن را درک کند. دوست عزیزم مسئله ای مشابه مسئله ی شما برای یکی از آشنایان من اتفاق افتاده بود، البته ایشون در سن سیزده سالگی بودند. در مدرسه ی راهنمایی ای که تحصیل می کرد از یک پسری خوشش می آید و فکر می کند آن پسر هم او را دوست دارد در حالی که اینها حتی دوست نبودند و فقط یکبار به هم سلام کرده بودند. به علت رویاپردازی این اتفاق برایش افتاده بود. و الان که نزدیک سی سال سن دارد زندگیش در نابودی و عصیان بوده است. من به شما اطمینان می دهم طرف مقابلتان همچین حسی را به شما ندارد، یکی از دلایلم این است که اگر او هم همچین حسی به شما داشت تمام تلاشش را می کرد تا بیاید و شما را ببیند! او او همیشه نظاره گر شما بود! عملکرد مغز شما باعث شده است که همچنین فکری بکنید.
در مورد تعادل هورمون ها از من احتمالش کم است که شما دچار مشکلی در این زمینه باشید ولی برای اطمینان می توانید آزمایشش را بدهید و خیالتان راحت شود.
در واقع به دلیل ضربات احساسی این مسئله برای شما پیش آمده است. مطمئنا شما انسانی بسیار احساسی هستید و در دوره ای از زندگیان دچار کمبود عاطفه شده اید که در افراد مختلف به دلایل مختلفی بروز می کند. مثلا دور بودن از خانواده یا بی مهری پدر و مادر
تنها راه حل این است که به او فکر نکنید و به این باور برسید که طرف مقابلتان اصلا اهمیتی به شما نمی دهد. چون اگر این مشکل ادامه پیدا کند شما در سن عقلی 15 به دام خواهید افتاد و دوره ی بلوغ عقلی شما دچار نقص خواهد شد. و با مسائل دردآوری روبرو خواهید شد.
از خود بپرسید چرا می خواهید به او برسید؟
وقتی به او رسیدید چه اتفاقی می افتد؟ و می خواهید چه کاری انجام دهید؟
چرا او را دوست دارید؟
زمانی که این سوالات را از خود بپرسید و به طور منطقی به آنها جواب دهید حل مشکلتان راحت تر خواهد شد.
این متن را بخوانید و نظر خود را اعلام کنید
بنده ان شاءالله به این وبسایت سر می زنم و پیگیر نظرات شما هستم، از خداوند بزرگ می خواهم مشکل شما حل شود وبه زندگی عادی خود برگردید و از این درد بی نهایت که بر نفس هایتان سنگینی می کند خلاصی یابید. خداوند با دردمندان است.
از دوستان دیگر نیز خواهشمندم نظرات خود را اعلام بدارند
ممنون

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط quafou

با سلام
مسئله ی پیش آمده ی برای شما بسیار دردناک است و اگر حل نشود دردناک تر خواهد شد، ولی راه هایی برای خلاصی از آن وجود دارد.
در سنی که شما قرار دارید تاثیر این اتفاق بر روی زندگی شما دو چندان خواهد شد، مشکل شما گونه ای است که کمتر کسی می تواند آن را درک کند. دوست عزیزم مسئله ای مشابه مسئله ی شما برای یکی از آشنایان من اتفاق افتاده بود، البته ایشون در سن سیزده سالگی بودند. در مدرسه ی راهنمایی ای که تحصیل می کرد از یک پسری خوشش می آید و فکر می کند آن پسر هم او را دوست دارد در حالی که اینها حتی دوست نبودند و فقط یکبار به هم سلام کرده بودند. به علت رویاپردازی این اتفاق برایش افتاده بود. و الان که نزدیک سی سال سن دارد زندگیش در نابودی و عصیان بوده است. من به شما اطمینان می دهم طرف مقابلتان همچین حسی را به شما ندارد، یکی از دلایلم این است که اگر او هم همچین حسی به شما داشت تمام تلاشش را می کرد تا بیاید و شما را ببیند! او او همیشه نظاره گر شما بود! عملکرد مغز شما باعث شده است که همچنین فکری بکنید.
در مورد تعادل هورمون ها از من احتمالش کم است که شما دچار مشکلی در این زمینه باشید ولی برای اطمینان می توانید آزمایشش را بدهید و خیالتان راحت شود.
در واقع به دلیل ضربات احساسی این مسئله برای شما پیش آمده است. مطمئنا شما انسانی بسیار احساسی هستید و در دوره ای از زندگیان دچار کمبود عاطفه شده اید که در افراد مختلف به دلایل مختلفی بروز می کند. مثلا دور بودن از خانواده یا بی مهری پدر و مادر
تنها راه حل این است که به او فکر نکنید و به این باور برسید که طرف مقابلتان اصلا اهمیتی به شما نمی دهد. چون اگر این مشکل ادامه پیدا کند شما در سن عقلی 15 به دام خواهید افتاد و دوره ی بلوغ عقلی شما دچار نقص خواهد شد. و با مسائل دردآوری روبرو خواهید شد.
از خود بپرسید چرا می خواهید به او برسید؟
وقتی به او رسیدید چه اتفاقی می افتد؟ و می خواهید چه کاری انجام دهید؟
چرا او را دوست دارید؟
زمانی که این سوالات را از خود بپرسید و به طور منطقی به آنها جواب دهید حل مشکلتان راحت تر خواهد شد.
این متن را بخوانید و نظر خود را اعلام کنید
بنده ان شاءالله به این وبسایت سر می زنم و پیگیر نظرات شما هستم، از خداوند بزرگ می خواهم مشکل شما حل شود وبه زندگی عادی خود برگردید و از این درد بی نهایت که بر نفس هایتان سنگینی می کند خلاصی یابید. خداوند با دردمندان است.
از دوستان دیگر نیز خواهشمندم نظرات خود را اعلام بدارند
ممنون

---

سلام دوست عزیز من یه مدت به نت دسترسی نداشتم و مشکلم رو هم داشتم و هنوز حل نشده بود تا متن پیام شما رو خوندم واقعا تاثیر گذار بود و یه دنیا ممنونم روی حرفاتون فکر میکنم و نتیجه رو بهتون اعلام میکنم اما تا همین لحظه من تو فکر اون بودم با اینکه چند وقته نمیبینمش تو پارک اما بازم هر روز به امید دیدنش به اونجا میرم تا شاید بیاد ولی با یکم استدلالاز حرفه تون دارم پی میبرم به این علاقه ی دروغی .یه دنیا تشکر بابت این دقت و پیگیریتون اجرتون با خدا از من که کاری ساخاه نیست.تو پیام بعدی نتیجه رو اعلام میکنم ممنون.