RE: من با خونوادم مشکل دارم.
حمیدا عزیز، این مشکل به هیچ وجه مختص شما نیست، مطمئن باش که تمام پدر و مادرها به نوعی در بعضی مسائل و یا حتی در اکثر مسائل به عدم تفاهم می رسن و همین امر باعث بروز بحث و اختلاف میشه، خوب این مسئله ای نیست که ذهن خلاق شما رو درگیر خودش بکنه. شما سعی کنید از تمام مشکلاتی که پدر و مادرتون داشتن درس بگیرید و شیوه بهتر زندگی کردن رو یاد بگیرین.
در مورد اینکه فکر می کنید مادرتون از شما متنفره، بهتون حق می دم، چون متاسفانه خیلی از پدر و مادرها شیوه برخورد و ارتباط برقرار کردن با فرزندان جوان و نوجوان خودشون رو نمی دونن، خیلی وقتها تفاوت سنی، تفاوت نوع دیدگاه ها، نوع زندگی و همچنین پیشرفتها در هر دوره ای باعث عدم درک متقابل میشه و پدر و مادرهایی که خودشون رو با توجه به این تغییرات به روز نکنن و جوان امروز رو با جوانی خودشون مقایسه کنن، در رابطه برقرار کردن به مشکل می خورن، البته اونها هم بی تقصیر هستن و این چیزیست که در هزاران هزار خانواده در حال وقوعه.. شاید اونها شرایط و یا حوصله تطبیق دادن خودشون با شما رو نداشته باشن پس شما که توانایی و انرژی زیادی دارید می تونید بهتر این قضیه رو درک کنید و در جهت بهبود رابطه خود بکوشید و یا اینکه زیاد سخت نگیرید و از وجود پر محبت پدر و مادرتون استفاده کنید..
در ضمن این رو به خاطر داشته باشید که اکثر کسانی که رتبه های خوب دانشگاه رو از آن خودشون کردن، کسانی بودن مثل شما با مشکلاتی مشابه به شما، فقط سعی کردن با فکر نکردن به مسائلی که حلش از عهده اونها خارجه و برنامه ریزی و تلاش به اون چیزی که می خوان برسن...
شما هم سعی کن مطمئن باش که موفق میشی و زیاد هم سخت نگیر..
:72:
RE: من با خونوادم مشکل دارم.
درود بر شما
به دهکده کوچک ما که به نور انسان های بزرگ ، وسعت گرفته است خوش آمدید .
.
.
اجازه هست خط به خط همه چیز را مرور کنیم ؟
.
.
من سال سوم دبیرستان هستم و تو تبریز زندگی می کنم .
- من هم محصل هستم و هم کار می کنم و توی تهران زندگی می کنم . ( خوشبختم )
پدرم 20 سال خدمت بازنشسته شد و در حال حاضر هم بیکاره .
- به سلامتی انشا الله سایه شان به همراه مادر بزرگوارتان بالای سر شما و دو برادر گل تان باشد .
از نظر مالی مشکل داریم تقریبا .
- مشکلات مالی این روزها ، دیگر مشکل به حساب نمی آید و تبدیل به یک مورد روزمرگی شده است که نباید این توهم را برای شما ایجاد کند که تنها شما و خانواده شما دچار این مورد هستید ( از شما چه پنهان ما هم داریم ....)
مادر و پدرم خیلی با هم سازگار نیستن و هر چند وقت یک بار با هم جنگ و جدل دارن .
- به وجود آمدن مشکلات و داد و بی داد هایی که در خانه به وجود می آید ، ریشه ای بسیار کهن دارد که به صورت روزمره با هم مرور می کنیم ( با اجازه )
- پدر بزرگوار شما بعد از 20 سال خدمت ، و 20 ضربدر 365 روز - صبح ها به بیرون از خانه می رفته و شب به خانه باز بر میگشته ( حال نمی توان توقع همان زمان ها را داشت )
پدر ها به عنوان بزرگ تر خانه و سرپرست خانه و کسی که موارد مالی به گردن اوست نمی تواند تحمل خیلی از مشکلات را داشته باشد .
مادرها هم به عنوان سرپرست خرج کنندگان و مصرف کنندگان نمی تواند برخی مشکلات را پذیرا باشد .
در مجموع برخورد این دو قطب بمب اتم ، نتیجه ای جز انفجار ندارد .
زنی که روز مرد را در رفتن به بیرون از خانه می دیده حال باید دقیقه به دقیقه مراقب او باشد که او همچون فرزندی خردسال بهانه نگیرد !
طوری که آرامش برای من نمی مونه .
- در کنار پدر و مادر بودن آیا آرامش نمی توان بیانش کرد ؟ آرامش را می توانید تعریف کنید ( خواهشا برای بنده از کلمات وو جملات شکلاتی استفاده نکنید ! )
علاوه بر اون فکر می کنم که مادرم خیلی از من خوشش نمیاد البته بعضی اوقات خیلی بهم محبت می کنه و بعضی اوقات حالت تنفر نسبت به من داره ( البته نمی گم من بی تقصیرم ) .
-( بله درست است اصلا تمامی مادران از دختران و پسران خود خوششان نمی آید ! جراید ! )
دوست عزیز اصلا این طور نیست توقع نداشته باشید بعد از انفجار بمب اتم ، ترکش هایش به شما برخورد نکند و موج انفجار به گوش نرسد !
پدرم هم که تا حدودی عصبیه .
- فکر میکنم دلیل عصابانیت را گفتم.....
دو تا برادر کوچیکتر دارم
- خدا حفظ شان کند
بعضی اوقات دلم می خواد یه فرصتی گیر بیاد که از این خونواده فرار کنم .
- همیشه می توان رفت ! اما کجا رفتن خیلی مهم تر است ! می دونید من چه تعبیری دارم ، ...... مهم نیست . فقط در این مورد کمی با عقل تصمیم بگیرید.
حالا من می خوام طوری درس بخونم که رتبه ی خوب بیارم و دانشگاه شریف قبول بشم با این اوضاع اصلا ثبات فکری ندارم . راهنمایی شما چیه ؟
- به نظر من شما روزانه با برنامه ریزی به هدف خودتان برسید که یقین داشته باشید همچنین خواهد شد .
شاید باورتون نشه ولی اوقاتی رو که با دوستام می گذرونم مخصوصا تو مدرسه خیلی بیشتر دوست دارم تا اوقاتی رو که تو خونوادم می گذرونم .
- تفریح و خوشگذرانی در کنار دوستان برای ساعاتی محدود بسیار لذت بخش است پس این کار را نیز در برنامه ریزی خود تعریف کنید .
.........
من از تمامی سخنان شما به مشکلی بر نخوردم .....
امیدوارم که موفق باشید ...
خداوند بزرگ مرتبه را هیچ گاه فراموش نکنید ....
RE: من با خونوادم مشکل دارم.
بسیار ممنون از هر دو دوست خوبم که راهنماییم کردن . من سعی می کنم خودم رو سازگار کنم با این مسایل ، از شما چه پنهون تا به حال که این مشاجرات رو بین مادر و پدرم دیدم برای زندگی آینده ی خودم درس های خوبی گرفتم ، در حال حاضر به خاطر نیاز مالی که دارم مشغول به کار شدم ( بازاریابی ) امیدوارم از عهدش بر بیام . سعی می کنم به نصیحت هاتون عمل کنم . از ابراز همدردی شما واقعا ممنونم .
یک سوال دیگر داشتم که البته شاید زیاد مرتبط با این موضوع نباشه ولی نمی خوام تعدد تاپیک ایجاد بشه :
من خیلی وقت میشه که خصوصیات همسر آینده ی خودم رو حتی اسم و تاریخ تولدش رو برای خودم نوشتم که دختری با این خصوصیات همسر آینده ی منه . چند روز پیش در ایستگاهی که برای مدرسه سوار ماشین می شم دختری رو دیدم که برای من خیلی جذاب بود . دیروز به طور کاملا اتفاقی متوجه شدم که اسم این دختر با اون اسمی که من در نظر گرفته بودم یکسانه . از طرفی می تونم بگم که تا الان میشه گفت اولین دختریه که به این شکل منو مجذوب خودش کرده . می خواستم بدونم نظر شما چیه که فعلا یه دوستی رو با هم ایجاد کنیم ؟
راستش در این رابطه باید عرض کنم که واقعا نیاز دارم با یک جنس مخالف رابطه ی دوستی و راحت داشته باشم . نمی دونم شاید این هم یکی از عقده هاییه که تو این خونواده برام ایجاد شده .
متشکرم
RE: من با خونوادم مشکل دارم.
حمیدای عزیز خوشحالم که داری به خودت کمک می کنی.
عزیزم در مورد قضیه جدیدی که مطرح کردی به نظر من بهتره دست نگه داری، خیلی خوبه که معیارهاتو برای انتخاب همسر نوشتی اما چند سال دیگه این معیارها کمی تغییر می کنه، پس عجله نکن، به خودت فرصت بده تا در زمانی مناسب با بهترین معیارها انتخاب کنی، تازه مگه قرار نیست که دانشگاه شریف قبول بشی؟ پس باید برنامه ریزی کنی تا به هدفت برسی، شاید اگه خودت رو درگیر یه رابطه بکنی نتونی اونطور که باید تلاش کنی و فکرت درگیر مسائل دیگه ای به جز درست میشه.
وقتی وارد دانشگاه بشی دیدت عوض میشه، دایره ارتباطاتت بیشتر میشه، سلیقه ات تغییر می کنه، شاید حتی دیگه اسمی که الان انتخاب کردی رو دوست نداشته باشی، پس صبر کن و به خودت فرصت بده.
امیدوارم در کاری که شروع کردی موفق بشی، برات آرزوی موفقیت می کنم..
راستی امسال کنکور داری یا سال بعد؟
:72:
RE: من با خونوادم مشکل دارم.
درود بر شما دوست عزیز
به خدمت شما عرض کنم که تمام موضوعاتی که ما بررسی می کنیم با کمک شما و دیگر دوستان اصلا قرار نیست که با یک یا دو پاسخ موضوع اتمام پذیرد . پس بهتره مخالف خودت رو با مواردی که واقعا اذیت کننده است مطرح کنید .
..........................
عزیز دلم شما در مود اسم همسر آینده خودت بسیار کار خوبی کردی که انتخاب کردی ، این نشان از آینده نگری شماست . حال من یک کار جالب تر کردم ، من به جای اسامی مورد علاقه ، اسامی که اصلا دوست ندارم رو یادداشت کردم !
.........................
شما در مسیر که انتخاب کردی هیچ وقت سعی نکن کسی رو وارد کنی که با ورودش هر دوی شما را به اذیت هایی که گاه شیرین و گاه تلخ است بکشانی .
دل مشغولی های خود را برای صرف انرژی در کار بکن . و به هدفت فکر کن .
.......................
در ضمن در مورد کار هم اصلا نگران نباش ، خداوند همیشه با شما خواهد بود .
فکر می کنم در مورد کار بتونم یک کمکی به شما دوست عزیز بکنم اگر تمایل داشتی به من خبر بده .
...................
موفق باشید عزیز
RE: من با خونوادم مشکل دارم.
سلام
باز هم از شما دو دوست عزیز ممنون
در مورد کنکور باید عرض کنم که سال آینده دارم امسال باید برای معدل خوب تو دیپلم تلاش کنم .
ببینید من الان نمی خوام به ازدواج فکر کنم ، تنها رفع یه نیاز درونیه ، چون واقعا حس می کنم که نیاز دارم با یه جنس مخالف رابطه داشته باشم . از یه لحاظ پدرم خیلی خوبه اون هم این که مسایل بلوغ و مردانگی و کلا این جور چیزا رو از اول بلوغ با من رو راست بوده و اعتماد من رو برای در میون گذاشتن این مسایل جلب کرده . اون مخالفتی نداره . حتی تشویقم هم می کنه چون بر این باوره که افرادی که قبل از ازدواج رابطه با جنس مخالف نداشتند بعد ها به مشکل برخوردند . شاید اینو بر اساس زندگی خودش هم می گه . علاوه بر اون یک نیاز در من داره روز به روز شدیدتر میشه که با یک جنس مخالف رابطه برقرار کنم . نمی دونم شاید به قول پدرم جاذبه ی جنسی باشه .
RE: من با خونوادم مشکل دارم.
عزیزم اینو می دونی که خانمها دوست ندارن دوستیشون بی هدف باشه؟ یعنی اگه به یه خانمی بگی که همینطوری واسه تجربه کردن می خوام باهات باشم خیلی بهش بر می خوره. کم پیش میاد با این قضیه کنار بیان چون هم شما و هم دختران هم سن شما در این سن بسیار احساساتی هستید.
باز هر طور خودت صلاح میدونی، اما به نظر من حتی کسب این تجربه رو بذار واسه یه چند سال دیگه، بذار واسه وقتی که بهتر بتونی رابطه و احساست رو کنترل کنی.
اینطور که نوشتی سال 89 کنکور داری، پس کاری کن که همون سال اول قبول بشی، البته من مطمئن هستم که قبول میشی چون راهتو مشخص کردی.
برات آرزوی نیک روزی می کنم و منتظر شنیدن موفقیت هات هستم...
:72:
RE: من با خونوادم مشکل دارم.
ممنون از لطفتون سعی می کنم راهم رو گم نکنم
RE: من با خونوادم مشکل دارم.
با امید موفقیت برای شما و زندگی شاد در کنار خونوادتون میخوام بگم قدر پدرو مادر رو بدون عزیز که بهترین دارایی هستن و هیچی جاشونو نمیگیره....
موفق باشد و شاد....................................