بعداز طلاقم افسرده شدم دلم یه همدم میخواد

سلام دوستان همدردری عزیز من 2 ماه از طلاقم میگذره 2 سال تو دادگاهها دویدم و واقعا مردم تا تونستم طلاقم رو بگیرم .یکم از شرایطم براتون میگم بعد از حال روحی ام خواهش میکنم دوستان اگر کسی میتونه راهنماییم کنه.

من چند روز وارد 28 سالگی شدم لیسانس حسابداری دارم با پدر و مادرم زندگی میکنم تو یک شرکت مشغول بکارم که همه تقریبا جریان زندگی رو میدونن.از نظر مالی مشکلی ندارم ماهیانه حدود 3 میلیون در امد دارم پس انداز خوبی تو بانک دارم بتازگی ماشین خریدم از نظر چهره هم اطرافیان میگن قشنگم و بخودمم میرسم پدر و مادرمم خوبن و تقریبا هوامو دارن باشگاه میرم ورزش میکنم حالا مشکلاتم :

هیچ چیزی خوشحالم نمی کنه همش ناراحتم از صبح که از خواب پا میشم سر درد وحشتناک دارم از صبح تا شب بهتون بگم 3-4 تا قرص مسکن میخورم از هیچ چیزی خوشحال نمیشم همش ناراحتم تو خودمم احساس پیری میکنم احساس شکست میکنم فکر میکنم زندگیم به آخر رسیده یه خواهر کوچکتر تز از خودمم حسادت میکنم وقتی به خودش میرسه باهاش بد رفتاری میکنم اصلا حوصله حرف زدن ا کسی رو ندارم همش پرخاش میکنم به همه دلم میخواد با یک نفر جنس مخالف البته آشنا بشم احساس کمبود دارم ولی نمیخوام این آدم هر کسی باشه ها دلم میخواد آدم خوبی باشه و مهربون باشه البته خیلی به این قضیه فکر میکنم شب و روز البته تو این چند وقته هم با هیچ مردی رابطه برقرار نکردم ولی دلم میخواد با یک نفر باشم دلم میخواد ازدواج کنم شاید بگید زوده چون 2 ماهه طلاق گرفتم ولی من 2 ساله که تنهام خیلی دلم میخواد شاد باشم پر انژی روحیه داشته باشم امیدوار باشم خوشحال باشم اما نمی تونم دارم دق میکنم تو رو خدا کمکم کنید که من چطوری از این وضعیت بیام بیرون ؟

سلام خوبید؟

فکر نمیکنید یه مقدار زوده؟ چون تازه طلاق گرفتین طبیعیه که احساس خلا داشته باشین
ولی اینطور که عجله دارین ممکنه از چاله به چاه بیافتین
باید خیلی مراقب باشین چون یه اشتباه دیگه میتونه نابودتون کنه
فعلا بهتر نیست وقتتون رو با کارهای دیگه پر کنین؟ مثلا کلاس های آموزشی یا هر زمینه ای که علاقه دارین
کمی هم وقتتون رو به دوستاتون اختصاص بدین اینطوری حالتون بهتر میشه و از این حال و هوا دور میشین تا انشالا در زمان مناسب و بدون عجله و با دقت برای زندگی آیندتون تصمیم بگیرین
به هر حال الان فکر نکنم زمان مناسبی باشه با توجه به التهابی که در نوشته تون هست اصلا تلاشی نکنین و فقط سعی کنین آروم بشین و طلاقتون رو پشت سر بزارین

حق داری ،مگه چقد میشه تنها بود،منم وضعیت تورو دارم بهت حق میدم

از ناوَکِ مُژگان ، چو دو صد تیر پرانی

بر دل بنشانی


چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی

وای از شبِ تارم


در بند و گرفتار ، بر آن ، سلسله مویم

از دیده رَه ِ ، کوی تو با ، اِشک بشویم

با حالِ نَزارم



سلام


تفسیر شعر :


غم و غصه ها را ، از دلت بنداز بیرون

مثل تیری که تو کمان هست – آن را رها کن

ولی نه به خودت !

آن را به گور قصه ها پرتاپ کن

پرده ها را کنار بکش – پنجره ها را باز کن – بزار باد صبا وارد خانه بشه

بزار پرتوی خورشید خانه را روشن کنه !


با خدا درد و دل کن

برو پارک ورزش – ماهی 2 بار کوه برو – سینما برو

همراه خانواده به آوای زمین لببیک بگو – به مسافرت برو

صفای باغ و چمن
دشت و کوهساران را
درود بگو



در جنگل ها قدم بزن
فریاد بزن
بگو :
من هنوز زنده ام

...........................................


یه بنده خدایی به من گفت ، خیلی افسرده ام – چی کار کنم ؟
بهش گفتم ، برو جنگل ماجراجویی
گفت : پول مسافرت را ندارم
گفتم پول نمی خواد که
باید جیگر داشته باشی
بنده خدا رفت
الان چند وقته ازش خبر ندارم
اگر رفتی
مواظب باش.



زمین کتابی است ، و ما واژه های آن ، که با هم ، داستان زندگی زمینیان را می نویسیم.


گذشته را به گور قصه ها پرتاپ کن
حال و آینده را بنویس


ببینم چطوری می نویسیا !


موفق باشی.

مینا جان هیچکس جز خودت نمی تونه کمکت کن با بداخلاقی و پرخاشگری و حسادت به خواهرت آنها رو خسته و دلزده و ناراحت می کنی. کمی از خودخواهی و مرثیه سرایی و دلسوزی بیجا برای خودت دست برداد تنها خودت می تونی افکار مزاحمو دور کنی مراقب باش با تصمیم گیریهای احساسی ار چاله به چاه نیفتی

مرسی دوستان عزیزم از همدردیتون من واقعا حالم بده خیلی احساس بدی دارم توی محل کارم همه میدونن من طلاق گرفتم حتی از جزییات زندگیم خبر دارن خیلی احساس حقارت میکنم احساس میکنم کوچیک شدم از همکارام خجالت میکشم بخاطر اون نامرد و بلاهایی که سرم اورده دلم نمیخواد از مدیرمون هم خوشم نمیاد اخلاقای خاصی دارن حقوقم خوبه فقط بخاطر همین موندم بنظرتون از کارم بیام بیرون برم یه جایی که کسی از گذشتم چیزی نمی دونه نظرتون چیه بچه ؟

خانم مینا دیروز یک پست گذاشته بودم که مدیر عزیز پاکش کردند!
من خودم هم در شرایط خوبی نیستم و دست کمی از شما ندارم اما از اونجا که توصیه برای دیگران همیشه راحت تره بذارید خدمتتون بگم که
شما اصلا نباید به تغییر کارتون فکر کنید بلکه باید بیشتر خودتونو مشغول کار کنید. این حس حقارت را از خودتون دور کنید و باور کنید مردم اونجوری که خودتون دارید خودتون را سرزنش میکنید شمارو سرزنش نمی کنند.
بخدا مردم این روزها اینقدر درگیر کار و زندگی خودشان هستند که وقت فکر کردن به دیگران را ندارند. اینقدر هم طلاق را برای خودتون امر ناپسند نکنید. خیلی از آدمها در حسرت همین یبار ازدواج هستند حالا نشد که نشد گور باباش.
برید کلاس رقص و ورزش ، من میرم شنا میکنم خیلی آرامش بخشه. فکر کنید هنوز مجرد هستید و اصلا ازدواج نکردید. یادتون باشه عمر میگذره پس هدرش ندهید و لذت ببرید. سعی کنید به طبیعت برید چون طبیعت آرامش بخشه. یکی از علایقتون را دنبال کنید. من میخوام یه تلسکوپ بخرم آسمونو نگاه کنم. هر کار که دوست دارید بکنید.
جنس مخالف هم فعلا فراموش کنید چون با این تفکرات الان شما رابطه موفقی از توش در نمیاد.
کاش این حرفارو یکی به من میزد.

خب به عنوان پیشنهاد اول اینکه رابطه خوبی با خانواده تون داشته باشید و احساساتتون رو با هم شریک باشید. در مورد کار هم اصل قضیه زیاد فرقی نمیکنه اگه این موقعیت کاری رو هم از دست بدید و فرضا اگه بتونید کار دیگه ای رو هم بدست بیارید باز بعد از مدتی همکارا از زندگیتون سردر میارن و تفاوت زیادی نمیکنه! خودتون رو با ورزش ها و کارهای جمعی سرگرم کنید. در مورد ازدواج مجدد هم اگه کسی خواست پیشنهاد بده حتما اول با خانواده مطرح کنید و به خودش هم بگید که همون اولش با خانوادتون صحبت کنه نه اینکه خام حرفاش شید و بعدم پشیمونی!!

سلام ممنون از اینکه جواب تاپیکم رو دادین آقای kaveh-r من باشگاه میرم ورزش هم میکنم اما بازم روحیه ام داغونه محل کارم هم از شون اضلا خوشم نمیاد همش میگم چرامن باید اینطوری بشم ؟ من 2 سال بود عروسی کرده بودم اما از این 2 سال یکسال و دو ماهش رو خونه پدرم بودم برای کارای طلاق هشت ماه باقیشم همش شوهرم کتکم زده بود و از خونه انداخته بودم بیرون و من میومدم خونه پدرم 1-2 ماه میموندم دوباره یک هفته خودم بر میگشتم خونش دوباره کتکم میزد روز از نو همسرم مشکل جنسی داشت اصلا بمن توجه نمیکرد فقط فیلم نگاه میکرد در واقع شاید رابطه من باهاش به تعداد انگشتای دست بوده و من اصلا نمیدونم هنوز دخترم یا نه ؟ بخاطر همین این برام خیلی سخت و درد آور همه به چشم زن مطلقه بهم نگاه میکنن خیلی غصه میخورم احساس پیری میکنم میخوام سعی کنم قوی باشم اما نمیتونم.

ماشالاه به شما! چه صبری داشتید بخدا
من تازه دو روز هست این فروم را پیدا کردم وقتی مشکلات خانمهای اینجارو میخونم بیشتر اعصابم خراب میشه. مقایسه میکنم با زن خودم میبینم واقعا چون هیچ مشکلی داره از بی مشکلی زندگیمو خراب کرد.
همینجا تاپیک زدم و شرح دادم ماجرای زندگیمو. برو خدارو شکر کن که چیزی زندگی نکردی. اگر خاطرات خوب داشته باشی بعد طلاق سخته شما هم که 6 ما خاطره بیشتر نداری اون هم کتک.
من 2 سال با زنم دوست بودم 5 سال ازدواج. 2.5 سالش زنم خوب بود، فرشته نبود اما من احساس خوشبختی داشتم تو اون زندگی. الان 2 سال و نیم هست خون به جگرم کرده.
شما باید زن منو ببینید بعد احتمالا همه چیز عوض میشه براتون. بی هیچ موردی میخواد جدا بشه و هر روز یه جنجال بپا میکنه. تا حالا از گل بالا تر بهش نگفتم. خونه براش خریدم 700 متر ماشین گذاشتم زیر پاش که همینجا هم همه حسرتش رو دارند بعد مثل گربه داره پنجول میکشه تو صورتم. اصلا انگار از آهنه هیچ حسی نداره انگار میخواد از نفر بغلی تو تاکسی جدا بشه. طلاق براش اینه
من موقعیتش را دارم و یکی بهترش رو میذارم جاش اما نمیخواستم زندگیم بپاشه.
شما برو یه لقمه بخور یه لقمه خدارو شکر کن که نجات پیدا کردی. مردی که دست بلند کنه رو زنش اصلا انسان نیست. حتی تو حیوانات هم هیچ حیوانی جفتش رو نمیزنه!
یه چیز دیگه هم بگم که تلقی شما از نگاه و فکر مردم در مورد خودتون واقعی نیست بلکه این نظر خود شماست.
یه مثال بزنم که متوجه بشید. اگر شما نصف روز تو خیابون باشید و بعد یکنفر به شما بگه که کفشهاتون لنگه به لنگه هست یا لباستون پاره هست، از اون لحظه احساس میکنید که همه دارن به شما نگاه میکنند در حالیکه قبلش همچین حسی نداشتید.
الان اگر یک مردی با شما خوش و بش کنه شما زود میذارید به حساب اینکه چون طلاق گرفتید این آدم اومده از شما سواستفاده کنه و ناراحت میشید اما همین برخورد زمانی که دختر بودید باعث خوشحالیتون میشد که چقد مورد توجه هستید با دست کم باعث ناراحتیتون نمیشد
از این پیله بیاید بیرون. نصف عدم رضایت شما از محل کارتون هم بخاطر همین فکراست. تاثیر بد میذاره.
دوست داشتی تو اون زندگی میموندی و هر روز کتک میخوردی؟!
اصلا هر موقع احساس کردی ناراحتی به یه نفر بگو یکم کتکت بزنه تا بفهمی از چه شری نجات پیدا کردی (شوخی بود البته)
افکار خودتو ننداز گردن مردم. برای آدم بیشعور زن متاهل و مطلقه و بیوه و دختر فرقی نداره.حالا خودت حساسی. خوش به حالت که خاطرات زیادی نداری. این خاطرات پدر آدمو در میارن. تو که راحتی