میخوایم عروسی کنیم کمکم کنید به استرسش غلبه کنم

بالاخره بعد سه سال میخوایم مرداد ماه عروسی کنیم‌ خیلی استرس دارم دلم میخواد مثل عقدموم خودم وشوهرم برنامه ریزی کنیم چون واقعا با وجود دویست نفر مهمون اونم توی خونه خودمون عقدمون عالی بود وبا برنانه پیش رفت اون وقت مادر شوهرم (خالم)دور بود تونستیم خوب تصمیم بگیریم تازه عقد خونه ما بود و هر تصمیمی گرفتیم خانوادم فقط اجرا میکردن ولی الان میترسم مادر شوهرم حتی راجه به کارت عروسی هم میخواد نظر خودش باشه البته من کارت برام زیاد مهم نیست ولی نظرای دیگش راجع به خونه کجا بگیریم و تالار و غذا وحتی شیرینی ومیوه منو عصبی میکنه.بعد هم میخواد تو تمام خریدای عروسی بامن بیاد تصورشو بکنید برا لباس عروس با مادر شوهرم که واقعا سلسقش با من متفاوته برم خرید.البته خوشبختانه فعلا کسی خبر نداره میخوایم عروسی کنیم بین من وشوهرمه تا فردا بریم تالار ببینیم تاریخشو قطعی کنیم چون قبلا هم یه تاریخ گفتیم وعروسی نکردیم الان میخوایم قطعی بشه شوهرم فعلا به مامانش نگفته.امروز خیلی با شوهرم راجع به برنامه ریزی حرف زدیم و من نظرامو گفتم وکه این کارا رو دوست دارم و دست اخر هرتصمیمی تو گرفتی من قبول میکنم و شوهرم خیلی خوشحال شد از طرز رفتارم ولی دردسرام از این به بعد شروع میشه
که مادر شوهرم باخبر میشه ومیخوا. نظرای خودشو به شوهرم القا کنه وبا گریه وزاری که ارزو دارم شوهرمو تحت فشار میذاره ومن هم ادم تندی هستم ودلم میخواد بعد از سه سال صبر به ارزوهام برسم البته من پلم میخوا. با کمترین خرج عروسیموم برگزار بشه که باز خلاف نظر مادر شوهرمه ومیگه اگه برا کار خیر قرض کنی زود قرضت داده میشه در صورتی که من دوست ندارم بعد عروسی غصه بدهکاری وولخرجیا رو بخورم.کمکم کنید تا نظرامو جوری به شوهرم بگم که ارجعیت داشته باشن

کسی جوابی نمیده خواهش میکنم یکی یه راهنمایی بکنه.امروز زنگ زدم مادر شوهرم(خالم) که رفته شهرستان خونه خالم وبهش گفتم که تالار رزرو کردیم چون شوهرم باهاش قهره البته از قبلش خبر رو از دختر داییم شنید ولی خودشو زد از اون راه گفت خبر نداشتم وبعد هم گفت نمیام عروسی چون بهم خبر ندادین و به یه بزرگتر نمیگید تا اینجاش که مشکل نداشتم عادت دارم به این رفتاراش اما قسمت بدش این بود که گفت یه خونه دوطبقه بگبرین که ما هم صاحب خونه وقت نداده با هم یه جا باشیم (مادر شوهرم با برادر شوهرم و دخترش زندگی میکنه که زنش رو طلاق داده وحالا یه دختر رو عقد کرده تا یه سال دیگه عروسی کنن)من هم فقط گفتم خونه دو طبقه پول
پیشش زیاده و بعد گفت بلاخره داره اجاره ها ارزون میشه.یعنه انتظار داره ما تو این وضعیت پول پیش یه خونه پوطبقه رو بدیم که بعد واسه برادر شوهرم مشکل پیش نیاد .بعد که گفتم گرونه گفت یه خونه بگیرید که حداقل جفت هم باشیم وای خدا اصلا نمیدونم چیکار کنم میخوام اول زندگیم مستقل باشم اگه مادر شوهرم ادمی بود که دخالت نمیکرد مهم نبود ولی حتی به چه وقت شب بخوابم وچه ساعتی بیدار بشم کار داره.خیلی غصه دارم.چه جور به شوهرم بگم نمیخوام نزدیک اونا خونه بگیرم‌.

با مهربونی و تو شرایط عشقولانه
دلیل اینکه کسی جواب نمیده پیش پا افتاده بودن قضیه ایه که بزاش تاپیک زدید
والا این چیزا که مشکل حساب نمیشه
ضمن اینکه میونه شوهرتم با مادرش شکرابه پس احتمال خیلی زیاد حرفتو گوش میده

خانمی حق داری.نباید بزاری کسی بیش از حد تو زندگیت دخالت کنه.دوری و دوستی.بزرگه .احترامش واجبه.ولی قراره یه روز تاریخی واست بشه.خودتون دو تا باید به سلیقه خودتون جشن بگیرین.سعی کن تا جایی که امکانشه با همسرت بدون اینکه کسی چیزی بفهمه کارا رو پیش ببرین و در آخر به بقیه بگین.اینجوری هم سلیقه خودته هم کدورتی بین تو و مادر شوهر و خالت پیش نمیاد.سعی کن این موضوع رو با شوهرت در میون بزاری که دوس داری خودتون دو تایی با هم بپسندین.قرار نیس که مادر شوهرت لباس عروسی بپوشه که میخواد تو این موضوع دخالت کنه.شوهرت به خوبی میتونه راهنماییت کنه.اول زندگی نزار بیش از حد تو همه کارات دخالت کنن که بدجور بد عادت میشن.انشاالله خوشبخت باشی عزیز دلم.
برای منم دعا کن .خیلی آشوبم.خیلییییییییی

مگر شما نمیگین مادر همسرتون دنبال مجلس پرهزینه هستند و شما برعکس! خب این یک نکته مثبت و منطقی برای شماست، شما در ظاهر نشون ندین که مخالف دخالت ایشون هستید ولی زمانی که سلیقه ایشون با سلیقه شما متفاوت بود و از طرفی دیدین که درخواستهاشون هزینه بر هست وباعث قرض گرفتن میشه به همسرتون بگین شما راضی به مقروض شدن ایشون نیستین و ترجیح میدین جشن ساده تری گرفته بشه.

مثلا درخصوص رزو تالار اگر دیدین ایشون تالار پرهزینه ای مدنظرشون هست شما بگین من هم خیلی دوست دارم عروسیم و در این تالار بگیرم ولی اصلا راضی به مقروض شدن همسرم نیستم بعد مطابق با سلیقه اتون تالار مدنظر خودتون و اعلام کنین.

در خصوص لباس عروس میتویین اگر دیدین سلیقه اتون با مادر شوهرتون یکی نیست ، و ازنظر قیمت هزینه بالاتر داره همین و بهانه کنید ولی اگر هم تفاوت آنچنانی نداشت میتونین از صاحب مزون یا فروشنده بخواین خودشون یک بهانه ای بیارند و لباس مدنظر شما و جلوی مادرشوهرتون بهتون معرفی کنند، خیلی راه هست برای اینکه نظر خودتون و اعلام کنین حتما نیازی به قهر و دلخوری هم نیست.

فقط باید کمی سیاست داشته باشید، اولا از الان ذهنیت منفی نسبت به سلیقه مادرشوهرتون نداشته یاشین شاید سلیقه اشون خوب باشه دوم اینکه قبول کنین که ایشون هم به عنوان یک مادر حق نظر دادن دارندهرچند حقشون نسبت به عروس وداماد کمتره ولی باز هم خانواده ها حق نظر دادن دارند بالاخره عروسی پسرشون یا دخترشون یا برادر یا خواهرشون هست ، پس بعضی جاها شما باز کوتاه بیاین .

بالاخره سعی کنین با سیاست و رعابت تعادل این مشکل و حل کنین.از این مشکلات همه زندگی ها دارند مستقل شدن این مشکلات هم داره ،از همینجا باید شروع کنید با موانعش روبرو بشین.

در خصوص خونه هم سعی کنین همسرتون و نسبت به حضور خانواده اشون حساس نکنین، بهشون بگید شما با خانواده ایشون مشکلی ندارین خیلیم خوشحال میشن باهاشون زندگی کنین ولی منتها شما ازدواج کردین تا از حمایت خانواده کمی دور بشین و مستقل بشین ، اگر قرار باشه از یک خونه با حامی های پدر و مادرتون وارد یک خونه دیگه بشین با حامی پدر و مادر دیگری که این نمیشه استقلال ، ازشون بخواین شرط استقلال و در زندگیتون رعایت کنند و خودشون بدون دلخوری این موضوع و حل کنند .

فقط یادتون باشه حرف مستقل شدن همیشه خوشی نداره ، کلی مشکل داره، مثلا اگر همسرتون با کمک مالی پدر و مادرشون یک خونه قراره براتون بگیرند حواستون باشه با این بهانه استقلال ممکنه این حمایت و از دست بدین، و حتی در مقابل حمایت مالی پدر و مادر خودتون هم ممکنه همسرتون قبول نکنند. بهرحال مستقل شدند سختی هایی هم داره و باید قبولشون کنین.

ولی اگر حمایت مالی از طرف خانواده ها نمیشین و انتظاری هم ندارین که بهانه ی خوبیست میتونین همین درخواست و از همسرتون داشته باشین.

سلام.سارا جون خدا بهت کمک کنه برات دعا میکنم.دختر بیخیال عزیزم من پدر شوهر ندارم وشوهرم خودش تنهاست وکسی حمایتش نمیکنه.ما تالار رو رزرو کردیم البته اونو هم شوهرم به خاطر خودش که همیشه دلش میخواست تو اون تالار عروسی کنه دیروز بحثمون شد من فقط بهش گفتم با مامانت میرم بیرون ولی روم نمیشه معطلش کنم وچندتا لباس عوض کنم وشوهرم عصبانی شد از اون گذشته شوهرم منت تالار رو هم سرم گذاشت روز قبلش برادرم گفت قهوه وچایی رو هزینش رو خودش میده شوهرم اولش حرفی نزد ولی بعد سر این موضوع هم با من دعوا کرد که من کمکی از خانوادت نخواستم ونمیخوام در صورتی که خانوادم تو این سه سال یک بار هم نگفتن عروسی رو چه جور برگزار کنه یا حتی وقتی این تالار رو رزرو کرد خانوادم بهش گفتن که بهتره خودش رو زیاد توی خرج نندازه.در ضمن مادر شوهرم فقط برای هزینه های خودشون میخواد زیاد خرج کنه وگرنه انتظار داره من ارزونترین وسیله ها رو انتخاب کنم .و از خیلی چیزا بگذرم.شوهرم خیلی داره به خانوادم مخصوصا یکی از برادرام که قبلا براش کار میکرد بی احترامی میکنه‌.الان تازه یادش افتاده که برادرم کم بهش حقوق میداده وهمش پشت سرش حرف میزنه‌.خستم از این اوضاع‌.