تابع خانوادم باشم یا خودم؟
سلام دوستان
من یکساله عقد کردم و انشالله تا چند ماه دیگه میرم سر خونه زندگیم
من مشکلی که دارم نمیتونم گاهی به اون چیزی که میخوام برسم
واضح تر میگم:
مادر من خیلی حساسه که هر جا میریم همه باهم باشیم یعنی من و همسرم و برادرم و همسرش و خانواده همسرش(چون با خانواده عروسمون رابطمون خیلی خوبه) البته خانواده همسرم هم دعوت میکنیم گاهی با ما میان گاهی نه
اما مشکل اینجاست که مادر من برای اینکه من و برادرم همیشه رابطه خوبمون حفظ بشه یا همسرامون هم همینطور میخواد هر مهمونی یا مراسمی هست ما دو تا حتما باهم باشیم
مثلا من و شوهرم قصد داشتیم هفته بعد بریم مشهد دنبال بلیط و هتل هم هستیم یعنی یجورایی قطعیه ،قرار بود پدر و مادر شوهرم هم بیان
یکی دو شب پیش مادرم با مادر عرومون حرف میزدن که آره هفته بعد بریم شمال یا بریم فلان جا ،مادر منم تاییدمیکردن .من گفتم که قراره من برم مشهد و از دو هفته پیش گفته بودم و این حرفا
مادر منم سریع جبهه گرفت که آره تو ما رو به اونا فروختی و کلی چیز گفت
منم تند رفتم اما از این حرفای مادرم خسته شدم
هرچی میشه میگه تو مارو فروختی و از ما فراری هستی ، اط خونه پدرت فراری هستی و اینا
خب من خیلی دوست دارم گاهی اوقات با شوهرم تنها باشم حاضرم هر شب با هم بریم بیرون و تنها باشیم اما همش کسی نگه باید بیای فلان جا چون ما میریم!!!!!!
کار من نادرسته؟
من دوست دارم گاهی با خانواده شوهرم برم اینور اونور اما بعضی وقتا منو منع میکنه
ما خانواده ای نبودیم که زیاد رفت و آمد داشته باشیم برای همین دلم میخواد همش با شوهرم بریم بیرون یا بریم دیدن مادر بزرگ پدر بزرگش
به نظرمن با این کارا سبک نمیشم میشم؟
من از الان همش نگران آینده هستم
نمیشه هر جا که مامانم اینا میخوانم برن منم باشم که
مادرم میگه هروقت رفتی سر خونه زندگیت تو اینجا بودی باید برادرت هم بیاد ،هروقت برادرت هم اینجا بود باید تو بیای
من از این اجبار بدم میاد
من برم خونه خودم دلم میخواد با شوهرم باشم حوصله ندارم هر شب هرشب هرموقع که کسی خواست برم مهمونی
من رو زمان و برنامه ریزی خیلی حساسم
از کارای یهویی بدم میاد
الان دوروزه با مامانم سنگین برخورد میکنم
خسته شدم از این حرفا
همش شخصیتم خورد میشه
این کارا باعث میشه بیشتر ازشون زده بشم و دور بشم
همش تو اتاق تنها میشم وقتی شوهرم نباشه
اصلا با خانوادم حرف نمیزنم
دلم میخواد زودتر برم
الان من در آینده چی کنم؟ همش هم میگم نکنه ناراحت بشن و سر خودم بیاد
اینکه من دلم میخواد با شوهرم تنها باشم یا دلم نمیخواد بعضی کار هارو انجام بدم بده؟
بگید من چی کنم؟
کجای کارم اشتباهه