ارتباط با کسی که به خواستگاریش رفتم
سلام
من 24 سالمه...دانشجوی سال آخرم:18:...شغل آزاد دارم ...خیلی وقته به دختر داییم علاقمندم و به امید اون شب و روز کار کردم و درس خوندم:43:...از ناحیه پدر و خونواده پشتوانه مالی ندارم و همین باعث میشد نتونم برم خواستگاریش...دختر داییم همسن خودمه طول کشید تا تونستم یه کم خودمو جمع و جور کنم و مامانمو فرستادم واسه خواستگاری...
داداش و خواهرام تا حدودی مخالف بودن سر اینکه درسم مونده و کارم زیاد درآمد نداره و خلاصه میگفتن زوده ولی دوست نداشتم از دستش بدم..:81:
مامانم رفت خواستگاریو بعد یکی دو روز فهمیدم خود دختر داییم جواب منفی داده...علتشم یکیش کارم بود و یکیش خواهرش که بزرگتره و از همسرش جدا شده!
خب دلایلش قانع کننده بود ولی خیلی ناراحت شدم...و به غرورم بر خورده بود:47:
تا اینکه بعد از چند روز داییم اومد خونمونو فهمیدم خودش خیلی راضیه و مثل اینکه باهاش بحثم کرده بودن...ولی من ازدواج از رو فشار و زورکی نمیخوام واسه همین دوباره چیزی نگفتیم..
تا اینکه بعد از حدود دوهفته دختر داییم خودش بهم پیام داد و گفت که من از همه لحاظ راضیم فقط مشکلم با کارته که دوست دارم کار دولتی داشته باشی و این حرفها...
خلاصه پیام دادن بر خلاف میل من شروع شد..:302:.تو این مدت که پیام دادیم بهش گفتم من شاید نتونم کار دولتی گیر بیارم اونوقت چی میشه؟! یه جورایی هم دوسم داره هم نمیتونه بااین قضیه(همون کارم) کنار بیاد...منم دوست ندارم ارتباطمون زیاد طول بکشه چون وقتی نمیدونم آیندمون چی میشه و اونم هنوز با کارم کنار نیومده نمیدونم مال هم هستیم یا نه پس نمیخوام زیاد طول بکشه!! و نگرانم... تو این مدت بارها تمومش کردیم ولی بازم نتونست طاقت بیاره و خودش دوباره شروع کرده...راستش نگران اونم هستم شاید تو این رابطه ضربه بخوره...
و یه چیز دیگه تو این مدت که ارتباط داشتیم من فهمیدم به این راحتی از پس مخارج بر نمیام و راستش کم آوردم میترسم، چون میدونم اونطور که میخوام نمیتونم همه چی واسش فراهم کنم.. و بااین ابراز علاقه بیش از حدش یه ذره دارم سرد میشم..و اینا منو میترسونه:sad::sad:
چیکار کنم خودش رابطشو کم کنه؟؟ چیکار کنم رابطمون قط شه بدون اینکه اون ضربه بخوره و اینجوری بهتر جفتمون تصمیم بگیریم...؟؟؟ ممنون میشم راهنماییم کنین؟