چه دلایلی وجود دارد که مرد احساس نگرانی کند از اینکه همسرش به خانه والدین خودش برود. غیر از دخالتهای خانواده چه دلایل دیگری وجود دارد. در حالی که ممکن است اصلا احساس بد یا سابقه بدی هم از آنان نداشته باشد.
نمایش نسخه قابل چاپ
چه دلایلی وجود دارد که مرد احساس نگرانی کند از اینکه همسرش به خانه والدین خودش برود. غیر از دخالتهای خانواده چه دلایل دیگری وجود دارد. در حالی که ممکن است اصلا احساس بد یا سابقه بدی هم از آنان نداشته باشد.
سلام ورده. خوش اومدی. بنظر من بعضی از آقایان چون احساس می کنند وقتی که خانومشان در خانه نیست در واقع در فکر انها هم نیست. دوم اینکه شاید بعضی از خانوم ها وقتی از خانه مادرشان بر می گردند رفتارشان تغییر می کند. سوم اینکه بعضی از مرد ها بد بین هستن و فکر می کنند زیاد رفتن خانوم ها به خانه مادرشان بخاطر دوری از انهاست. بنظرم شما بهتره با شوهرتان حرف بزنید و دلیل مخالفت او را جویا شوید.
سلام دوست عزیز
راستش من گفتم که ما هنوز ازدواج هم نکردیم و ایشان اصلا خانواده من را از نزدیک ندیده است و خوب هم نمیشناسد. یک جوان اروپایی که خانواده اش هم خوب از هم جداشده اند. خودش تنها زندگی میکند و تنها بزرگ شده و مذهب جعفری را هم خودش با عقل و فکر و مطالعه انتخاب کرده. این برای من عجیب بود که چرا ایشان به این مسئله حساسیت نشان داد.البته در مورد دلیل تنها زندگی کردنش هم جواب درستی به من نداد. ولی به عنوان یک انسان با ایمان و راستگو پذیرفته شده است.
البته من واقعا در مورد این آقا مستأصل شده ام. یعنی نمی فهمم چکار کنم. چطور سوالاتی را نباید از او به عنوان یک مرد بپرسم یا نه. آیا مردان کلا از سوال کردن خانما خوششون نمیاد؟ مشکل دیگر من خونسردی خانواده ام در مورد ازدواج دخترها است. من 29 سال سن دارم و خانواده ام هم سنتی هستند. شوهر خواهرم بیچاره بیش از یک سال دوندگی کرد و جواب نه هم شنید ولی بالاخره موفق شد. این آقا درسته که اصالتا شرقی است ولی از شرق جز خاطرات کودکی ندارد. تازه او مثل شوهر خواهرم کسی را در ایران ندارد که بخواهد دوندگی هم بکند و البته اصلا او چقدر این خونسردی و رسم ورسوم را میفهمد نمیدانم. ولی میدانم سعی میکند درک کند و بخاطر من فارسی را دارد یاد میگیرد و ظاهرا بااستعداد هم هست. من نمیدانم چکار کنم؟ آخر من هم احساس دارم هرچند هر دو محتاط و خوددار مکاتبه میکنیم ولی چقدر میشود این وضع را تحمل کرد؟ خیلی میترسم و خیلی به کمک نیاز دارم. از دوستانم عذر میخواهم که مطلب بی ربط به عنوان نوشتم ولی واقعا سردرگم شده ام. کمکم کنید.
سلام عزیزم. من در این مورد زیاد تجربه ندارم ولی می پرسم و به شما اطلاع میدم. بهتره از آقای مدیر کمک بگیرید. موفق باشی.
ممنونم ولی چجوری کمک بگیرم
نقاب عزیز من نمیدانم چجوری از شما بخاطر جوابتان تشکر کنم. راهنمایی کنید خوشحال میشوم
سلام بر ورده عزیز. خواهش می کنم من که کاری نمی کنم. ولی میشه بپرسم شما چطوری با هم اشنا شدید. ایشون چند سالشونه؟ آیا فقط در این زمینه با شما مخالفت می کند یا مشکلات دیگری هم با شما دارد. عقاید شما با هم یکی است؟ چرا شما هنوز با او ازدواج نکرده اید؟ آیا فقط خانواده مانع این کار است؟ در ضمن اصولا مرد ها دوست ندارند به آنها ایراد بگیرید و این نکته خیلی مهمه که تا وقتی مردی از شما راهنمایی نخواسته است او را راهنمایی یا کمک نکنید. من چند تفاوت مهم مردان و زنان را عرض می کنم.....1.به طور کلی زنان رابطه گرا هستند. بدون هدف خاصی حرف می زنند. پیوسته در بسط و توسعه رابطه با دیگران تلاش می کنند. 2.... مردان تا هدفی نداشته باشند با دیگران حرف نمی زنند و مسایل و مشکل های خود را بدون سروصدا یکی یکی حل می کنند. 3... آقایان کلی نگر هستند به مسایل کوچک زیاد اهمیت نم دهند. 4...... مرد به اشتباه فکر می کند که با حرف زدن در فکر حل مسله خود است و نیاز به کمک دارد در حالی که زن با حرف زدن دنبال کسب حمایت همسر خود است.. ورده شما می توانید اعتماد همسر تان را جلب کنید تا همسرشما بدون ترس و با خیال راحت با شما دردودل کند. وقتی همسرتون با شما صحبت می کنه خوب گوش کنید و زود از کوره در نروید. اما بنظر من چون همسر شما تنها زندگی کرده فکر او هم تنهایی رشد کرده یعنی وقتی شما در کنار دیگران هستید او احساس نگرانی دارد و احساس می کند شما در آن لحظه در فکر او نیستید و هزار تا فکر دیگه. البته به او حق بدهید چون تنها بوده. ولی شما بهتره به یک روان شناس مراجعه کنید و مشکلتونو بازگو کنید. اصلا نگران نباش با او صمیمی تر باش. همه چیز درست میشه. موفق باشی.
سلام نقاب عزیز
ایشان برای سفر زیارتی به ایران آمده بود که با همکلاسیهای من آشنا شد و از انها خواسته بود که معرفی کنند و در یک اردوی دو روزه ایشان مرا دید و بعد هم چون من سفر زیارتی خارجی داشتم با واسطه و اجازه خانواده ام خواستگاری کرد. هم مذهب و هم عقیده هستیم و خانواده ام هم مخالف نیستند فقط خونسردند علاوه بر این کار پدرم در خارج از ایران است و هر چندماهی به ایران میاید و خلاصه اینکه خواهر و برادرای من هم کشورهای مختلف زندگی میکنند و بالطبع مشکلات زیادی هم داریم و جمع و جور شدن شرایط خیلی زمان میبرد. و به ایشان هم تا نیامدن پدرم اجازه امدن به ایران را نداده ام.
از نظر شما ممنونم در ضمن اینکه کتب روانشناسی زیاد میخوانم ولی نگرانم که نکنه این ازدواج با مشکلاتی مواجه بشه و من داغون بشم.چون با تمام خوددار بودنم و عدم احساسی برخورد کردنم به ایشان علاقه و احترام زیادی قائلم هرچند که چهار سال از من کوچکتر است.
نگران نباشید. فقط کمی صبر کنید. چه جالب دوست دختر من هم سه سال از من بزرگتره. امیدوارم موفق بشوی جای نگرانی نیست به خدا توکل کنید. خدا یارت.