ازدواج خواهر کوچکم و مراعات نکردنش مایه عذابم شده
سلام من 33 سال دارم و دختر شاد و سرزنده ای هستم ولی میترسم که اینطو ر نمونم .خواهرم 27 سالشه پارسال با پسر عموم ازدواج کرد من خودم مقدمات ازدواجش را انجام دادم یعنی من باعث ازدواجشون شدم اون موقع با جون و دل این کارو انجام دادم الان یه ساله که عقدن و هنوز زندگی مشترکشون راشروع نکردن. و قبل عقد یه بار هم به خواهر و مامانم گفتم هفته ای دو شب بیاد خونه ما که من از لحاظ روحی و عاطفی اسیب نبینم .یه هفته بعد عقدشون شوهرش که اومده بود خونمون گفتم سختمه که روسری و لباس پوشیده بپوشم خیلی راحت گفت سختته از اتاقت نیا بیرون من یه بهونه ای میارم . توی این یه سال شوهر خواهرم تقریبا همیشه خونه ما بوده.شده که 20 شب پشت سر هم میاد و این منو اذیت میکنه من ازش بزرگترم بالاخره این شرایط واسم سخته من دوبارهم به مامانم گفت مامانم هم خیلی راضی نیست که اون هر شب اینجاست ولی کاری نمیکنه و حتی وقتی گفتم که به خواهرم بگه که شوهرش نیاد ولی اخرش به گریه من و قهر مامانم با من ختم شده خواهرم و مامانم میدونن که من ناراحت میشم که او هر شب میاد اینجا ولی به روی خودشون نمیارن وترجیح میدن که من این شرایط رو تحمل کنم و همه چیرو بریزم تو خودم ولی صدام در نیاد و بیشتر منو عذاب میده نباید کمی مراعات منو بکنن من واقعا اذیت میشم . حالا شما بگید که انتظار من بیجاست ؟ و من چطورب بفهمونم که از نظر روحی توی فشارم و شرایط منو درک کنن ؟ من که هر کاری ازم برمیومد واسشون کردم نباید کمی فکر من و دل من و احساس من باشن؟؟؟؟ اینجا خونه من هستش و من باید راحت باشم و شوهر خواهرم مهمونه ولی برعکس شده اون باید راحت باشه و من معذب .لطفا راهنماییم کنید . ممنون