بداخلاقی های پدرم و درجا زدن و منفی شدن من
دوستان همگی سلام
دختری هستم ۳۳ساله, لیسانسه و مشغول به یک کار نسبتا پردرامد
مادرم از دنیا رفته و پدرم وحشتناک بداخلاق و بهانه گیر است, از راههای مختلف سعی کردم رابطه ام را با او بهتر کنم ولی هیچ جوره نشد, ایشان هفتاد ساله, بیسواد و بازنشسته هستند.
خانه ما با جهنم فرق خاصی ندارد, همه به طرق مختلف سعی میکنیم کمتر درخانه باشیم
من اطمینان دارم که ازدواج تمام زندگی نیست, ممکن است نتیجه ای بدتر از این زندگی هم داشته باشد ولی واقعا هربار که جنجال پیش می اید انقدر ناراحت میشوم و سعی میکنم علت را ریشه یابی کنم و نتیجتا علاوه بر اصل موضوع نتیجه گیری میکنم که اگر ازدواج خوبی کرده بودم الان مجبور به تحمل این جهنم نبود و مضاعف حرص میخورم, الان هم تقریبا سه سالی هست که ابدا خواستگاری نداشتم
مدتی هست که ذهنم بسیار پریشان هست و تمرکز فکری ندارم, به لحاظ مالی شرایط اداره زندگی را دارم و به شدت دلم میخواهد مستقل شوم ولی حقیقتا از این کار و تمام تبعات ان میترسم, برفرض محال که پدرم راضی شدند, بحث امنیت هم کلی مرا میترساند, تا به حال دو دوره مستمر مشاوره هم رفتم و هربار حالم خوب شده ولی عملا در پنج سال گذشته زندگی هیچ حرکت مثبت و رو به جلویی نداشتم, گاهی که پدرم به منزل بستگانشان میروند و طولانی مدت می مانند حال من خوب میشود و کلی فکر و ایده جدید یرای زندگی پیدا میکنم ولی در بازگشت ایشان همه چیز به حالت اول برمی گردد
من الان واقعا باید چه کنم که علاوه بر اینکه اعصابم ارام شود نای حرکت به جلو داشته باشم چون ارام کردن روانم تمام انرژی مرا میگیرد