با سلام بسیار بسیار عالی و سپاس فراوان بخاطر ریز بین بودنتان
نقل قول:
سلام دوست عزیز.من تاپیک قبلی شما رو خوندم.یکی از دلایلی که به نظرم هم تاپیک قبلی شما و هم این زیاد کسی جواب نداده عدم توجه و دقت کافی در انتخاب عنوان موضوع شما باشه ..با انتخاب عناوین دیگه شاید بهتر دوستان نظر می دادند(خود واژه دوست دختر بار منفی داره و به نظرم بهتره تغییر بدید عنوان رو حتی ممکنه به علت این نام گذاری اشتباه تاپیکتون قفل بشه)
تغییر میدم اگه شما نظری دارید ممنون میشم برای عنوان.
نقل قول:
و همچنین بعضی موارد کلیدی(در هر دو تاپیک) کمتر اشاره کردید که من ازتون می پرسم.ولی واقعا موضوع شما بسیار مهم هستش و نباید ازش ساده گذشت.پس حتما با مشاوره پیش برید و اما بعد
من سعی میکنم کوچیکترین موضوع رو پاسخ بدم به همین خاطر ساده نمیگذرم و قراره همین کار هم بکنیم(مشاوره حضوری)
ا
نقل قول:
حتمالا اون خانم باید متولد 64 باشن و سال 87 سن 23 داشتند که کم نبوده بخوان احساسی عمل کنند با این حال من نمیدونم چجوی باعث شده که شما متوجه بشید این خانم عاشق ! یکی از دوستاتون شده و این خودش خیلی مهمه(ببنید ترم یک یکی از دخترای خوب دانشگامون البته اول که معلوم نبود خوبه یا نه ولی بعد ها فهمیدم واقعا دختر خوبی هستش این از یکی از پسرا همون ترم اول خوشش اومد معلوم نیست به کدوم یکی از دخترا گفته بود اونم به دوست پسرش و کل دانشگاه پیچید و.. ولی بعد ها واقعا میشد فهمید اون یک احساس زودگذر دخترانه در اون سن بود که مممکنه هر کسی درگیرش بشه ولی علنی نشه..ولی برای اون خانم علنی شد و خب به نظرم اون خانم مقصرنبود و شرایط این خانم مد نظر شما مشابه باشه ایرادی نداره و گر نه جای بحث داره ولی اون خانم هیچ وقت با اون پسر قرار نذاشت یا لااقل من متوجه نشدم و کلا پسره از دختره خوشش نمی اومد)
دقیقا آخرای 64
نه این توی دانشگاه فاش نشد و فهمیدن من هم بخاطر ارتباط نزدیکی بود که داشتیم و پسره همیشه میگفت خوشش نمیاد ولی من نظرم رو این خانم مثبت بود که ایشون واقعا خانم خوبی بود و هست
ولی اطمینان دارم که رابطه ای صورت نگرفته بود همیشه یکطرفه از سمت این خانم
نقل قول:
زمانی که این خانم ازدواج کردن..ایا اون موقع که ایشون میخواست ازدواج کنه شما واقعا به ایشون حسی برای ازدواج نداشتید؟
اون موقع من ایشونو دوست داشتم بعدا متوجه شدم که این حس دو طرفه بوده که دیگه دیر شده بود
ولی اضلا به ازدواج فکر نمیکردم فقط ایشونو به خاطر رفتارش دوست داشتم
نقل قول:
یا مثلا شما شرایطتتون طوری بود که میدونتسید اگه پیشنهاد بدید ممکنه جواب رد بشنوید؟واقعا دلیلش چی بود اون زمان که احساساتی تر بودید به نظرم تویو اون سن پیشنهاد ندادید؟
ای کاش پیشنهاد میدادم احتما 80 درصد قبول میکرد با دیدی که اونموقع داشتم
بعدش متوجه شدم ایشون از شخصیت من تو دانشگاه خوشش اومده که اینو چند جا عنوان کرده بود که فلانی همیشه سرش تو کار خودشه و خیلی به کارش اهمیت میده و ... (کار من اونموقع تدریس خصوصی و انجام پروژه بود برای گذران مخارجم) البته اون آقا همیشه نسبت به من حسادت میکرد اینو میگم بحث تعریف نیست بحث اینه که موضوع کامل تر شه به همین خاطر چند بار ارتباط ما قطع شد و بعدا به طور کامل کاتش کردم(به طور مثال پروژه ای رو که من از 0 تا 100 انجام میدادم ایشون به اسم خودش قلم میزد) حال بگذریم....
نقل قول:
هر ماه 500 کیلومتر راهو شما چرا می رید؟واسه این که یاشون یه دانشگاه د یگه کارشناسی میخونه ؟
من این راهو میرم دلیلش مشخصه با اینکه اینجا میتونم تو مرکز با خیلی های دیگه باشم و اینهمه هزینه نکنم برم ولی باز دوسش دارم و میرم
نقل قول:
بعدش فارغ بشه باز توی شهر خود شما هستند دیگه ؟
بله اگه فارغ التحصیل شه باید برگرده ولی من تهران زندگی میکنم....
نقل قول:
ببخشید شما گفتید ایشون گواهی داره از پزشک قانونی و... من میگم ایا واقعا اگه اون گواهی نبود و ایشون با همسرش ازدواج کرده بود (منظورمو امیدوارم متوجه شده باشید)یعنی دیگه شما فکر ازدواج با ایشون رو نمی کردید؟
خواهش میکنم, بله متوجه شدم, اونموقع شرایط باز هم متفاوتتر میشد یعنی رابطه ما ممکن بود باریک تر شه و این شاید از نظر من وابستگی منو چه جسمی چه روحی بیشتر میکرد...(امیدوارم منظورمو متوجه شده باشید)
نقل قول:
دوست من منظورت از خیلی ها که میگن ازدواج نکن دقیقا یعنی چند نفرو چه کسانی ؟
بعد یک سال و نیم و اولین دیدار ما وقتی برگشتم شب پیش پسر عموم بودم شخصی که 27 ساله با هم بودیم تقریبا تا کاردانی رو یه نیمکت نشستیم, حال و هوام بد بود که مجبور شدم قضیه رو بگم به ایشون
نقل قول:
می دونید این بحثو شما به کسی که باید میگفتید یعنی خانواده که بعد اشاره میکنم نگفتید و رفتید به کسانی گفتید که نباید می گفتید...هیچ لزومی نداشت دوستان و اطرافیان شما مطلع بشند که ایشون جدا شده و... قرار نیست که همه چی رو همه بفهمند...توصیه میکنم دیگه این قضیه رو به هر کی هر کی نگید...چون اگه با این خانم ازدواج کنید بعد ها ممکنه همین نگاه و رفتارهای بقیه هر چند ناخواسته سبب ناراحتی شما بشه.
دقیقا نکته ای که بارها بهش فکر کردم ولی تو نقل قول بالا توضیح دادم که چرا مثلا پسر عموم متوجه شد
نقل قول:
ضمنا دلیل اصلی طلاق هم مهمه ؟این که اون اقا زن بوده و مرد نبوده من متوجه نشدم یعنی رفتاری بوده یا جنسیتی ؟
جنسی, یعنی هیچ حسی به ایشون نداشته به خاطر مشکلات فیزیکی و ایشون بعد 5 ماه راهیه خونه خودشون میشه و همچنان موضوع رو به خونواده نمیگه بخاطر اینکه روش نشده و اشتباه هم کرده باید از همون اول میگفت
میشه گفت مجموعا 5 ماه اونجا بوده حالا بیشتر یا کمتر که طرف اصلا از مردانگی به دور بوده, داستان مفصله که از حوصله بحث خارجه ولی فکر کنم تا این حد موضوع جا افتاده باشه...
نقل قول:
ایا از نظر چهره تناسب دارید؟به نظرم دو سال سن تفاوتش اونم توی سن شما اصلا مهم نیست اگه هر دو به بلوغ فکری رسیده باشید...موضوع مهم این هست که چهره هاتون از نظر سن بهم بیاد و اینو باید خودتون تشخیص بدید...
دو سالو 5 ماه!!! من که موهام با سرعت نور داره میره:54: الکی مثلا من خیلی نگران موهامم
اینو توجه کرده بودم ولی تو عمقش نرفتم شاید ایشون یکم بیشتر نشون بده ولی اگه معیار سن من موهام باشه فکر کنم 32 میخوره بهم :54: الکی مثلا دپرس شدم ...
به خاطر دو موضوع شوخی و حاشیه ای عفو کنید.
نقل قول:
ایشون دقیقا چه مدته جدا شدند؟فکر کنم حداقال باید شش ماه تا یکسال از رابطه ی قبلی بگزره که بشه و ایشون بتونند بهتر انتخاب کنند...
دقیقا دو ماه یا شاید 3 ماه به صورت رسمی ولی از همون اوایل دیگه برنگشت چون نخواست و منم نذاشتم...
نقل قول:
دوست من به نظر راجب ازدواج ناموفق ایشون باید خانوادتون بدونند و با این شرایط اقدام کنید...
از این موضوع دو نفر اطلاع دارن یکی بالا اشاره کردم و دومی برادر بزرگم که فقط خواستم از تجربیاتش استفاده کنم
خونوادم هیچ مشکلی با سنش ندارن و میگن تفاوتی نداره و همه چیز به خودت مربوطه
نقل قول:
به نظر من اگه اون خانم به بلوغ کافی رسیده باشند بعد این که شما از ایشون خواستگاری کردید باید حتما براتون شرط می ذاشتند یا شادیم گذاشتند که همه چی رو به خانواده بگید و اونا دونسته عمل کنند...ایا اینو از شما خواستند؟؟
بله ایشون همون اول اسرار کرد که باید خونوادت بدونن و گفت اولین چیزی هم که پدر من تو مراسم رسمی میگه این موضوعه ولی من گفتم نه
میدونم که بعدا ممکنه کسی حرفی بزنه ولی برادر اسرار داشت که نیازی نیست و مردم هم بیکار نیستن بیان چیزی بگن اگر هم بگن برای اینکه که تو متوجه شی تو هم که میدونی پس زیاد بهش فکر نکن
نقل قول:
اگه نخواستند از شما به نظرم بهتره بیش تر تامل کنید...
خواستن ولی من موافق نیستم چون این مساله باید برای من مهم نباشه که نیست
نقل قول:
چون به هر حال یک روز خانواده شما از این موضوع مطلع میشند خدا نکنه از زبان کسی غیر خود شما هم باشه اون وقت کلی دل شکسته هم از شما و هم خانم و.. میشند و دودش توی چشم هر دوی شما میره...
نمیدونم
نقل قول:
به نظرم این ازدواج اگه قرا باشه انجام بشه باید با رضایت خانواده شما و دونستن همه ی شرایط خانم مثل شما انجام بشه و لاغیر..شما راجب این مضووع به جای این که نظر خیلی ها رو بپرسید باید اول نظر خانواده رو می پرسیدید...ضمنا شما با ایشون یک رابطه ی نزدیک برقرار کردید و حالا میخواید تازه جوانبو بسنجید در صورتی که بهتر بود قبلش اینا رو تحقیق و حل می کردید و بعدش اقدام می کردید هر چند الان هم دیر نشده
من به هر طریقی حرف اول و آخر و میزنم ولی نمیخوام پدرو مادرم از چیزی ناراحت بشن و نظر اونا هم کاملا مهمه ولی به نظرم تفکر بیشتر به ابن موضوع یعنی گمراهی بیشتر چیزی که مهمه پذیرفتن منه که اوکیم ...
نقل قول:
به هر حال ازدواج از روی دلسوزی هیچ فرجامی نداره... خوب تصمیم بگیرید با مشاوران سایت مخصوصا و بهترین تصمیم رو بگیرید...اگه صلاح نبود ازدواج کنید بهتره کلا رابطه قطع بشه یک حس بد بمونه تا خدایی ناکرده ازدواج کنید و بعدش ببنید ازدواج اشتباه بوده...
دلسوزی نیست آرامشو کارش حس میکنم
تقریبا نمیتونیم فکر کنیم که نیستیم تفکرش برامون سخته تا برسه به اینکه اجراش کنیم
نقل قول:
شما مثلا گفتید به برادرتون هم گفتید در صورتی که نیاز نبود برادرتون هم بدونه...فقط پدر و مادرتون کفایت می کرد ولی شما اتفاقا به همه گفتید چز پدر و مادرتون !!!!به نظرم بیش تر تامل کنید خود شما هم چرا این چنین رفتار کردید.
برادر بزرگم بوده یعنی تقریبا رئیس بعد پدرم البته نه پسر سالاری بخاطر اینکه هممون روش حساب میکنیم و من ارتباطم باهاش نزدیکه بهش گفتم اتفاقا دیشب که با هم میومدیم سمت تهران بهم گفت ای کاش تصمیمتو نهایی میکردی که مراسم اولیه رو تو این تعطیلات انجام بدیم و من بهش گفتم که طرفم میگه شرایطشو از لحاظ ذهنی ندارم و برادرم سریعا گفت که بخاطر نافرجامی گذشتش بوده بهتره بهش وقت بدی...
نقل قول:
و کلا نظر شخصی خودمو بگم....
تا همین جا هم کلی از نظراتت استفاده کردم ممنونم
نقل قول:
شما حق دارید دچار تردید باشید...ولی بدونید که شما قبل هر چیز بیاید ازدواج قبلی این خانم رو فراموش کنید...
تمام تلاشم همینه ولی انشاالله که ایشون هم بتونه کمک کنه
نقل قول:
و کل شرایطشون رو بسنجید و ببنید به درد هم می خورید یا نه... بعدش اون موقع حالا بیاید ازدواج ناموفق ایشون رو هم کنار شرایطشون بذارید شاید اون قدر ایشون محاسن داشته باشه که بازم شما به این نتیجه برسید ایشون واسه ازدواج باشما مناسب هستند...ولی ممکنه نه دچار تردید بشید و..
خیلی شخصیتش در برخورد با دیگران رو دوست دارم کاملا سنجیدس و امیدوارم همیشه اینجور باشه
نقل قول:
پس با روشی که گفتم عمل کنید و باید یه بار این موضوع رو برای خودتون بررسی کنید و برای همیشه فراموش کنید..یعنی هر حرفی و .. قراره واسه ازدواج قبلی اون خانم زده باشه الانه و اگه ازدواج کردید برای همیشه هر دو فراموش کنید... و خود شما نقش مهمی داردی اون خانم بهتر اینا رو فراموش کنه یا هی براش یاداوری کنید!
چشم به این موضوع فکر کردم و خواهم کرد و
از حسن توجه شما بسیار سپاسگذارم.
نقل قول:
ان شالله اگه صلاح هم هستید بهم برسید.
سوالی بود در خدمت هستم.با ارزوی موفقیت.
و همیشه هم از خدا همینو خواستم اگه ایشون قسمت منه تمومش کنم
سوال که..! برای ترغیب کردنش چی؟
چقدر زمان این وسط نیازه نمیخوام دیر شه؟ باید بهش وقت بدم یا باید تلاش کنم کل تفکرشو عوض کنم هر چند تا الان همینطور بوده ولی در آخر میگه همه از خداشونه به کسی که دوست دارن برسن ولی من میترسم....
نمیدونم ؟
پاسخ ها رو دادم اگه چیزی به ذهنتون میرسه یا باز سوالی هست من بیشتر پاسخ میدم
و از اینکه وقتتونو میذارید همفکری میکنید صمیمانه کمال تشکر رو دارم.
Thanks in advance.