-
عشق ما بيمار است
عاشقانهها همیشه زیبا هستند؛ نه به این دلیل که قصهای شیرین دارند و ما با شنیدن آن لذت میبریم
و غرق در رؤیا با آنها همذاتپنداری میکنیم؛ زیبا هستند از آن جهت که عشق واقعی برای هر کس، یک بار، در یک لحظه و در روزی خاص اتفاق میافتد و آن لحظههای ناب تکرارشدنی نیستند. اما گاهی با اینکه عاشقانه شروع میکنیم و شاعرانه زندگی میکنیم، قافیهها را خوب کنار هم نمیچینیم و همین، شعر و آهنگ زندگی ما را ناکوک میکند. اما میشود قافیهها را بار دیگر کنار هم چید و شعر زندگی را یک بار دیگر آهنگین کرد؛ اگر فراموش نکنیم روزی شعر زندگی را با هم سرودهایم... . در این شماره ابتدا نگاهی داریم به علائم بیمارشدن زندگی مشترک و سپس با راهکارهای درمان آن آشنا میشویم.
شکی نیست که هیچکدام از ما زندگی مشترک را به قصد جدایی آغاز نمیکنیم؛ حتی اگر گاهی به آن فکر کنیم و ته دلمان از فکر کردن به این موضوع بلرزد. اما همیشه اوضاع بر وفق مراد نیست و جر و بحثها شروع میشود و ما بدون اینکه بخواهیم، سر میخوریم و تا چشم باز میکنیم، میبینیم ته درهایم!
این ترمز بریدنها گاهی دست ما نیست اما فقط گاهی؛ با اين حال اغلب اوقات تقصیر خودمان است ولی هر دو به آن بیاعتنا هستیم و در واقع به علائم بیمارشدن زندگی مشترکمان حساسیت نشان نمیدهیم. شاید هم فکر میکنیم همه چیز خود به خود درست میشود و نیازی به تلاش برای رفع مشکل نیست.
اما این درست نقطهای است که باید هر دو حرکتی از خود نشان بدهیم تا طناب محبتمان پاره نشود و هر یک به سویی پرتاب نشویم. بنابراین نسبت به این علائم حساس باشیم:
علائم ازدواج بيمار
لجبازی و نه گفتنهای ما بیش از حد طبیعی است؛ فرقی هم نمیکند حرف طرف مقابل منطقی است یا نه.
روابط زناشویی حداقل است و اگر رابطهای هم اتفاق میافتد، روح و احساس ما را درگير نميكند.
نقاط مشترک به حداقل رسیده است.
عشق جای خود را به اجبار به در کنار هم بودن داده است. این اجبار هم ناشی از وجود فرزندان، عرف اجتماعی، نیازهای فردی و ضرورت رفع این نیازها توسط همسر، ناتوانی در تصمیمگیری برای جدایی، مهریه بالای همسر و هزار و یک دلیل دیگر است.
روح سومی در زندگی ما حاضر است. این موجود الزاما زن یا مرد واقعی دیگری نیست بلکه میتواند بهشکل علاقه یا یک «دلخوشی یا سرگرمی خاص» مثل ورزش، برنامه تلویزیون، فرزند، مطالعه غیرعادی، اشتیاق به بودن در کنار دوستان، کار و... باشد. مسائل و مشکلات و حتی درد دلهای خاص زن و شوهر به بیرون از منزل راه پیدا کرده و هيچكدام از ما ترسی از مخدوشکردن چهره طرف مقابل نداریم.
مقایسهکردن را شروع کردهایم و هر کدام از ما کمبودها و عیبهای طرف مقابل را جستوجو میکنیم و سعی میکنیم علاوه بر ایراد گرفتن از طرف مقابل، او را با دیگران مقایسه کنیم. بدتر اینکه این تفاوتها را هم به راحتی جلوی همسرمان بازگو میکنیم.
نفر سوم بهصورت واقعی وارد زندگی ما میشود. نشانه این ورود نیز بازگو کردن نظر شخص سوم است. مثلا به نظر خانم یا آقای فلانی، خانم یا آقای فلانی گفت و...
مانند گذشته از پاسخ گفتن به نیازهای همسرمان- هر نیازی که باشد- لذت نمیبریم و با انجام هر کاری احساس انجام وظیفه میکنیم.
ترجیح میدهیم برای انجام هر کاری به تنهایی اقدام کنیم.
زمانی که در منزل هستیم، احساس شادی، رضایت، آرامش و امنیت نمیکنیم و حسهایی مثل اسیر بودن، اجبار به انجام کارها، استثمار شدن، تباهشدن زندگی و... آزارمان میدهد. در واقع زندگی مشترک را مانعی برای پیشرفت و ترقی تصور میکنیم.
شاید براساس علائمی که به آن اشاره کردیم، ترمیم این رابطه شکست خورده یا در حال شکست، کار چندان آسانی نباشد؛ چون علائم نشان میدهد خانه از پایبست ویران است.
با اين حال، خانه میتواند ویران نشود؛ اگر فقط چند حرکت ساده و مهم را از همین حالا شروع کنیم:
پوستاندازی کنیم
اگر تصمیم اولیه زندگی ما - یعنی انتخاب همسفر زندگی - انتخاب درستی بوده باشد- که حتما هم هست- آنچه اکنون درگیر آن هستیم، ناشی از انتخاب نادرست نیست؛ دلیل آن، فرو رفتن در لاک دفاعی و پافشاری هر کدام از ما بر سر خواستهها و عقاید است؛ عقاید و خواسته هایی که پیش از این یا اصلا وجود نداشتهاند یا بودهاند و چندان مهم نبودهاند.
روانشناسان معتقدند مدتی پس از شروع زندگی مشترک یا حتی مدتها بعد از آن، برخی زوجها دچار اختلالات رفتاری ميشوند؛ اختلالاتي مثل خودمحوری، بیصبری، سرسختی و عدم انعطافپذیری، احساس ریاست و تلاش برای بهدستگرفتن اختیارات زندگی بهتنهایی، حسادت، خودبزرگبینی (به دلیل مقایسه ویژگیهای خود یا خانوادهشان با طرف مقابل) تعصب روی رفتارها یا عقاید خود یا بستگان، عدم گذشت و انعطافپذیری و... .
به این ترتیب مشکلات زندگی مشترک آغاز میشود مگر اينكه برای از بین بردن این حالتها یا بهتر بگوییم توفان اختلالات رفتاری تلاش کنیم و تغییر کنیم. یکی از بهترین شیوههای از بینبردن توفان اختلالات رفتاری، اصلاح فردی است. اما شکی نیست که خود ما این اختلالات را متوجه نمیشویم؛ بنابراین کافی است این حالتها و احساسها را برای روانپزشک، روانشناس یا مشاور تعریف کنیم و از آنها کمک بخواهیم. پس گام اول، تغییر و شروع این تغییر از خود است.
از زاویهای دیگر ببینیم
مثبتاندیشی، اولین شیوه تغییر دید ما به زندگی است. گام بعدی تعریف دوباره است؛ به این معنی که اهداف، خواستهها، برنامهها و... زندگی مشترکمان را بار دیگر تعریف کنیم. مثلا اگر دوست داشتیم بهخاطر مادر شدن کار مورد علاقهمان را کنار نگذاریم اما مجبور به انجام این کار شدیم، حالا که فرزند ما کمتر از قبل به ما نیاز دارد، بار دیگر کار مورد علاقهمان را شروع کنیم. از نگاهی دیگر، هیچگاه فکر نکنیم شرایطی که در آن قرار داریم یا قرار داشتهایم، تغییر نخواهد کرد. اگر یک بار دیگر زندگی و خواستههایمان را تعریف کنیم، حتما همه چیز به راحتی تغییر میکند.
بیصدا صحبت کنیم
علم روانشناسی میگوید اختلاف زوجها زمانی آغاز میشود که آنها نسبت به احساسهای هم کور و کر میشوند. از این لحظه به بعد حرفزدن هم نمیتواند این خلأ را پر کند. به عقیده روانشناسان، درواقع شرط اول شنیدن و درک کردن نیازهای طرف مقابل، برقراری ارتباط حسی بین زن و شوهر است.
پس از همین لحظه، «شنیدن در سکوت را آغاز کنیم. به رفتارها، عصبانیتها، حساسیتها، گریهها و سکوتهای طولانی و معنیدار همسرمان دقت کنیم. مطمئن باشیم آنچه را که باید، میبینیم و میشنویم. بعد از این مرحله آگاهی، صحبت کردن را شروع کنیم.
سومین را محو کنیم
حضور مهره سوم در زندگی مشترک - چه به صورت واقعی و چه به صورت مجازی - یکی دیگر از دلایل جدایی زوجهاست. خیلی از ما به محض اینکه احساس میکنیم موجود سومی - چه به صورت واقعی و چه خیالی - وارد زندگی مشترکمان شده است، عقبنشینی میکنیم اما این روش درستی نیست. به جای اینکه میدان را خالی کنیم یا با سؤالپیچ کردن همسرمان بدتر او را کلافه کنیم، حرکت کنیم.
هرازگاهی به محل کار همسرمان سر بزنیم؛ به این ترتیب، هم با شرایط کاری همسرمان آشنا میشویم و هم بعضی شک و تردیدهایمان برطرف میشود.
اگر همسرمان به سرگرمی خاصی علاقه دارد، با او همقدم شویم؛ مثلا به جای اینکه در تمام طول مدتی که او فوتبال تماشا میکند حرص بخوریم، در هیجان و شادی او شریک شویم.
اگر نفر سوم، زن یا مردی واقعی است، کنار نکشیم؛ با افراد آگاه مشورت کنیم و با مشورت و برنامهریزی همسرمان را به خانه بازگردانیم.
مسائل زندگی مشترکمان را برملا نکنیم تا طرف خطاکار بتواند روی بازگشت داشته باشد؛ با آبروریزی، فرصت بازگشت را از همسرمان میگیریم.
پیشقدم شویم
خیلی از ما بعد از گذشت مدتی از زندگی زناشویی، محبتکردن را فراموش میکنیم و همین فراموشی، زمینه بسیاری از اختلافهای ماست. بدتر اینکه بهتدریج محبت کردن را منت کشیدن فرض میکنیم و تازه وقتی که طرف مقابل محبتی میکند، شک میکنیم که جواب او را بدهیم یا نه! این افکار را فراموش کنیم و برای محبت کردن بار دیگر پیشقدم شویم.
و در نهایت اینکه هیچوقت و در هیچ شرایطی زندگی مشترکمان را فنا شده تصور نکنیم. هر حرکت و تلاشی، فرصتی برای بازگشت به روزهای طلاییای است که تصور میکنیم تمام شده است.
-
RE: عشق ما بيمار است
lord.hamed همراه سازنده ، چقدر مقاله آموزنده ای رو ارائه کردید.حالا یک سؤال؟
اگر در زندگی مشترک یک طرف عالم بر بیمار بودن عشق باشد و تمام تلاشش را در بهبود آن انجام دهد ولی طرف مقابل سرسختانه مقاومت کند و هیچگونه اعتقادی به بیماری عشق نداشته باشد و آن را اصول یک زندگی بداند چه باید کرد؟
به نظر من به مرور زمان آن طرف که به بیماری عشق واقف است یا دچار افسردگی خواهد شد؟ یا نسبت به این بیماری بی اهمیت می شود هر چند هیچ وقت نمی تواند بی تفاوت باشد و به قول فرهنگ ما می سوزد و می سازد.
-
RE: عشق ما بيمار است
ابتدا سلام .
سوخت وساز و به قول فرهنگ شما ، می سوزد و می سازد چون زیاد از سوختن به کار می رود در ابتدا به زوج های جوان توصیه می شود که احتیاط کنند که یک وقت آتش سوزی نشود !
خانم pone20 ، هیچ گاه کسی نمی خواهد که از بین خوب و بد ، بد را انتخاب کند و یا سخت را به جای آسان برگزیند . پس علت انتخاب این منفی ها و بیمار شدن ها عوامل داخلی است که وقتی مثل یک مار آرام ارام به دور افکار تاب می خورد دیگر بیماری را بر شخص تحمیل میکند و به او یاد می دهد که چگونه سر کند .
اما نمی توان گفت که درمان نمیشود ...... حرف شما هم متین است ، باید درمان شود و باید بخواهند تا درمان شود اما هر فعل خواستنی به عمل تبدیل نمی شود .
آیا شخص بیمار نمی خواهد خود را از این بند رها ببیند ؟؟؟؟
پس منتظر داروی لازم است و مسکن های مقطعی چارهای برای او نیست !
پس باید دنبال را ه چاره بود نه این که با استفاده از فرهنگ شما به سوخت و ساز بپردازد .
-
RE: عشق ما بيمار است
lord.hamed
البته شوخی بامزه ای بود.
ولی نگران نباشید در خانواده های مذهبی کپسول آتشنشانی هم هست!!!!(منظورم اعتقادات وایمانشان)می باشد.
آیا شخص بیمار نمی خواهد خود را از این بند رها ببیند ؟؟؟؟
فرمایش شما هم متین است، ولی همانطور گفتم به شرط اینکه طرفین بر بیمار بودن رابطه واقف باشند.
-
RE: عشق ما بيمار است
خواهش دارم ، اختیار دارید .
( هنگامی که ما انسان ها با آرامش و مهربانی و با چاشنی مزاح با همدیگر سخن می گوییم ، گویی حرف های طراوات دیگری دارد .)
درست است ، اما از زاویه دیگر هم می توان نگاه کرد . اگر من به کارهای اشتباه خو گرفته باشم حالا سد محکمی می خواهم که در جلوی بایستد و مرا به مسیری دیگر هدایت کند .
و اگر واقف نباشیم و به بیراه برویم ، برگشت راه آسانی نخواهد بود !
-
RE: عشق ما بيمار است
ولی جناب lORD.HAMED عضو سازنده
درست است که فرد به کارهای اشتباه خو گرفته اما با خواست و اراده خودش بوده است چرا که همواره همراهش مسیر درست را به او یادآوری می کرده است.
یعنی آن فرد همیشه این سد را در روبه روی خودش می دیده و متوجه ضرباتی هم که به این سد می زده بوده، حالا ما باید منتظر بمانیم، و ببینیم که این سد می شکند، یا او آرام می گیرد و مسیر درست را می پیماید.(یعنی فردی که از بیماری عشق آگاه است چون سدی در مقابل فرد دیگر ایستاده بوده و هست و برای درمان این بیماری تلاش می کند.)
ولی من از شناختی که ازپایه این سد دارم فکر نکنم حالا حالا تن به ویرانی بدهد.
-
RE: عشق ما بيمار است
گویی شما از چیزی از ؟؟؟؟؟؟ با خبرید و این موضوع شما را به آن سمت سوق می دهد !
فکر می کنم افکار خود را باز تر و مشکلات را روان تر بیان کنید بهتر باشد .
-
RE: عشق ما بيمار است
lORD.HAMED عضو سازنده
خیلی می بخشید، گفته های بنده بر می گردد به پاسخ قبلی.