-
پشیمانی از ازدواج
با سلام
من وهمسرم حدود هشت ماه است که عقد کردیم وحدود یک ماه قبل از این که با ایشون عقد کردم باهم در ارتباط بودیم وایشون به من خیلی ابرازه علاقه میکرد همین موضوع واینکه من قبل لز اایشان کسی در زندگیه من وجود نداشت که به من ابرازه علاقه کنه باعث شد با ایشون عقد کنم حالا که هشت ماه میگذره من واقعا میدونم که خیلی دوستم داره ومن هم دوستش دارن ولی از برخورداش خسته شدم وبه جدایی فکر میکنم ایشون خیلی زود عصبانی میشن واصلا اجتماعی نیستن برخلافه من که آدمه پرحرف و برونگرایی هستم فردی درون گرااست ووضعیته مالی خیلی خوبی هم نداره وسطح خانوادشون از ما پایینتره احساس مکنم هرروز به خاطره برخوردهایه خودش واینکه همیشخ کارهاش غلطه نمیتونم بهش تکیه کنم وخوشبختم نمیکنه وهرروزهم علاقم بهش کمتر میشه وروز به روزاز ازدواجم پشیمونتر میشم دیگه خسته شدم احساس میکنم گیر افتادم واین فرد اونی که میخاستم نیست چیکار کنم خاهش میکنم کمکم کنید
-
سلام دوست عزیز
از تحصیلات و سن و سال و شغل خودتون و همسرتون بیشتر بگید.
انقدر زود تصمیم نگیرید...زندگی بچه بازی نیست....قرار نیست دو نفر دقیقا عین هم باشن....همین اختلافاست که باعث تکامل میشه...اگر ایشون بخواد مثل شما پر حرف باشه که بعد از یه مدتی جفتتون مغز همدیگرو میخورید !!
شما مگه از روز اول از سطح خانوادشون خبر نداشتی؟ مگه از روز اول از وضعیت مالیش خبر نداشتی/؟
از کارهای غلطش بیشتر بگو برامون.....
شما دقیقا دنبال چه کسی هستی؟
-
ج
ممنون از پاسختون من نظرم در مورده جدایی قطعی نیست ولی گاهی انقدر احساسه عصبانیت وناامیدی میکنم که پیشه خودم میگم کاش میتونستم وشرایطش رو داشتم وجدا میشدم ولی به خاطره شرایطه خانوادم واینکه این آقا پسرعموم هستن یک مقدار سخت شده من خودم فوق لیسانس میخونم والان هنوز دانشجو هستم وهمسرم لیسانس داره اخلاقی که منو بیشتر از همه زجر میده بی مسئولیتیشه اینکه کارهایه بانکیش هم حتی به من میگه که انجام بدم اصلا خیلی غیره اجتماعیه برخورده درست و حسابی نداره انگار از پشته کوه اومده اصلا خیلی سرخورده شدم تازه خانوادش هم جدیدا خیلی دخالت میکنن تویه کارهامون
-
سلام مجدد
به جدایی به عنوان اخرین راه حل نگاه کن حتی اگر همه شرایطش مهیا باشه ....
من نمیدونم شما و همسرتون چند سالتونه ولی قطعا اوایل زندگی هنوز زن و مرد وظایفشون مشخص نیست و بهمدیگه تکیه میکنن (شاید کمی هم افراطی) اما کم کم که وظایف و حیطه ها مشخص بشه این مشکلات هم کم میشه....
شما باید کمک همسرت بکنی و ایشون هم متقابلا به شما اما طوری نباید باشه که همسر شما کاملا به شما تکیه کنه...یه زمانایی بهونه بیار و بگو مثلا امروز نمیتونم یا نمیرسم برم بانک....به خواسته های این چنینی مدام نباید بها داد چرا که همسرت رو بی مسئولیت میکنه....یه زمانی همسر شما سرش شلوغه و نمیرسه کاری رو انجام بده .اون موقع وظیفه شماست که یاریش کنی...
طاهره جان
تا وقتی تتمه ها (حتی به صورت جزیی) فکرت پیش طلاقه باشه و بگی کاش و .....مطمئن باش هیچ کاری برای زندگیت نمیتونی بکنی.پس اگر واقعا میخواهی زندگی کنی الان فکر طلاق رو بریز دور و خودت با درایتت زندگیتو بساز....
مثلا فکر میکنی اگر جدا شدی و پس فردا با یکی دیگه ازدواج کردی اون اقا صد در صد مسئولیت پذیره ؟!
شما باهم فامیل نزدیک هستین....در این همه سال و اون دروانی که باهم بودین چرا این چیزا رو متوجه نشدی ؟
همش بستگی به خودت داره که ایا میخوای زندگی کنی یا نه ..برای شروع اصلاح زندگیت باید فکر مسموم طلاق رو بریزی دور تا بذاره فکرت کار کنه....
-
طاهره جان این آقا پسرعموت بوده و هشت ماه هم با هم در ارتباط بودید و نتونستی تشخیص بدی که آداب اجتماعی بلد نیست و مسئولیت پذیریش ضعیفه و وضع مالی خودش و خونوادش پایینه؟؟؟؟؟!!!!!!:162:عجب!!!!!!!!!!! پس دوره آشناییتون واسه چی بوده؟یادمه یه استاد داشتیم که میگفت دوره آشنایی واسه این نیستش که با هم برید سینما و فقط چیپس و پفک بخورید حین این چیپس و پفک خوردنا سعی کنید زیر و بم شخصیت همدیگه رو هم بشناسید.تازه میفهمم بنده خدا منظورش چی بوده.
به نظر من فعلا قضیه جدایی رو بذار کنار .بیا یه بار با تمام توانت تلاشتو بکن تا بعدا حسرت نخوری که ای کاش این کارو میکردم اون کارو میکردم.
یه روز که همسرت حوصله داره و وقتش آزاده بگو میخوام باهات صحبت کنم.بگو میخوام رابطمون بهتر از این بشه.اینم مستلزم اینه که من و تو عیبای همو بدونیم تا با اصلاح اونا رابطمون هم بهتر بشه.
بگو خب تو اول عیبای منو بگو بعد که اون حرفاشو زد و شما هم سعی میکنی که اصلاح پذیراشو اصلاح کنی.حالا نوبت شماست.اولش یکم از خوبیای همسرت بگو و بهش بگو که به خاطر این خوبیاشه که دوسش داری.(طاهره نگو که خصلت خوب نداره که باورم نمیشه چون بدترین آدما هم حتما یکی دو تا خصلت خوب دارن)
بعدش بشین خیلی محترمانه و طوریکه غرورش نشکنه ایراداتشو بگو مثلا همین که میگی آداب اجتماعیش ضعیفه منظورت چیه؟مثلا شوهر دوستم همیشه جلوتر از خانمش راه میرفت و جلوتر از اون وارد فروشگاه یا مغازه میشد ولی دوستم با ملاطفت بهش گفت عزیزم بهتره که آقا پشت سر خانمش وارد بشه تا حس حامی داشتن به خانم دست بده.این میشه یه اصلاح رفتار.شما هم سعی کن این جوری و با سیاست عمل کنی.
در مورد وضعیت مالیشون چیزی به ذهنم نمیرسه.مگه اینکه بخوان شغل دومی چیزی دست و پا کنن(البته اگه اونم امکانش باشه) یا اینکه شما توقعاتتون رو بیارید پایین.
موفق باشی دوستم:72:
-
من اینها رو که خوندم واقعا تعجب کردم ولی میدونم راه حلتون چیه. اگر دلیل ازدواجتون خوب بودن خواستگارتون یا اصرار های بقیه و ... بوده و خودتون هنوز در اون موقع،نیاز به ازدواج رو در خودتون احساس نکرده بودید (منظورم فقط نیاز جنسی نیست)، خیلی باید تلاش کنید تا این مشکلات رفع بشه.
من بهتون پیشنهاد میکنم خانواده موفق دکتر شاهین فرهنگ رو گوش بدید. یا سی دی هایش رو تهیه کنید یا از اینترنت دانلودش کنید. خییییلی شما رو توی زندگی جلو می اندازه و کمکتون میکنه
من یه حدس در مورد شما زدم که البته ممکنه درست نباشه و اون حدس اینه که شما یک ازدواج زود هنگام داشتید. یعنی ازدواج در سن کم.اگر اینطور باشه پس این حالات و اتفاقات الانتون میتونه کاملا طبیعی باشه.سریع دنبال برطرف کردنشون باشید وگرنه همین چیزها تبدیل به مسایل بزرگ و غیر قابل حلی میشن
-
با سلام خدمته همه دوستان .به نظر بنده اگه عشق تو زندگيه زناشويي وجود داشته باشه.هيچ موقع شما با داشتن مشکلاتي به اين کوچيکي صحبت از جدايي نميکنيد.برگردين به اون روزهايي که بهش جواب بله دادين ببينيد دليلش چي بوده....