علاقه دارم - علاقه داره - اما به من بی توجهی میکنه
سلام خسته نباشید
من دانشجو هستم
عاشق یه دختر دانشجویی شدم
دختر با حجاب و بسیار مودب و با اخلاقی هست و یکی دوبار هم تو نماز جماعت دانشگاه دیدمش ناخواسته چون دانشگاه ما زیاد بزرگ نیست و یه جورایی همه همدیگه رو میشناسن
ترم یک من باهاش صحبت کردم و بعد از گذشت 2 هفته از شروع کلاس ها بهش ابراز علاقه کردم
خیلی تحویل گرفت منو و می خندید و یه جورایی بدش نیومده بود که خوشش هم اومده بود
با اینکه میگم دختره آبان ماهی بود و خیلی هم با اعتمادبه نفس بالا و یه جورایی هم مغرور .
اون تو پاگرد طبقه ی سوم دانشگاه
شاید 15 دقیقه ای صحبت کردیم
در مورد درس هامون - سنم - ماشین پرایدی که داشتم و خانواده ی مذهبی م و خلاصه علاقه ام به اون خیلی حرف زدیم.اولاش خیلی سلام علیک داشتیم و حرف میزدیم و دختره هم خیلی اهل ناز کردن بود
به خدا قسم من تا اون سنم نه به هیچ دختری ابراز علاقه نکرده بودم و نه صحبت نکرده بودم .. چه برسه به اینکه بعضی ها دوست میشن و این حرفا ..! منو تو ذهن تون یه پسر مثبت و سر به زیر فرض کنید ..
خلاصه این وسط 2 تا مسئله بود. که دختره به اونا گیر سه پیچ داده بود
یکی سنم که 1.5 سال از دختره کوچکتر بودم
من 21 و دختر 22.5
یکی هم شهرمون بود که من اردبیل و ایشون تبریز بودن و دانشگاه مون هم تو تبریز بود.
با مادرش صحبت کرده بود یکبار باهاش صحبت کردم و تو بیرون دانشگاه تونستم با اصرار شماره خونشون رو بگیرم ..گفت که باید مرد و مردونه اگه جواب منفی شنیدید ناراحت نشید
مادرم بهشون زنگ زد .. مادرش برداشت .. گفت که دخترم جریان رو گفته و اگه امکانش باشه یک هفته دیگه زنگ بزنید قرار مدار بزاریم
یک هفته دیگه مادرم زنگ زد ، مادرش گفته بود که پدرش مخالفه .. من خیلی ناراحت شدم .. منتفی شد
تا اینکه یک سال از روش گذشت تو این یکسال دختره زیاد به من نگاه میکرد ... وقتی منو می دید یه جورایی لوس میشد و با دوستاش بلند بلند حرف میزد که من بشنوم ... کاری میکرد که جلب توجه کنه. اما اون میدونست که من از اون پسرای سبک نیستم و علاقه ام رو هم قبول میکرد و میدونست که بهش شدیداً علاقه دارم ...خدا شاهده که این عین حقیقته
. دوستان عزیز میدونم که هیچ کدوم دلیل نمیشه که بهم علاقه داره یا داشته یا نه .. من هم همچنان توی این 1.5 سال بهشون علاقه مند موندم و تو قلبم نگهداشتم .. گاهاً دلم می گرفت ... بعضی وقت ها امیدوار میشدم و میگفتم شاید دوسم داشته باشه
اما امروز بعد از 1.5 سال که از این ماجرا گذشته بود .. رفتم پیشش نشستم .. من حاضر بودم از شهرم بگذرم بیام تو شهر تبریز زندگی کنم ... چون پدر ایشون هم استاد دانشگاهست ولی تو یه دانشگاه دیگه ... این دختر هم تک دختر خانواده است ..... صندلی ما کنار هم بود .. تو این درس 3 ساعته کلاً یکبار هم به من نگاه نکرد کلاً سرش رو پایین انداخته بود و داشت می نویسید ... بی اعتنایی کرد
من بهش نگاه میکردم و سعی میکردم بهش بگم که هنوز بهش علاقه دارم و میتونم مرد دلخواهش بشم. به قول بچه ها فیس ماهم نمره قبولی میگیره و شکر خدا بدقیافه نیستم
چندبار تو کلاس برگشته تا 6-7 ثانیه ای به من نگاه کرده و لبخند زده
سوالی که از کارشناس ها و دوستان عزیزم تو سایت خوبِ همدردی دارم اینه که مگه میشه
یکی اینطوری با نگاهش ابراز علاقه کنه ولی وقتی که یکم بهش نزدیک میشم اینطوری خودش رو بگیره و کمی هم بی اعتنایی کنه
انگار دور ا دور میخواد علاقه اش رو ابراز کنه و وقتی میخوام باهاش صحبت میکنم جواب منفی میده و میگه که با دوتا مشکل نمیتونه کنار بیاد .. سن و شهر
نمیدونم چیکار کنم
به این علاقه ادامه بدم تا آخر ترم دانشگاه
یا اینکه نه فراموشش کنم
ولی عشق که لباس نیست خوشت نیومد عوضش کنی یکی دیگه رو انتخاب کنی
برای همین دختره از هرجهت : قد و قیافه و سواد و خانواده و عقاید مذهبی به من شباهت زیادی داره
و من فکر میکنم که میتونیم خوشبخت بشیم
نظر دوستان میتونه توی روند زندگی من خیلی تاثیر گذار باشه
خواهش میکنم منو راهنمایی کنید
و جواب این سوالم رو بدید که
آیا میشه دختری به پسری علاقه داشته باشه و دوسش داشته باشه
اما وقتی پسره بهش نزدیک بشه و خداشاهده فقط و فقط برای قرار خواستگاری ، دست رد به سینه پسره بزنه
شاید میخواد زمان بخره ولی با این بی اعتنایی هاش کامل پس میزنه منو ... و من برخلاف نگاهاش ، که سرشار از علاقه است ، ناراحت میشم ...
راستی یکساله که دیگه به هم سلام نمیدیم یعنی یکی دوبار اون خواست سلام بده و من قبول نکردم اونم به خاطر اینکه اجازه ندادن به خواستگاریشون بریم ناراحت بودم ازش
خواش میکنم دوستان مشکل من رو هم بررسی کنید
خدا تو زندگی من خیلی پر رنگه
من خدا رو خیلی خیلی دوست دارم. چون خداست که عشق رو آفریده و خداست که مادر رو افریده و خداست که بهترین دوست آدم هست.
آیناز رو هم خیلی دوست دارم.آینازی که به من گفت انتظار نداشته باشه آدرس خونم رو هم بدم .. همون شماره منزل کافیه ... یه سوال دیگه ام اینه که آیا کسی دلش نخواد که بری خواستگاریش مگه شماره خونشون رو بهت میده ؟ !! که جواب منفی رو از طرف خانواده اش بشنوی ... ولی اون شماره منزل شون رو داد ....
یکبار جزوه اش رو گرفتم که کپی کنم
عکس قلب کشیده بود ... نوشته بود بالای دفترش نمیدونم چرا هی فکرم میره یه جای دیگه ..
نگاه های محبت آمیز و علاقه مندانه رو زیاد ازش دیدم .. سردرنمیارم والله
خدایا اول از تو کمک میخوام و همیشه خواستم
بعداً از این انجمن همدردی !!
مرسی :43: