-
چرا عقده ای شدم چرا
سلام عزیزان خسته نباشید من 30سالم و از وقتی که خود شناختم همیشه گذشت کردم وگفتم عیبی نداره و همیشه چشم پوشی کردم ولی حالا حالم بد شده از خودم متنفر شدم نمیدونم چرا عقده شدم و هر چیزی برام عقده میشه از کسی ناراحت میشم برام عقده میشم. در تصمیم گیری دیگه مصمم نیستم و دو دلی میکنم برم یا نرم باشم یا نباشم ... بگم یا نگم ....یا هر تصمیمی میگیرم زود عوضش میکنم . حرفم زود عوض میکنم . در تصمیم گیری هام ثابت قدم نیستم . مسائل و حرفها برام زود گنده میشه خیال پردازی میکنم مثلا اگر مراسم یا عروسی یا مثلا خونه تکونی که الان دم عیده اینقدر فکر میکنم چه کار کنم این کار بکنم اون کار بکنم .... اینو بخرم یا نخرم .... مثلا اگر دو ماه دیگه بخوام برم عروسی اینقدر خیال پردازی میکنم این بپوشم بریم یا نریم... چطور این عروسیه .. فلان کار انجام بدم ...... چی کار کنم
-
سلام
اینایی که نوشتی معنیش عقده ای بودن نیست!!
به نظرم به دلیل سنتون حساس شدین.
میشه بیشترتوضیح بدید...خیلی کلی نوشتی
خب منم ازالان به فکرخونه تکونی هستم..یادنبال لباس واسه عروسی برادرشوهرم که چندماه دیگه ست هستم...
یاخیلی چیزهای دیگه...
-
دوست گرامی
اینکه بتونی نسبت به دیگران گذشت داشته باشی اتفاقا خیلی هم پسندیده هست اما تا جایی که به حقوق شخصیت تجاوز نشه.
اونجاست که در گیر یه جور انفعال شدی.
البته گاهی اوقات گذشت ما ناشی از محبت ما به یک سری از آدم هاست و بر می گرده به سعه صدری که داریم
خوب اگه بتونی بدون چشم داشت چنین گذشت ها ومحبت هایی رو داشته باشی باعث می شه با سهل گیری مسایل برای خودت آرامش به ارمغان بیاری.
اما اگر از روی انفعال چنین گذشت هایی داشتی خوب تبدیل به همون عقده می شه که گفتی.
پس سعی کن رفتار جرات مندانه رو در خودت تقویت کنی که هم مقاله هم کارگاه های مفیدی در این سایت همدردی وجود داره و می تونید استفاد ه کنید.
اما قسمت دوم مشکلتون فکر میکنم برگرده به عدم اعتماد به نفس و درنتیجه عدم ثبات در تصمیم گیری ها دلیل دیگه اش هم می تونه عدم آگاهی کافی نسبت به قضیه باشه .
-
سلام
بزرگترین دغدغه های زندگیت به ترتیب اولویت چیاست؟:72:
- - - Updated - - -
سلام میناخانوم(البته نگفتی دختری ولی از اسم کاربریت حدس زدم)
به نظر من یک موضوع اصلی هست که ازش حرفی نزدی توی این تاپیک.
سوال من از شما: فکر میکنی درحال حاضر بزرگترین دغدغه های زندگیت چیه؟
:72::72:
-
سلام به eram عزیز
بزرگترین دغدغه نمیدونم خیلی زیاد به همه مسائل فکر میکنم
الان در حال حاضر
1- خونه تکونی ( که همسرم همیشه مقابله کرده با تغییر ات خونه )
2- عروسی برادر شوهرم ..( که همه مهمونا قرار برای خواب میان خونه ما من حرفی ندارم ولی شوهرم کاملا مخالفه که احتمال داره بحث پیش بیاد
. 3- بچه دار شدن یا نشدن .( که مساوی با اخراجمه) و چون همسرم هم کارش اصلن اطمینانی توش نیست نه حقوق میدن و شرایط خوبی در محل کارش ندارن)
-
خب حالا که اینارو جدا نوشتی بهتره همزمان به همش فکر نکنی و جداجدا هرکدوم رو بررسی کنی .
مثلا مشکل بزرگتر که به نظرم بقیه رو هم تحت تاثیر قرار داده مساله کار همسرتون و بچه هست. اگه بتونی حلش کنی بقیه مسائلی نیست که بخواد کل زندگیتو تحت تاثیر قرار بده.
پیشنهاد من اینه:
1-برای خونه تکونی از اولین فرصتی که به دست اوردی شروع کن و کوچکترین کارها مثل تمیزکردن کمدها یا داخل کابینت هارو انجام بده ...هرروز یک کار رو انتخاب کن و انجام بده .
اول کارایی رو انجام بده که خودت میتونی تنها از پسش بربیای و کم کم از شوهرت هم درخواست کمک کن واسه کارهای بزرگتر .
2- به نظرم مساله بزرگتر مساله کار همسرتونه. اگر ایشون کار ثابت و مناسبی نداشته باشه اینکه شما بخوای دائم به فکر کمک مالی به خانواده باشید مطمئنا شرایط برای بچه دارشدن سخت میشه.
ایشون به عنوان مرد خانواده وظیفه داره از نظر مالی خانواده رو تامین کنه. اینکه شما بخوای با پیداکردن کار و... کم کاری ایشون رو بپوشونید نمیتونه راه حل مناسبی باشه. ازطرفی شما هم با کم کردن هزینه ها و راه اومدن و اعتماد کردن بهش این فرصتو بهش بدید که شرایط کاریشو بهتر کنه... یا بیشتر متعهد با شه به کار
موفق باشی
-
یعنی چطور حمایت مالی نکنم وقتی همسرم بهش حقوق نمیدن و یا با تاخیر میدن چه کار باید کرد کارشم که چون سنش بالاست (39) نمیتونه عوض کنه مجبوره بره . خب اینجا من مجبور میشم که وارد عمل بشم و یکم توی خرج خونه کمکش کنم .... بیشتر نگرانیم هم همینه وقتی به شوهرم میگم اگر بچه دار بشیم من اخراج میشم هیچ پاسخی نمیده و فقط سکوت میکنه نمی دونم معنی این سکوت چیه میگم جوابی نداری هیچی نمیگه فقط سکوت ..
خونه تکونی من مشکلی ندارم. از پسش برم میام با برنامه ریزی ولی همسرم همش غر میزنه و ایراد میگیره چرا خونه تکونی میکنی ما که برو بیای آنچنانی نداشتیم زیاد خونمون ریخت پاشی نشده بچه کوچیک نداریم از این حرفها میزنه . وگرنه من نهایت یک کارگر میگیرم.