-
قدرنشناسی و دورویی همسرم
سلام
من مردی 26 ساله هستم و همسرم هم هم سن من
خانواده ما از هم لحاظ فرهنگی هم اصالت و هم شرایط اقتصادی قابل مقایسه با خانواده همسرم نیست
اما خانواده من هیچ موقع اجازه ندادن که این موضوع به همسرم فشار بیاره،
حتی بسیاری از خرید های عروسی و ازدواج رو که خانواده عروس باید قبول میکردن ما انجام دادیم
از هر نظر نسبت به باجناق های دیگه که همه دیپلمه هستند و من دانشجوی دکترا و یا همه ساکن شهرک های اطراف تهران هستد و ما ساکن شمال تهران و ... تفاوت داریم
(اصلا قصد تعریف از خود ندارم و فقط شرح موقعیت رو میدم)
همسر من شدیدا مورد محبت پدر و مادر من هم هست ، اما از طرف دیگر همسر من هیچگاه قدرشناس این موقعیت ها نیست در طول 2 سال که از ازدواجمون میگذره چه گوشی چه تبلت چه طلا و جواهر چه توجه و و و رو از من و خانوادم دریافت کرده
اما یک روز که من بر اثر سر درد شدید مجبور بودم یک ساعت پایانی یکی از مهمانی های اونهارو (که همه اشخاص حاضر به زبانی غیر از زبان من حرف میزدند)رو ترک کنم ، همسرم هر بار با گریه شکایت میکنه که بدبخت ترین زن دنیاست !
و اینکه همه زن ها با شوهرشون خوشحالند ولی اون خودش رو بدبخت کرده،
کار به جایی میرسه که من از عصبانیت به دیوار مشت میزنم و واکنش اون به این کار روانی خواندن منه،
من واقعا درمانده شدم
واقعا
-
سلام دوست عزیز.
اگه امکانش هست یکم از خودتون و همسرتون برامون بگید.مثلا تحصیلات همسرتون،روش آشناییتون،اینکه آیا از اول متوجه این اختلاف فرهنگی و اقتصادی بودین و با دونستن اونها حاضر به ازدواج با همسرتون شدین؟یکم هم از خصوصیات مثبت همسرتون که باعث شد به ایشون پیشنهاد ازدواج بدید برامون بگید.
ولی با این اطلاعات مختصری که دادین به نظرم بهتره هیچ وقت امتیازات خودتون رو به رخ همسرتون نکشید من خودم دختر هستم و کاملا درک میکنم که این مساله چقد میتونه به آدم احساس حقارت بده و عزت نفسش رو ازش بگیره.
البته من یک طرفه به قاضی نمیرم و شاید شما هیچ وقت خودتون رو بالاتر از همسرتون و خونوادش ندیدین ولی شاید ناخواسته یک سری رفتارهایی از خودتون نشون دادین که همسرتون این برداشت براشون ایجاد شده.
حالا شما دیگه ازدواج کردین و باید سعی کنید هر دوتون یکم از خواسته هاتون کوتاه بیایید.درک میکنم شما انتظار دارید مثلا وارد خونواده ای میشدین که باجناق ها با شما همسطح بودن و حرفا و سلایق مشترکی داشتین ولی حالا که این طور نشده باید این مساله رو بپذیرید.چه اشکالی داره که شما تو چند ساعتی که پیش خونواده همسرتون هستین از قالب آقای دکتر بودن در بیایید و بشید مثل اونا،با اونا حرف بزنید،باهاشون بگید و بخندید،این طوری هم خودتون رو بیشتر تو دل خونواده همسرتون جا میکنید هم همسرتون بیشتر قدرشناس شما خواهند بود.
من دوستی دارم که مدرس دانشگاهه و خانم بسیار باهوش و با وضع اقتصادی خیلی بالایی هست و دکترا هم داره باورتون نمیشه ایشون تو یک سری جمع ها انقد متواضع هستن و خودشون رو همسطح اون جمع میدونن که شاید هیچ کس باورش نشه ایشون مدرس دانشگاهه و همه هم دوسشون دارن و بارها شنیدم که همه پشت سرشون ازشون به یه آدم با مناعت طبع بالا و متواضع یاد کردن.
امیدوارم مشکلتون حل بشه.:72:
-
بله متوجه شرایط بودم و تنها خواسته من این بود که قدر خوبی ها رو بدونه ، نه اینکه هر کاری که کردم رو بخاطر چیزهای بی ارزشی مثل (مثلا گل نخریدن) یا (ترک مهمونی بخاطر سر درد) نادیده بگیره و من رو بدترین بدونه ، مشکب اینجاست که ایشون یک ساعت میکن خوشبخت ترین زن دنیان و یک ساعت بعد میگن با ازدواج با من بدبخت شدن
همسر من هم لیسانس دارن و عزت نفس و سادگی و به خصوص شور زندگی که تو وجودشون بود منو جذب خودش کرد و باعث ازدواجمون شد
باور کنین من وقتی با باجناق ها میشینم حرف هایی میزنم که حتی فکر نمیکردم جایی که کسی این حرفهارو بزنه بتونم 5 دقیقه صبر کنم ، اما الآن راجب (بماند) هم باهاشون حرف میزنم و حتی کنایه هایی هم که ازشون میشنوم رو با لبخند پاسخ میدم ،
اما همسرم حتی لحظه ای این کارهای من رو درک نمیکنه ، به زبان راحت هرچی بیشتر سعی میکنم با معیارهای همسرم خودمو وفق بدم ، توقعات همسرم بالاتر میره ، و دریغ از یک جمله حاوی تشکر از این تلاش های من .
البته حرف شما رو قبول دارم که شاید ناخواسته کاری کردم که اون فکر رو کنه . مثلا احترام گذاشتن من به پدر و مادرم همسرم به قدری زیاده که برداشت جمع این بوده که من خودم رو میگیرم ! در حالیکه من فقط محترمانه رفتار کردم !
این رو هم قبول دارم که باید بیشتر وفق بدم با خونواده همسرم ، اما کاش بین این راه چالش انگیز همسرم لحظه ای متوجه تلاش من میبود تا انگیزه بیشتری داشته باشم
ممنونم ازتون:72:
-
سلام
سنخیت فرهنگی مسئله ای است که خیلی ها این روزها اونو در نظر نمیگیرین.که البته باید قبل از محرم شدن این موضوع رو در نظر میگرفتید و الان کاری نمیشه کرد.این رو برای دوستانی گفتم که فرهنگ رو ساده فرض میکنن و میگن مهم علاقه است و ووووو
شما قبل از ازدواج هم میدونیستی که همه باجناقهات دیپلمه هستن و ساکن شهرکهای اطراف تهران .و ....البته لازم به ذکره که اصلا و ابدا نمیشه گفتم کسی که تحصیلکرده است قطعا فهمش زیاده و کسی که تحصیلکرده نیست فهمش کمه.
برادر خوبم
منظور شما از اینکه همسرتان قدرشناس نیست چیه؟برامون بیشتر توضیح بدین
چرا پدر و مادر شما شدیدا به همسر شما توجه میکنن؟بهتره بپرسم چرا تعادل رو رعایت نمیکنن؟
ایا همسرتون از شما درخواست تبلت و جواهر و ...کرده بود؟
همسر شما چند سالشه؟
به نظرتون الان تقصیر همسر شماست که باجناقهای شما حرفهایی میزنن که نباید بزنن؟
یا تقصیر همسر شماست که اونا به شما گوشه و کنایه میزنن؟
شما دارید برای حفظ زندگیت تلاش میکنی...چرا دنبال این هستی که همسرت بابتش ازت تشکر کنه؟
ویژگیهای خوبی که از همسرتون گفتین قطعا هنوزم در وجودش هست...درسته؟
من هرچقدر متن شما روخوندم متوجه نشدم منظورتون از دو رویی همسرتون چی بوده؟
برامون بیشتر توضیح بدین
-
دوست عزیز من خانمی 25 ساله هستم
ازدواج ماهم دقیقا مثل شماوهمسرتون بود
شوهرمن توقع داره چون در موقعیت بالاتری ازمن بوده من تو زندگی همه جوره واسش جبران کنم
توقع داره باب میل اون زندگی کنم
اما آقای محترم هرقدرهم که شما دارای موقعیت اقتصادی واجتماعی خوبی بودین بازم این شمابودین که به خواستگاری رفتین کسی برای شما فرش قرمز پهن نکرده بوده که حالا منتش رو سر دختر معصوم می ذارین