ازدواج راه حل تنهایی منه ؟

سلام دوستان
همونطور که تو موضوع قبلیم گفته بودم تنهایی خیلی اذیتم می کنه
به شکلی این تنهایی رو من داره تاثیر میذاره که دارم احساس می کنم که کارم داره به افسردگی می کشه
هر روز دارم کسل تر و بی حوصله تر می شم
تا قبل از سربازیم روزی 13 ساعت بدون خستگی (روحی) کار می کردم و صبح با اشتیاق از خواب بیدار می شدم اما الان حوصله غذا خوردنم ندارم طوری که دارم موقعیت مناسب شغلیمم از دست میدم
بعضی وقتا لحظه شماری می کنم کار تموم بشه بیام دراز بشم
خودم فک می کنم از وقتی تنها شدم به این حالو روز در اومدم
حالا با ازدواج این مشکل حل میشه؟ باید ازدواج کنم تا این بی حوصلگیم از بین بره؟
به کار بی تفاوتم می گم حالا پولم بیاد دستم چکارش کنم به چه دردی می خوره؟ من که صبح تاشب دارم تو وسط این بیابونی سر می کنم حالا به فرض که n تومنم پول تو حسابم باشه
اصلا احساس خوبی نسبت به این موقعیت ندارم
من خیلی اجتماعی هستم تو اینجا دارم داغون میشم .

سلام
خودتون چه فکری می کنید؟ به نظرتون با ازدواج، خستگی روحی و این افسردگی که اشاره کردید، از بین می ره و همه چیز بهتر می شه؟

من هم دوست دارم نظرات دوستان رو در این رابطه بدونم که آیا در مسیر ازدواج، انگیزه، امید به زندگی و اشتیاق فرد بیشتر می شه؟ آیا خیلی تاثیر گذاره؟

مثلا من از دوستان خودم بعضی از اونها که در شرف ازدواج هستن، گاهی می بینم که خیلی شاد و پر انرژی هستند و اخلاق و روحیاتشون خیلی بهتر شده...


مشکل از کجاست؟ تنهایی یا خود فرد؟ یا چیز دیگه ای؟

سلام من هم این روزها خیلی احساس دلتنگی و تنهایی می کنم ولی با این شرایطی که من دارم فعلا نمی تونم کاریش کنم ،، از این رابطه های موموقت و این دوستيآیه بی سرانجام هم بدم میاد چند وقتیه با هیچ کس هیچ گونه رابطه ای ندارم و دوست هم ندارم ،، من هم ازدواج رو درمان خودم می بیبینم ولی فعلاً نه شرایطش رو دارم و نه میتونم کسی رو پیدا کنم که دوستش داشته باشم و احساس کنم که اونم منو دوست داره ..

سلام ممنون از نظرات زیباتون
چقد تنهای دل خسته هست....
دم ازدواج طبیعی هست که انرژی و شور و حال بیشتر بشه
ولی مهم گذشت از این مرحله و در نظر گرفتن ثبات زندگی هست
شاید اگه الان نتونم به این فشارها غلبه کنم چند روز دیگه در مقابل مشکلات سهمگین زندگی(که حتما چند برابر بیشتر از فشار تنهایی هست) نتونم کلا دوام بیارم
یه مدت دنبال دوستی های زودگذر افتادم که برام هیچی به جز رنج و درد و خستگی نداشت و مثل موسکن لحظه ای عمل می کرد که بعدشم هزارتا بدبختی دیگه با خودش می آورد
اما برای ازدواج فعلا راهم بسته هست
عایا بعد از ازدواج سر زخمای جدیدی باز میشه؟
عایا با ازدواج تنهایی و کسالت برطرف میشه؟یا مشکلات جدید به مشکلات قبلی اضافه میشه؟
عایا این کسالت به تنبلی بر می گرده یا خودش معلول علت تنهایی هست؟
اگه یه عکس از اتاقم بگیرم بزارم تو اینترنت فک کنم تو عرض یه هفته جهانی بشم :58:
به هر حال نمی گم آدم خیلی منظمی بودم ولی همون خورده نظمم هم تو این چند وقته از دست دادم.
انقد ایده و نظر تو ذهنمه که با احتمال 90 درصد به نتیجه میرسه ولی هیچ شور و هیجانی (مثل دوره دانشجویی) تو وجودم نیست که به ثمر برسونمشون
سوال اصلی: عایا ازدواج و همسر آینده به من انگیزه پرورش دادن ایده ها و نظراتمو میده؟؟؟؟؟

سلام.
نه از دید من شخصا ازدواج راه حل مناسبی برای حل مشکلات و البته شکوفایی ایده ها نیست.کلا ازدواج یه مرحله از زندگیه نه راه حلی برای مراحل قبلی و بعدی.

سلام...به نظر بنده شما نمیگم نمیخوام بر چسب بزنم ولی خب حالت عادی ندارید...شاید یه عده اسمشو افسرده گی بذارند..چون نمیدونم واسه همین گفتم الکی بر چسب زنم..

ولی ازدواج هم بکنید مطئن باشید نهایتش اولاش یه شوری شاید شما رو بگیره ولی اگه همین افکار رو داشته باشید دوباره وقتی بعد مدتی ازدواج براتون عادی بشه ... به همین حالت به نظرم برگردید...

چرا قبل سربازی شررایط خوب بود حالا این طوری شدید... به نظرم گره کار شما همین جاست که خود شما میتونید بازش کنید...مگه قبل تر ها تنها نبودید که حال تنها هستید... اگه هم قبل تر ها پای عشق و... در میون بوده فکر کنم این عوارض باشه شاید...

به هر حال بعضی سوالاتون کلا فلسفه ی زندگی رو به نظرم میبره زیر سوال... اگه کار توی بیابون سخته خب یه کار دیگه بکنید... و گر نه هم به خانمی انتخاب کنید که با این شرایط شما کنار بیاد و راضی باشه و خوشحال...کلا سوالاتون کمی غیر منطقی و بدون پاسخ هستش به نظر من... ازدواح قطعا هم شیرینی ها و هم سختی های خودشو داره...شما مرد سفر باش و همه ی سختی ها و خوشی هاشو به جون بخر... نمیشه گفت شما یه سفر میخوای شروع کنی ایا پنچر میشی؟ ایا تصادف میکنی؟ ایا سالم به مقصد می رسی..

توکل به خدا کنید و حرکت.

مرسی از همراه های خوب
سربازی؟؟
آره تو دوران خدمت مقدس سربازی به طور کامل پیچوندن و تنبلی رو به من آموزش دادن به زور تو مخم کردن که باید بی کار و بی عار بودن برات عادی باشه هعععییییییییی.....
ولی خب به هر حال چیزی بوده که اتفاق افتاده اونا مزید بر علت شده که من یه خورده تنبل بشم (البته بازم از دید دور و بریام خیلی زرنگو فعالم ولی از دید خودم چند برابر انرژیم کم شده)
من به شدت آدم مسولیت پذیری هستم برا همین وقتی ببینم که با ازدواج مسولیت یکی دیگه اومده با من و نیاز به پول بیشتری دارم اون موقع تحت اون فشار میدونم خودمو به آب و آتیش می زنم (خودمو می شناسم) ولی الان چون نیاز زیادی از لحاظ مالی ندارم پس تلاشم هم کم شده
ولی.......

نه ازدواج تو این شرایط اصلا مناسب نیست ..اول خودت رو درست کن

جواز تاسیس