-
آرامش ندارم
س. به همه کسانی ک این پست رو میخونن.. لطفا بهم کمک کنید.
تو خونواده هر روز( بدون اغراق) سر هر مساله کوچیک دعوا و جنگ داریم. پدر و مادرم .. مادر و خواهرم.. برادر و پدرم.. برادر و مادر...خواهر و برادر.. برادر و برادر..
هیچ کس نیس ک با کسی برخوردی نداشته. دعوا در حد زد و خورد..
ما یه خونواده نیستیم چندتا دشمنیم ک کنار هم زندگی میکنیم هیچکس حاضر نیس کوتاه بیاد.
ب خدا خسته شدم. من سعی کردم آروم باشم اما بقیه نه. خونواده پرجمعیتی ک هیچ کس حرف کسی رو نمیفهمه. شرایطم خیلی بدتر از این حرف هاست ولی فعلا تنها چیزی ک مهمه برام آرامش و صلح تو خونواده ست.
-
سلام دوست من
میشه بیشتر از شرایط خودتون بگید؟
بنظر من خانواده شما یک مشکل زمینه ای داره که این اختلاف نظرها روش سواره.
مثلا ایا مشکل مالی دارید؟ و اگر آره چرا؟
فاصله سنی مادر و پدرتون با هم و فاصله شون با فرزندان چند ساله؟
اختلاف سطح تحصیلی اعضای خانواده با هم چقدره؟
موضوع اکثر دعواها تو خانواده چیه؟ از داخل خانواده نشات میگیره یا از خارج اون؟
-
س. یاسی جان.. اختلاف سنی پدر و مادرم ده ساله.. و خونواده از لحاظ تحصیلی تقریبا همه لیسانس داریم.
از لحظ مالی شرایط خوبی نداریم.
- - - Updated - - -
س. یاسی جان.. اختلاف سنی پدر و مادرم ده ساله.. و خونواده از لحاظ تحصیلی تقریبا همه لیسانس داریم.
از لحظ مالی شرایط خوبی نداریم.
پدر و مادرم همیشه دعوا میکردن هیچوقت تفاهم نداشتن.
دعواهای گاهی وقتا دلیل خیلی مسخره و پیش پا افتاده ای داره. مشکل اینه طرفین دعوا هیشکدوم کوتاه نمیان و با داد و بیدا میخوان حرفشونو ب کرسی بشونن
- - - Updated - - -
البته پدر و مادرم تحصیلات ابتدایی دارن
-
سلام بر آوین عزیز
اگه موافق باشی برای حل بهتر این مساله اول مساله به ظاهر بزرگ رو به قسمت های کوچک تر تقسیم کنی... اینجوری خودتم با آرامش و فرصت بیشتری میتونی روی مساله متمرکز بشی .و قدم به قدم پیش بری دراین صورت حتما موفق میشی...
درضمن دوستان هم میتوننن راهنمایی های بهتری کنن.
پیشنهاد من اینه که اول مسائلی رو انتخاب که مربوط به خودته بیشتر و مسائلی که میتونی باتغییرش در خودت شروع کنی.
موفق باشی :72:
-
س. بر شما ارم عزیز و دوستان دیگر! لطفا بخونید و منصفانه حرف بزنید.
درد من یکی دوتا نیس من قبلا هم ی تاپیک گذاشتم فقر..تحقیر شدن بخاطر قیافه.. نداشتن کسی ک حرفامو بفهمه.
جالب اینجاس اون تاپیک بسته شد فقط بخاطر اینکه عنوان تاپیک رو باید تغییر بدی.. نمیدونم اینجا قراره ب مشکلات توجه بشه یا عناوین..
بگذریم.. من از وقتی چشم باز کردم درد رو با تمام وجود حس کردم. هیچ نقطه روشنی تو زندگیم نبوده.. سخته تحقیر شدن تو جامعه و حتی خونواده...سخته هر روز جنگ تو خونه..سخته ن خونه جای آرامشت باشه ن بیرون(دانشگاه یا مدرسه)...سخته هر روز فرداها رو ببینی و فرداها نیاد..کسی ک با تمومه سختیا حالا ارشد ادبیات داره ..و بی اعتنا بگذره.. چقد خودمو گول بزنم همه چی درس میشه؟! من ن خونواده خوبی دارم ن زندگی خوبی. نه قیافه ک امید ب آینده داشته باشم.. تصمیم گرفتم کار کنم اما هرچی گشتم کمتر پیدا شد.. من و این همه مشکل چ جوری خونواده رو آروم کنم... این ی گوشه از زندگی پر از رنج منه.. خستم از این حرفایی ک میگه خدا هرکیو دوس داره بیشتر امتحان میکنه.. خسته م از شعار.. یک نفر بفهمه منو..
- - - Updated - - -
زندگی من مصداق این جمله معروفه:
این خانه از پای بست ویران ست..